
بریم باهم با پنج ایزد ایران باستان آشنا یشیم
توی پارت قبل با چهار ایزد که از نظر من نقش مهمتری داشتن آشنا شدیم توی این پارت میخوایم با داستان پنج ایزد ایران باستان آشنا بشیم🤍🩵
روزی روزگاری، در دل زمین و آسمان، رودی روشن و بیپایان جاری بود. رودی که سرچشمهاش از دورترین نقطه آسمان میجوشید و همهی جهان را سیراب میکرد. این رود، پیکر و روح آناهیتا بود؛ ایزدبانوی بزرگ آبها. آناهیتا همیشه با جامی از آب پاک در دست تصویر میشد؛ آبی که هرجا میریخت، زمین سبز میشد، درختها جان میگرفتند و زنان بارور میشدند. او را مادر باروری و زندگی میدانستند. مردم باور داشتند که هر باران و هر رودخانهای دختریست از دامن او. اما آناهیتا فقط ایزد آب نبود. او زنی بود زیبا، باشکوه و جنگاور. همیشه با تاجی زرین و جامهای درخشان سوار بر ارابهای از چهار اسب سپید بر آسمان میتاخت. میگفتند وقتی آناهیتا میخندد، چشمهها میجوشند، و وقتی میخشمگین شود، سیلاب و طوفان میآورد. آناهیتا پیوندی عمیق با مهر (میترا) داشت. او آب را میبخشید تا مهر بتواند با خورشیدش جهان را روشن کند. اگر آناهیتا نبود، هیچ پیمانی پابرجا نمیماند، چون زمین خشک و مرده میشد. پرستشگاههای آناهیتا کنار رودها و چشمهها ساخته میشدند. زنان هنگام دعا به او روی میآوردند تا فرزندی سالم به دنیا بیاورند. مردان جنگجو هم از او نیرو و پاکی میخواستند، چون باور داشتند آناهیتا همانطور که آب را روان میکند، روح را هم از آلودگی میشوید. میگفتند آناهیتا دشمن اهریمن است، چون اهریمن میخواست آبها را تیره و خشک کند. هر بار که ابرها میبارند و رودها پر میشوند، یعنی آناهیتا دوباره بر اهریمن پیروز شده. و اینطور شد که نام او تا امروز در دل کوهها و رودها مانده. حتی هنوز هم وقتی باران میبارد یا رودخانهای زلال زیر نور خورشید میدرخشد، انگار زمزمهی آناهیتاست که در جهان میپیچد.
در آن روزگار که زمین تازه داشت سبز میشد و آسمان پرستاره بود، ستارهای روشن و نجیب در پهنه آسمان میدرخشید: نامش تیشتر بود. او ایزد باران و شکوفایی زمین بود، کسی که با درخشش و نورش، زندگی را به زمین هدیه میداد. تیشتر همیشه با رختی از نقره و تاجی ستارهای دیده میشد و اسبی سپید با او بود که بر ابرها میتاخت. وقتی زمین خشک میشد و مردم تشنه میماندند، تیشتر در آسمان رقصان میرفت و باران را میآورد، تا زمین سبز شود و کشاورزان شاد شوند. اما دشمن تیشتر، اهریمن خشک و تاریک بود که میخواست زمین را از باران محروم کند. تیشتر و اهریمن در آسمان و زمین نبردی بیپایان داشتند؛ هر بار که تیشتر برنده میشد، سیلاب و باران میآمد، و هر بار که اهریمن زور میآورد، خشکسالی فرا میرسید. مردم ایران باستان وقتی زمین خشک میشد، ستاره تیشتر را میدیدند و دعا میکردند تا او دوباره باران بفرستد. حتی میگفتند تیشتر با حرکت ستارهها، مسیر بارانها و رودها را تعیین میکند و به همهی موجودات زندگی میبخشد. تیشتر همیشه مهربان و بخشنده بود، اما شجاعت و ایثارش در نبرد با اهریمن او را قهرمانی واقعی میکرد. او یادآوری میکرد که زندگی بدون باران و امید، ممکن نیست و حتی در تاریکیها، نور و رحمت او میتواند زمین را دوباره زنده کند.
در روزگار قدیم، وقتی مردم برای مراسم و دعا به ایزدان روی میآوردند، همیشه یک نوشیدنی مقدس و اسرارآمیز وجود داشت که قدرت و پاکی را به آنها میبخشید. این نوشیدنی، هوم نام داشت و خالق و نگهبان آن ایزد هوم بود. هوم ایزدی بود رازآلود و مهربان، کسی که با گیاهان، عطرها و نوشیدنیهای مقدس سروکار داشت. او را معمولا با جامی پر از نوشیدنی سفید و بخارآلود تصویر میکردند که قدرت زندگی و نیروی الهی در آن نهفته بود. وقتی مردم این نوشیدنی را در مراسم مینوشیدند، گویی قلب و روحشان پاک و روشن میشد. هوم نه تنها ایزد مقدس و پاکی بود، بلکه پیوند دهنده انسانها با ایزدان دیگر هم بود. او پل ارتباطی بین مردم و اهورا مزدا، آناهیتا، و حتی مهر و تیشتر بود. وقتی مراسم درست برگزار میشد، هوم انرژی زندگی و خرد را به شرکتکنندگان میرساند. در جنگ با اهریمن، هوم نقش ویژهای داشت: او با نوشیدنی مقدس خود، قلبها را شجاع و دلها را پاک میکرد تا انسانها بتوانند در برابر تاریکی مقاومت کنند. بدون هوم، هیچ آیین و نیایش کاملی نبود، و مردم همیشه به او پناه میبردند تا روشنایی و برکت را در زندگیشان حفظ کنند.
در روزگاران که مردم هنوز به طبیعت نزدیک بودند و از گرما و نور آتش بهره میبردند، آذر ظهور کرد؛ ایزدی که نماد آتش، انرژی و پاکی بود. آتش فقط شعله نبود؛ روح زندگی و روشنایی بود، و آذر نگهبان این شعله مقدس بود. آذر را همیشه با شعلهای زرد و نارنجی درخشان و گاهی با تاجی از جواهرات آتشین تصویر میکردند. او هم زندگیبخش بود و هم محافظ و داور؛ شعلهاش میتوانست زمین و دل انسانها را گرم کند، اما اگر نادرست استفاده شود، میتوانست دشمن را بسوزاند. آتش آذر، پاککنندهی پلیدیها و بدیها بود. مردم ایران باستان هنگام نیایش و مراسم مذهبی، آتش روشن میکردند و آن را مقدس میشمردند، چون باور داشتند وجود آذر در شعله، حضور ایزدان و قدرت الهی را به زمین میآورد. آذر همچنین در نبرد با اهریمن نقش داشت؛ او با شعلههای خود تاریکی و فساد را میسوزاند و راه را برای اشوهرورد، آناهیتا و دیگر ایزدان روشن میکرد. آتش آذر یادآور این بود که نور و انرژی پاک، تاریکی را شکست میدهد و زندگی را حفظ میکند. مردم وقتی شعله آتش را میدیدند، نه تنها گرما میگرفتند، بلکه به یاد قدرت الهی و برکت ایزدان میافتادند.
در روزگاران که جهان تازه شکل میگرفت و انسانها هنوز در تلاش برای فهمیدن نظم و قانون طبیعت بودند، اشوهرورد پدید آمد؛ ایزدی که نماد راستی، نظم، و قانون الهی بود. او نگهبان آشای مقدس، یعنی نظم و درستی در جهان، محسوب میشد. اشوهرورد را معمولاً با نور درخشان و تاجی طلایی تصور میکردند و گفته میشد هر کجا قدم میگذاشت، زمین به شکلی مرتب و منظم درمیآمد. رودها مسیرشان را مییافتند، گیاهان درست و منظم رشد میکردند و انسانها تشویق میشدند به راستی و عدالت پایبند باشند. او دشمن اهریمن، نیروی آشوب و بینظمی بود. هر بار که اهریمن تلاش میکرد تا جهان را پر از دروغ و فساد کند، اشوهرورد با نور و قدرتش نظم را بازمیگرداند و زمین و انسانها را از آشوب محافظت میکرد. مردم ایران باستان وقتی میخواستند تصمیم درست بگیرند یا قانونی را رعایت کنند، به اشوهرورد پناه میآوردند. میگفتند اگر انسانها به راه او پایبند باشند، زندگیشان پر از عدالت، سلامت و برکت خواهد شد. به این ترتیب، اشوهرورد نه تنها نگهبان قوانین طبیعی و انسانی بود، بلکه راهنمایی بود برای اینکه انسانها در مسیر راستی و پاکی باقی بمانند و با قدرت نیکی، در برابر تاریکی مقاومت کنند.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)