6 اسلاید پست توسط: JENNIE انتشار: 1 روز پیش 529 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست


اشتراک گذاری

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (24)
  • imageیا العجب Moon💚
    از مردم قهرمان نساز جان🚯

    منم باشم
    رفته بودیم عروسی بعد فهمیدم با کراشم ( پسره ) تو یه خونه ایم چون راه دور بود خونه اجاره کرده بودن تو هر خونه دو خانواده بودن بعد منم با مامانبزرگم اینا و خالم بودم داشتیم با یکی از دوستام تو فامیل ما داشتیم اماده میشدیم مامانبزرگم داد زو مهدیسسسس فاطمهههه بدویییننن دیر شددددد ما هم اومدیم بدوییم نمیدونستیم کراشمون هم تو حیاطه منم دست مهدیسو گرفته بودم با کفش پاشنه بلند میدوییدیم که ناگهانننن مجذوب زیبایی کراشمون شدیم پامون گیر کرد و با مغزززز خوردیم زمین کراشمونم مثل چی میخندید 😂ادامه

  • imageکآپیتآن
    اوژنی،تو‌دنیای‌من‌بودی

    قشنگ بود
    _میشه نظرسنجیمو لایک کنی فرشته؟

  • imageʏᴜʀɪ
    蜜璃に好意を持つ少女。

    یه روز با چند تا از هم باشگاهیام رفته بودیم یه شهر دیگه واسه مسابقه بعد من یه ظرف کوچولو با خودم بردم که روغن رو بریزیم تو اون که واسه غذا درست کردن روغن داشته باشیم
    دوست من نمیدونست و به جای روغن توش مایع دستشویی ریخت
    ما هم فکر کردیم اون روغن تو ظرف ریخته و ریختیمش تو ماکارانی و از ماکارانی خوردیم و بعد فهمیدیم که
    ری*دیم

    • imageJENNIE سازنده
      بی حوصله

      خسته نباشید

    • imageʏᴜʀɪ
      蜜璃に好意を持つ少女。

      😅😅

    • imageMobi
      آنلاین

      چه مزه ای بود؟
      😂😂😂

  • imageJENNIE سازنده
    بی حوصله

    من خودمممم
    ببین ساینا شب همه خواب بودن صبحش خانوادگی می‌خواستیم بریم اراک ( یکی از شهر های استان مرکزی ) بعدش من رفتم آب بخورم برق رو هم روشن نکردم بعد مستقیم رفتم تو دیوار از اونور هم با سر خوردم زمین هم سرم شکست هم دماغم 🤣🤣 البته دماغم فقط خون اومد

    • imageJENNIE سازنده
      بی حوصله

      ساینا رو نادیده بگیرین اشتباه ثایپی بود

  • imageایشون دستش خورد
    اهاای بارون پاییزیی..

    تابستونا اتاق من خیلی گرمه برای همین من تو سالن میخوابم
    یه شب اومدم رفتم اتاقم بالشمو بیارم لامپم روشن نکردم بعد همینطوری داشتم میرفتم تا رسیدم سر پیچ راهرو بعد مقیاس خراب کردم با سرعت و با دماغ رفتم تو دیوار 😂😂💔

  • imageJENNIE سازنده
    بی حوصله

    منتظر پارت ۲ باشین بچه ها

  • imageزهرا ⚝
    پرسپولیس❤️❤️‍🔥

    اسلاید یک همونی که پهلوش هنوز کبوده دلم خیلی سوخت

  • imageزهرا ⚝
    پرسپولیس❤️❤️‍🔥

    وای مال من ادامه ش رو نداشتی 😂😂
    بگم ؟
    بابا اونی که من خوردم لاک دختر عمم بود 🤡

  • imageدختر اسکیز🌑⛓
    @خاله رزا؟ عشق منه!!

    من یبار وقتی 3 سالم بود
    رفته بودیم عروسی خیلی رویایی بود
    بعد من رفتم خونه به بابام گفتم منو شو.هر بدین😂
    می خوام دستش رو کمرم باشه لباس عروسکی بپوشم
    دور و ورمون آتیش بگیره ولی ما نگیریم می خوام بین دود برقصم🗿



    هنوز بابام جلو همه این و به روم میاره😭

    • image𝓙𝓾𝓭𝔂
      تو‌نظرسنجیم‌مواد‌میدم‌💞

      وای_😂

  • image𝙼𝙰𝙳𝙰𝙼 𝚂𝙽
    ✨️عطر شکوفه داری

    یه بار تو کوچه داشتیم بازی میکردیم. خب من همیشه میرفتم تو کوچه ولی چون کوچیک بودم و بسیار مغرور هیچ دوستی نداشتم و بیشتر با داداشم بودم. اونجا دخترا اومدن ایسگامو بگیرن بالای ی خونه چاقو بود 『خودشون گذاشته بودن』. اونا با پسرا حتی با داداشمم دست به یکی کرده بودن. خلاصه پیش من یه عالمه فیلم بازی کردن که یه دفعه دختره به بالا زل زد. منم اون چاقو رو دیدم و گریه کردم. خلاصه بعد از کلی دلداری تونستم اون آدم ثابت شم و با اون دخترا هم سر اون داستان دوست شدیم. 『خنده دار بود؟』

    • imageزهرا ⚝
      پرسپولیس❤️❤️‍🔥

      جالب بود 😂

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.