
به نام خدا😐 شلاممم😐 با پارت چهار اومدم😐 با تشکر😐
از زبان پانتها:داشتم سوار ماشین میشدم که صدای تیر اومد دیدم...... از زبان یوری:پانتها رفت داخل کافه پیش دوستش اینجا یکم مشکوک به نظر می رسید🤨🤨🤨بعد چند دقیقه دیدم دوست پانتها اومد بیرون که فکر کنم اسمش لنا بود اره اسمش لنا بود اومد بیرون بعد پانتها اومد داشت سوار ماشین میشد که صدای تیر اومد دیدم تیر به دستش خورد😨در جا تفنگم رو در اوردم و به اون یارو زدم ولی جا خالی داد و تیر بهش نخورد(نشان یارو€)€سلام یوری 😏خوبی پسر😏@تو اینجا چیکار می کنی عوضی چطوری اومدی اینجا😡😤€هه حالا شدم عوضی 🤔یادته اون موقع بهم میگفتی چشم استاد بله استاد😂😏
تبلیغات:صباحححح سلامتی میاره😐
(نمد کجا بودم ولی حالا از یک جا شروع میکنم)@خفه شوووووووو😡😡😡 سوار ماشین شدم و گاز دادم 📍برش زمانی📍رسیدیم پیاده شدم می خواستم برم پانتها رو بغل کنم که ببرمش تو که پانتها گفت+هوییییییییی شلغم برو اون ور خودم می تونم راه بیام@😐😐😐 در رو باز کردم و وارد شدیم@سلام رئیس #سلا..... چیشده😨😨پانتها چرا دستت تیر خورده هاااااا😨😨@رئیس اروم باشین بیاین بهتون بگم به رئیس گفت#باشه فهمیدم برو دکتر خبر کن فعلا نمی تونیم بریم بیمارستان خطر ناکه@بله چشم
از زبان پیر مرد:رفتم پیش پانتها باید همه چیز رو یعنی همه چیز که نه یکمش رو بهش بگم#پانتها حالت خوبه انگار خون زیادی ازت رفته😨+ زیاد خوب نیستم ولی می تونم تحمل کنم🙂🤕# پانتها باید نصف این ماجرا رو بهت بگم+باشه#خوب راستش رو بخوای بر می گردیم به گذشته(میریم گذشته)(نشانه پدر پانتها٪)٪لی مین هو#بله قربان٪به جونگهیون زنگ بزن و بگو بیاد باهاش کار دارم#چشم(علامت جونگهیون₩)₩سلام سهون٪سلام₩چیشده سهون🤨٪خودت خوب میدونی چیشده جونگهیون₩نه نمی دونم بگو من چیکار کردم که تو اینطوری باهام رفتار می کنی
٪ما سه تا رفیق بودیم چطور تونستی این کارو بکنی₩چی میگی سهون چانیول که مرده چرا حرف الکی میزنی٪تو گفتی چانیول تصادف کرد و مرد بعد منه ساده هم باور کردم تو چانیول رو کشتی جونگهیون توووووو₩چی داری میگی٪خودتو به اون راه نزن اقا جونگهیون تو اون کسی هستی که من رو تهدید کردی که مالم رو بدم به تو از این همه بانک ها دزدی کردی تو کلی ادم کشتی جونگهیون تووووو😡😡₩😏باشه باشه اقای سهون نگو که دلیلش رو نمی دونی که خوب میدونی روزگارتو سیاه میکنم بدبختت میکنم😏شنیدم داری صاحب دختر میشی😏مواظبش باش اقای سهون😏خدا حافظ
+😐😐😐#🙂🙂🙂+😐😐😐باورم نمیشه😐😐😐#باورت بشه🙂🙂🙂 +اخه چرا..... در خانه باز می شود و دکتر وارد می شود#نمی تونم جواب به سوالت بدم پانتها تا همین جا بدون که اون خیلی خطر ناک هستن و می خوان تو رو بکشن 📍برش زمانی📍دست پانتها رو بستن و دکتر رفت فردا صبح:از زبان پیر مرد:خیلی نگران پانتها هستم اینجور که معلموه روز های سختی در پیش داره 📍برش زمانی 📍
از زبان راوی:سوار هواپیما شدن و چندساعت گذشت و وارد کره شدن و از هواپیما پیاده شدن و سوار ماشین شدن از زبان پانتها:نمی دونم وقتی دیدمشون بهشون چی بگم خیلی استرس دارم بهتره به لنا رنگ بزنم ببینم چیکار میکنه(مکالمه پانتها و لنا)*الو...+الو سلام لنا خوبی*سلام پانتها خوبم مرسی تو خوبی رسیدی کره +اره رسیدم الان سوار ماشین شدم دارم میرم مادر پدرم رو ببینم نمی دونم چی بگم لنا خیلی میترسم😢*نترس لنا تو داری میری خانواده ات رو ببینی منم فردا میام کره وقتی اومدم بهت زنگ میزنم+باشه لنا من باید برم خداحافظ*خدافس
از ماشین پیاده شدم خونه خیلی بزرگی بود🙂💜یوری گفت نامجون فعلا از هیچی خبر نداره🙂💜رفتم داخل حیاط خونه بعد روم رو اون ور کردم که دیدم بک خانومی گفت یونگ خودتی برگشتم دیدم.......
لطفا لایک کنین❤ کامنت بزارین📱 فالو کنین 📸 فالو تون میکنم♥️ تا پارت بعدی خدافس 🙂💜
چالش: به نظرتون پارت بعد چه اتفاقی میافته؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود😍😍
ج.چ نمد
مسییییی گوگولی🥺💜
داستانت عالی بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
تو بررسی هستش جیگر طلا😜💜