خیلی خب اینم پارت دوم به درخواست کاربران خوب و مهربونم تستچی برای کسایی که پارت ۱ رو ندیدن در این تست یک سری پرونده ها مرموز رو میگم که هیچ وقت جوابی برایشان پیدا نشد ناظر عزیز اگه مشکلی داشت بگو درست کنم لطفا رد نکن...
پارت ۱: زمزمههای خانهی شماره ۹ در سال ۱۹۸۳، خانوادهای در حومهی منچستر به خانهای قدیمی نقل مکان کردند؛ خانهای با دیوارهای ترکخورده و پنجرههایی که همیشه نیمهباز بودند، انگار چیزی میخواست بیرون بیاید. از شب اول، صداهایی شبیه زمزمه از زیرزمین شنیده میشد. کودک خانواده مدام از مردی با صورت پوشیده حرف میزد که شبها کنار تختش میایستاد و فقط یک جمله را تکرار میکرد: «تو نباید اینجا باشی.» چند ماه بعد، مادر خانواده ناپدید شد. پلیس هیچ نشانهای از ورود یا خروج غیرعادی پیدا نکرد. تنها چیزی که باقی مانده بود، یک نوار ضبطصوت بود که در آن صدای زمزمهای شنیده میشد: «شماره ۹ را ترک کن... قبل از اینکه دیر شود.» خانه هنوز پابرجاست. هیچکس جرأت نمیکند وارد شود.
پارت ۲: سایهای در قاب عکس در سال ۱۹۹۷، دختری نوجوان در شهر کوچک ویلمینگتون، هر شب قبل از خواب از اتاقش عکس میگرفت. میگفت میخواهد «رشد خودش را ثبت کند». اما در هر عکس، پشت سرش سایهای محو دیده میشد—شبیه مردی با کلاه بلند و دستی که به سمت دوربین دراز شده بود. خانوادهاش فکر کردند بازی نور است، تا اینکه یک شب، دختر ناپدید شد. دوربینش روی تخت بود و آخرین عکس، فقط یک قاب تاریک بود با دو چشم درخشان در گوشهی تصویر. پلیس هیچ ردی پیدا نکرد. اما هر کسی که آن عکس را دید، ادعا کرد شب بعدش، همان سایه را در آینهی اتاقش دیده...
پارت ۳: اتاق ۴۰۷، هرگز تمیز نشد در هتل کوچکی در حاشیهی پراگ، اتاقی وجود دارد که هیچوقت به مهمانان داده نمیشود. اتاق ۴۰۷. کارکنان میگویند از سال ۱۹۶۵، هر کسی که آنجا اقامت کرده، یا ناپدید شده یا با چشمانی خالی و ذهنی گمشده برگشته. آخرین مهمان، مردی اهل بلژیک بود که گفته بود «میخواهد شب را در اتاقی خاص بگذراند». صبح، درِ اتاق از داخل قفل بود. وقتی شکسته شد، اتاق خالی بود—جز یک جملهی حکشده روی آینه: «تو هم دیدی، مگه نه؟» از آن روز، هیچکس حتی جاروبرقی را وارد آن اتاق نکرده. و هر شب، صدای خندهی کوتاهی از پشت در شنیده میشود..
پارت ۴: صدای زنگی که هرگز نبود در روستایی دورافتاده در اسکاتلند، خانهای قدیمی با در چوبی و زنگی زنگزده وجود داشت. خانوادهای که بهتازگی به آنجا نقل مکان کرده بودند، هر شب رأس ساعت ۲:۱۷ صدای زنگ در را میشنیدند. اما هر بار که در را باز میکردند، هیچکس آنجا نبود. پدر خانواده تصمیم گرفت دوربین نصب کند. شب بعد، زنگ دوباره به صدا درآمد. در فیلم ضبطشده، هیچکس دیده نمیشد—اما صدای نفس کشیدن سنگینی از پشت دوربین شنیده میشد. هفتهی بعد، دختر کوچک خانواده ناپدید شد. تنها چیزی که باقی مانده بود، نقاشیای بود که او کشیده بود: مردی بیچهره با انگشتانی بلند که زنگ در را فشار میداد... و لبخند میزد.
پارت ۵: پروندهی مردی که خودش را ندیده بود در سال ۲۰۰۲، مردی با لباس رسمی وارد ادارهی پلیس توکیو شد. گفت که حافظهاش را از دست داده و فقط یک چیز را به یاد دارد: «من هرگز خودم را ندیدهام.» اثر انگشتش در هیچ پایگاه دادهای نبود. هیچکس او را نمیشناخت. اما عجیبتر اینکه، در تمام دوربینهای مداربستهای که از ورودش فیلم گرفته بودند، او دیده نمیشد. پزشکان گفتند هیچ نشانهای از بیماری روانی ندارد. اما وقتی جلوی آینه قرار گرفت، فقط سکوت کرد و گفت: «اون هنوز اونجاست... پشت من.» او یک شب ناپدید شد. در اتاقش فقط یک یادداشت باقی مانده بود: «اگر خودت را دیدی، فرار کن.»
پارت ۶: خاطرهای که هرگز اتفاق نیفتاد در سال ۲۰۱۰، زنی در بیمارستان روانی لندن بستری شد. ادعا میکرد که هر شب خواب یک تصادف وحشتناک را میبیند—اتوبوسی که از روی پل سقوط میکند، با ۲۳ مسافر. اما هیچکس حرفش را جدی نمیگرفت، چون هیچ تصادفی با این مشخصات ثبت نشده بود. تا اینکه یک روز، ۲۳ نفر از شهرهای مختلف انگلستان به بیمارستان آمدند. همهشان ادعا میکردند که «خاطرهی سقوط از پل» را دارند. اما هیچکدام هرگز سوار آن اتوبوس نشده بودند. هیچکدام همدیگر را نمیشناختند. پرونده بسته شد، اما آن زن هنوز هر شب همان خواب را میبیند. و حالا، تعداد کسانی که آن خاطره را دارند، به ۴۷ نفر رسیده...
پارت ۷: آخرین تماس از شمارهی خاموش در سال ۲۰۱۸، مردی به نام الیوت هر شب رأس ساعت ۳:۳۳ صبح تماس تلفنی دریافت میکرد. شماره تماسگیرنده همیشه «شماره نامشخص» بود. وقتی پاسخ میداد، صدایی خشن و زمزمهوار فقط یک جمله میگفت: «تو هنوز بیداری... چرا؟» الیوت تماسها را ضبط کرد و به پلیس داد. اما در هیچکدام از فایلها، صدایی شنیده نمیشد. فقط سکوت. تا اینکه یک شب، تماس قطع نشد. صدا ادامه پیدا کرد و گفت: «اگه تا پنج بشمری، میام پیشت.» صبح روز بعد، پلیس وارد خانه شد. تلفن هنوز در دستش بود. بدنش نبود. فقط گوشی، که هنوز زنگ میخورد...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
واییی عالیییی و عجیب بود
⚡✨💚💜👑🫰🏻🎀⚡
خیلی جالب بود🤓☕
✨💚💜❤🫶🏻🎀
خیلی باحال بود !
👑✨💚
عالیییییی✨❄
❤💜💚✨
عالییی
پارتت ۳ هم میشههه بسازیی؟🎀🛐
چرا که نه ببینم چی میشه
مرسی✨💚
اولللل؟
تو اکانتم پارت اولش هست
✨🎀