
سلام.. این اولین پست منه و امیدوارم به دلتون بشینه. قصد داشتم محتوای اولین پستم چیز متفاوت و خاصی باشه، چیزی که تاحالا تستچی به خودش ندیده و بی این نتیجه رسیدم "دی گری من" میتونه محتوای خاص و تکی باشه.

داستان حول محور یه پسر 15 ساله به اسم "آلن واکر" میچرخه، این پسر نیروی خاصی به اسم "اینوسنس" یا همون "معصومیت" داره که بهش اجازه نابودی "آکوما" ها، موجوداتی شیطانی ساختهی "میلنیوم ارل" و "خاندان نوح" رو میده. دارنده های اینوسنس با اسم "اگزوشیست" یا همون "جنگیر" شناخته میشن. اینوسنس آلن داخل دستش قرار گرفته بود و به همین خاطر دست چپش به رنگ قرمز بود، پدر و مادرش به خاطر دست قرمزش اون رو به سیرک فروخته بودند.

آلن هیچ خاطرهای از پدر و مادرش به یاد نداشت و از وقتی که چشم باز کرده بود توی سیرک به عنوان کارگر کار میکرد. دلقک اون سیرک "مانا واکر" اون رو به سرپرستی گرفت، آلن و مانا از سیرک بیرون رفتند و شروع کردند سفر به نقاط مختلف دنیا.. به خاطر هدف فراموش شدهی مانا! همه چیز به خوبی برای آلن و پدرخواندهش ماما پیش میرفت تا که روزی مانا واکر توی یک روز زمستونی میمیره! بعد از مرگ مانا غم بزرگی آلن واکر رو فرا میگیره و این ناراحتی باعث میشه میلنیوم ارل مقابلش ظاهر بشه، ارل به آلن وعده زنده کردن پدرخواندهش رو میده و فقط نیازه که آلن با صدای بلند ایم مانا رو به زبون بیاره. آلن روح مانا رو از بهشت برمیگردونه ولی ارل روح مانا رو تحت کنترل گرفته و بهش دستور میده آلن رو بکشه! مانا که از این کار پسرخواندهش عصبی بود نفرین آکوما رو به آلن میده و چشم چپ آلن نفرین میشه، نفرینی که باعث سفید شدن موهای قهوهای آلن میشه نفرینی وحشتناک که بهش اجازه دیدن ارواح زجر کشیدهی درون آکوما هارو میده. در همون حین دست قرمز یا همون اینوسنس آلن عکسالعمل نشون داده و دوباره مانا رو به آرامش میرسونه.

بعد از نابودی مانا، آلن توسط "کراس ماریان" ژنرالی از سازمان "بلک اوردر" یا "نظم سیاه" به شاگردی قبول میشه، کراس به هیچ وجه با آلن خوش برخورد و مهربون نبود ولی بهش یاد میداد چطوری آکوما نابود کنه. بعد از سه سال وقتی که آلن پانزده ساله میشه کراس اون رو به سازمان نظم سیاه در اروپا میفرسته، جایی که اگزوشیست هایی مثل آلن زندگی میکردند. آلن موقع ورود با اگزوشیستی به ایم "یو کاندا" آشنا میشه که قصد کشتن آلن رو داشت ولی "لینالی لی" یه دختر اگزوشیست، به موقع آلن رو از دست کاندا نجات داده و سوتفاهم به وجود آمده رو از بین برد. بعد ها وقتی آلن و لینالی به ماموریتی فرستاده شده بودند با اگزوشیست دیگهای به اسم "لاوی" که به "کتابدار" هم ملقب بود و وظیفه ثبت وقایع جنگ های انسانی و غیر انسانی رو داره آشنا میشن. در قسمت های بعدی انیمه، افراد مختلفی از خاندان نوح خودشون رو به اگزوشیستها نشون میدادند و قصد نابودی اینوسنس رو داشتن.

خاندان نوح دارای 13 عضوِ خانواده بود، خاندانی که براز نابودی انسان ها ظهور کردند. ولی بعد ها مشخص شد این خاندان عضو چهاردهم هم داشت، کسی که به اسم "چهاردهمی" شناخته میشد و از خانواده طرد شده و کشته شده بود. طی اتفاقاتی.. آلن از طرف سازمان مورد بازجویی قرار گرفت چرا که افراد بالا مرتبه متوجه شده بودند؛ آلن واکر اگزوشیستی که به سازمان وفادار بود، میزبان تولد دوبارهی چهاردهمی بود! این خبر به گوش خاندان نوح هم رسیده بود و حالا میلنیوم ارل سعی میکرد برادرش :نئا" یا همون چهاردهمی رو دوباره پیش خودش برگردونه. آلن مجبور میشه هم از دست بلک اوردر و هم خاندان نوح فرار کنه تا راهی برای سرکوب نئا و پس گیری جسم خودش انجام بده، قبل از اینکه توسط خاطرات تئا بلعیده بشه.

متاسفم اگه نتونستم خیلی خوب توصیفش کنم و... با این حال امیدوارم این پست رو پسندیده باشید. این انیمه تاحدودی ناشناختهست و افراد کمی میشناسنش ولی به نظر من محتوای داستانیش ارزش بالایی داره و لیاقتشمشیر بیشتر از ایناست.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی بوددد
خیلی ممنونممم😭
خوش اومدی به تستچییی😭🛐
خوش اومدی و اولین پستت جالب بود🎉
خداقوت بهت سازنده🌼
متچکرمم✨
پستتتت آخرممم حمایت شهه
عالی بودددد واسه امتحانات جون میده شروع کنم....
واقعا فوقالعادهست پیشنهاد میکنم حتما ببینی
اوکی🤓
عه اولین پست خوش اومدییی
ممنونممم