جهان گسترده است و این گستردگی خارج از ادراک جثه ای کوچک و ذات آدمی است. پس در جهانی که حتی درکش نمیکنیم، چه چیزی ارزش زندگی کردن دارد؟
زیر این آسمان بزرگ، چه هدفی میتواند برای مورانی چون ما وجود داشته باشد؟ آیا اینطور نیست که در کیهانی بدین وسعت، وجود ما هیچ است؟ حتی اگر امروز، زمین نابود شود، این تنها واقعهای طبیعی در منظومههایی بیشمار تلقی خواهد شد. و این دربارهی زمینی است که مادر ماست... بنابراین، چه چیز موجب میشود بشر، این باور را بپذیرد که برترین موجود است؟ در جهان احتمالات، سهم تمام موجودات شناخته شده در میان تمام موجوداتی که محتملا موجود هستند، آنقدر ناچیز است که عملا صفر درصد تلقی میشود. پس چگونه، بشری که حتی یک هزارم این صفر درصد سهمی ندارد را ارشد مخلوقات میخوانیم؟ چگونه به باوری ایمان میآوریم که ما را چنین برجسته وصف میکند و مدعی است کاملترین آئین جهان است، حال آنکه کاملترین آئین بر چه حسبی در اختیار چندین میلیارد مور ناچیز قرار گرفته است؟
حیات فرازمینی، یا آدمفضاییهای معروف، موجوداتی ناگفته و ناشنیده که همچنان در باورهای ما حضور دارند. نظریه های گوناگونی در رابطه با اشکال این حیات (که شاید وجود نداشته باشد) مطرح است. از جمله موجوداتی شبیه انسان، حشرات، موجودات دریایی و حتی تک سلولی های غیرهوشمند باور حضور آدم فضایی ها به تمدن های اولیه ی بشر برمیگردد نویسندگان مسیحی نخستین، راجب کثرت دنیاها که در آثار صاحب نظران قدیمیتری مانند دموکریت مطرح شده، تأمل کردهاند. آگوستین در شهر خدا به عقیدهی اپیکور دربارهی دنیاهای بیشمار «در سراسر گسترهٔ بیپایان فضا» اشاره کرده است نویسندگان دوره های بعدی معمولاً بر این باور بودند که در جهان های فرازمینی موجودات زنده زندگی میکنند. ویلیام ووریلونگ، در قرن پانزدهم، از احتمال سفر عیسی مسیح به دنیاهای فرازمینی برای هدایت ساکنان آنها نوشته . نیکلاس کوسایی در سال ۱۴۴۰ نوشت که زمین مانند دیگر اجرام آسمانی قابل مشاهده در فضا یک «ستارهٔ درخشان» است و به دلیل لایهای از «درخشندگی سوزان» در لایهٔ بیرونی جو، از بیرون شبیه به خورشید به نظر میرسد. او احتمال میداد که همهٔ اجرام فرازمینی از جمله خورشید میزبان انسان، گیاه و جانوران باشند. رنه دکارت معتقد بود هیچ راهی برای اثبات اینکه موجودات هوشمند در ستارگان زندگی نمیکنند وجود ندارد، اما وجود آنها صرفاً حدس و گمان است. و بدین ترتیب از اواسط قرن بیستم، این موضوع داغتر و مجذوب کننده تر شد و سریال ها، فیلم ها، رمان ها و انواع اقسام آثار ادبی و علمی در این باره جهان را دربرگرفت
آری، با توجه به تمام این احتمال های وجودی ، از نگاه آمار و مقیاس کیهانی، ما ناچیزیم و درصدی که ما در آن حضور داریم به صفر میل میکند. با این حال، کوچک بودن ما در مقیاس کیهانی، به هیچ وجه به معنای بیاهمیتی یا بیهدفی نیست. برعکس، این حقیقت میتواند پایهای برای عمیقترین معناها باشد ما محصول انرژی و ستارهها هستیم. اتمهای بدن ما در انفجار ابرنواخترها ساخته شدهاند. اما ما صرفا یک غبار ستاره نیستیم. ما راهی هستیم که کیهان پس از میلیاردها سال، توانسته است به خودش نگاه کند، خودش را بشناسد و در مورد منشأ خودش کنجکاو شود، حضور ما نقطه تبدیل ماده به معناست. ما موجوداتی هستیم که جهان مادی را به مفاهیمی مانند عشق، زیبایی، حقیقت، عدالت و معنویت تبدیل میکنیم. یک کهکشان هرچند بزرگ، نمیتواند یک موسیقی را بشنود، یک نقاشی را تحسین کند یا عشق یک مادر به فرزندش را درک کند. و این ما را به تغییری منحصر به فرد تبدیل میکند.
هدف یک پدیده بیرونی نیست که منتظر کشف باشد. هدف چیزی است که ما آن را میسازیم و انتخاب میکنیم. کوچکی ما در فضا، قدرت ما در خلق معنا را بیاثر نمیکند. با همه ی اینها، هدف جمعی بشر میتواند گسترش دانش، کاهش رنج، حفظ زیباییهای سیاره منحصربهفردمان، و تلاش برای بقا و شکوفایی نسل بشر باشد.
و بدین برتری ما نه در اندازه، که در کیفیت وجود است. توانایی ساختن، اندیشیدن، دوست داشتن و دوست داشته شدن و بهره وری از مرگ و زندگی. همهی اینها از یک خود وجودی منشأ میگیرد. خودی که هستیم، نه آنچه ساخته ایم. و ما، خالص و بیآلایش فرزندان زمین هستیم. نقطه ای از کهکشان راه شیری، بی خبر از همسایه های احتمالی و برخوردار از نعمت امیدواری ، آرزو و جنگیدن..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)