با تشکر از همه کاربر هایی که منو تو ساخت این پست همراهی کردن 🩷💜
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
57 لایک
منم باشم
رفته بودیم عروسی بعد فهمیدم با کراشم ( پسره ) تو یه خونه ایم چون راه دور بود خونه اجاره کرده بودن تو هر خونه دو خانواده بودن بعد منم با مامانبزرگم اینا و خالم بودم داشتیم با یکی از دوستام تو فامیل ما داشتیم اماده میشدیم مامانبزرگم داد زو مهدیسسسس فاطمهههه بدویییننن دیر شددددد ما هم اومدیم بدوییم نمیدونستیم کراشمون هم تو حیاطه منم دست مهدیسو گرفته بودم با کفش پاشنه بلند میدوییدیم که ناگهانننن مجذوب زیبایی کراشمون شدیم پامون گیر کرد و با مغزززز خوردیم زمین کراشمونم مثل چی میخندید 😂ادامه
قشنگ بود
_میشه نظرسنجیمو لایک کنی فرشته؟
یه روز با چند تا از هم باشگاهیام رفته بودیم یه شهر دیگه واسه مسابقه بعد من یه ظرف کوچولو با خودم بردم که روغن رو بریزیم تو اون که واسه غذا درست کردن روغن داشته باشیم
دوست من نمیدونست و به جای روغن توش مایع دستشویی ریخت
ما هم فکر کردیم اون روغن تو ظرف ریخته و ریختیمش تو ماکارانی و از ماکارانی خوردیم و بعد فهمیدیم که
ری*دیم
خسته نباشید
😅😅
چه مزه ای بود؟
😂😂😂
من خودمممم
ببین ساینا شب همه خواب بودن صبحش خانوادگی میخواستیم بریم اراک ( یکی از شهر های استان مرکزی ) بعدش من رفتم آب بخورم برق رو هم روشن نکردم بعد مستقیم رفتم تو دیوار از اونور هم با سر خوردم زمین هم سرم شکست هم دماغم 🤣🤣 البته دماغم فقط خون اومد
ساینا رو نادیده بگیرین اشتباه ثایپی بود
تابستونا اتاق من خیلی گرمه برای همین من تو سالن میخوابم
یه شب اومدم رفتم اتاقم بالشمو بیارم لامپم روشن نکردم بعد همینطوری داشتم میرفتم تا رسیدم سر پیچ راهرو بعد مقیاس خراب کردم با سرعت و با دماغ رفتم تو دیوار 😂😂💔
منتظر پارت ۲ باشین بچه ها
اسلاید یک همونی که پهلوش هنوز کبوده دلم خیلی سوخت
وای مال من ادامه ش رو نداشتی 😂😂
بگم ؟
بابا اونی که من خوردم لاک دختر عمم بود 🤡
من یبار وقتی 3 سالم بود
رفته بودیم عروسی خیلی رویایی بود
بعد من رفتم خونه به بابام گفتم منو شو.هر بدین😂
می خوام دستش رو کمرم باشه لباس عروسکی بپوشم
دور و ورمون آتیش بگیره ولی ما نگیریم می خوام بین دود برقصم🗿
هنوز بابام جلو همه این و به روم میاره😭
وای_😂
یه بار تو کوچه داشتیم بازی میکردیم. خب من همیشه میرفتم تو کوچه ولی چون کوچیک بودم و بسیار مغرور هیچ دوستی نداشتم و بیشتر با داداشم بودم. اونجا دخترا اومدن ایسگامو بگیرن بالای ی خونه چاقو بود 『خودشون گذاشته بودن』. اونا با پسرا حتی با داداشمم دست به یکی کرده بودن. خلاصه پیش من یه عالمه فیلم بازی کردن که یه دفعه دختره به بالا زل زد. منم اون چاقو رو دیدم و گریه کردم. خلاصه بعد از کلی دلداری تونستم اون آدم ثابت شم و با اون دخترا هم سر اون داستان دوست شدیم. 『خنده دار بود؟』
جالب بود 😂