غرق در چشمانت:) 2p

زیباترین داستان ها همیشه پایان تلخی دارند...! :)

داشت میومد.... اون کالسکه ی رزا بود.. پرنسس رزا انقدر خاص بود که با اون لبخند شکریش دل منو برده بود.. اسطوره ی دوست داشتنی من... فرشته ی قابل اعتماد من... فقط یک ثانیه دیدمت... یک ثانیه توی چشمات زل زدم... معجزه ی بهشتی من.

تو از کجا فهمیده بودی که قلب خسته ی من بهت نیاز داره...؟ مثل یه خونه ی متروکه که نور افتاب و یادش رفته... با نور چشمای تو جون گرفتم... _سلام شاهزاده... من پرنسس رزا هستم +سلام... از... از اشنایی با شما... خوشبختم...

پدرم و پادشاه انگلستان به همراه برادرم به قصر رفتن من و رزا را تنها گذاشتند اخه... اخه چجوری قلب خسته ی من اینهمه زیبایی رو تحمل کنه؟ روز های زیادی رو در فکر این بودم که چطور فرد عاشق میشه هیچ درکی ازعشق نداشتم تا اینکه... تا اینکه به چشمهای تو زل زدم...

همون موقع فهمیدم عشق یعنی چی... عشق یعنی درست وقتی فکر میکنی بی ارزش ترینی یکی میاد و جوری نگاهت میکنه انگار مهم ترین اتفاق دنیایی...