
اینم یه ایده دیگه که فک نکنننم تکراری باشه. اوه سلام ببخشید ((یکم تخیل رو به کار بندازیم)) شروع رو با یه جمله تاثیر گذار که کاربر رز یه بار بهم گف: تو ادم بدی نیستی، تو خوبی فقط اتفاقای بدی برات افتاده...
قطار هاگوارتز هنوز هم از سکوی نهوسهچهارم حرکت میکنه، ولی حالا با وایفای نسل ششم، شارژر بیسیم، و صندلیهایی که با ورد «نرمینرمیوس» خودشونو تنظیم میکنن. وقتی رسیدیم، دروازههای قلعه با اسکن شبکیه چشم و تأیید اثر جادویی باز شد. یه جن خانگی با تبلت اومد جلو، عینک واقعیت افزوده زده بود و گفت: «خوش اومدی به هاگوارتز نسخه ۱۴۰۴. لطفاً اپلیکیشن Hogwarts Connect رو نصب کن تا بتونی کلاسهات، طلسمهات، و نمرههات رو مدیریت کنی. و لطفاً رمز عبورت شامل یک ورد، یک عدد، و یک موجود جادویی باشه. سالن بزرگ هنوز هم سقف ستارهای داره، ولی حالا با پروژکتور هولوگرافیک که وضعیت سیارات رو لحظهای نشون میده. کلاه گروهبندی روی یه صندلی هوشمند نشسته بود و گفت: «قبل از گروهبندی، لطفاً فرم رضایتنامهی جادویی رو امضا کن. ما به حریم خصوصی جادوییات احترام میذاریم. و نه، اطلاعاتت رو به مرگخوارها نمیفروشیم.» منو فرستادن به ریونکلاو. یه پیام روی گوشیم اومد: «تبریک! حالا میتونی وارد چتروم اختصاصی خانهات بشی. مراقب باش—مرگخوارها گاهی با اکانت فیک میان تو گروه.» شب اول، یه نوتیفیکیشن عجیب اومد: «یک طلسم ناشناس در نزدیکی خوابگاه فعال شده. لطفاً از لمس اشیاء مشکوک خودداری کنید. برای اطلاعات بیشتر، به بخش ‘طلسمهای خطرناک هفته’ در اپلیکیشن مراجعه کنید.» و من فهمیدم: هاگوارتز هنوز هم خطرناکه. فقط حالا، خطرها با نوتیفیکیشن میان.
صبح اول، با صدای نوتیفیکیشن((اعلان)) بیدار شدم: «کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه تا ۱۰ دقیقه دیگه شروع میشه. لطفاً ورد محافظتی خود را بهروزرسانی کنید.» وارد کلاس شدم. استاد، خانم بلوم، یه شنل هوشمند پوشیده بود که رنگش با حالوهوای کلاس عوض میشد. روی تختهی دیجیتال نوشت: «امروز یاد میگیریم چطور با طلسمهای سایبری مقابله کنیم. چون بعضی مرگخوارها دیگه ورد نمیزنن، بلکه ویروس جادویی میفرستن.» کلاس معجونسازی هم دیگه اون بوی بد قدیمی رو نداشت. حالا با دستگاههای هوشمند، دمای دیگ تنظیم میشد، و یه اپلیکیشن بهت میگفت که معجونت چقدر موفق بوده. البته اگه اشتباه میکردی، هنوزم ممکن بود دیگ منفجر بشهفقط این بار با هشدار صوتی: «خطای ترکیب! لطفاً از محیط دور شوید.» تو کلاس تاریخ جادو، استاد با عینک واقعیت افزوده، صحنهی نبرد ولدمورت و هری رو بازسازی کرد. همهمون وسط نبرد بودیم، ولی فقط مجازی. یکی از بچهها گفت: «استاد، میشه اینو استوری کنیم؟» استاد جواب داد: «فقط اگه طلسم ضدافشاگری فعال باشه. ما هنوز با مشـ. نگها مشکل داریم.» و من فهمیدم: تو هاگوارتز ۱۴۰۴، جادو هنوز هم خطرناکهفقط حالا، با آپدیتهای هفتگی و پشتیبانی فنی.
تو هاگوارتز ۱۴۰۴، ارتباطات فقط با جغد نیست. حالا هر خانه یه چتروم اختصاصی داره، با رمزگذاری جادویی و فیلتر ضدمرگخوار. تو ریونکلاو، بچهها یه کانال مخفی ساختن به اسم «طلسمپلاس»—جایی برای تبادل وردهای غیررسمی، معجونهای دستساز، و شایعههایی دربارهی استادهایی که شبها ناپدید میشن. یه شب، یه پیام رمزگذاریشده توی گروه اومد: «کسی تونسته وارد آرشیو ممنوعه بشه. یه ورد جدید پیدا شده که میتونه حافظه رو پاک کنه، ولی فقط از ذهن موجودات جادویی. تستش نکردیم هنوز.» رقابت بین خانهها هم وارد فاز دیجیتال شده. حالا امتیازها نه فقط با عملکرد در کلاس، بلکه با فعالیت در اپلیکیشن، حل معماهای جادویی، و حتی مشارکت در چالشهای هفتگی تعیین میشن. یه بار، اسلیترینیها یه ورد اشتباه فرستادن توی گروه هافلپاف، و باعث شدن همهی دیگهاشون تا یه هفته بوی نعناع بدن. البته بعضی دانشآموزها یه قدم جلوترن. اونا یه شبکهی مخفی ساختن به اسم «سایهها»جایی که اطلاعات رد و بدل میشه، مأموریتهای مخفی تعریف میشن، و گاهی حتی رد پای مرگخوارها دیده میشه.
یه شب، وسط تمرین وردهای پیشرفته، اپلیکیشن هنگ کرد. طلسم اجرا نشد. استاد گفت: «باید آپدیتش کنی.» ولی من، بیصدا، ورد قدیمی «لوموس» رو زمزمه کردم. نوک چوبدستیام روشن شد. بدون وایفای، بدون تأیید، بدون نوتیف. فقط خودم بودم و جادو. رفتم کنار پنجرهی شرقی، همونجا که تو نسخههای قدیمی، بچهها ستارهها رو میشمردن. حالا فقط انعکاس صفحهی گوشیها دیده میشد. یه جن خانگی رد شد، زیر لب گفت: «قدیما، وردها از دل میاومدن. حالا از تنظیمات.» و من فهمیدم: هاگوارتز هنوز هم باشکوهه، هنوز هم پر از راز، ولی یه چیزی کم شده. اون لحظههایی که وردی رو اشتباه میزدی و همه میخندیدن. اون دوستیهایی که با معجون اشتباهی شروع میشدن. اون ترس از راهروهای تاریک، نه از باگهای سیستمی. شاید تکنولوژی راحتتر کرده باشه، شاید امنتر شده باشه، ولی هاگوارتز قدیمی، یه چیز دیگه بود. جادو بود، نه فقط ابزار. تجربه بود، نه فقط عملکرد. و حالا، هر وقت چوبدستیمو دست میگیرم، قبل از هر ورد، یه لحظه سکوت میکنم تا یادم بیاد برای اون روزهایی که جادو، فقط جادو بود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فرصت؟پین؟
عالی بود و من به شخصه اگه این کتاب بود میخوندم
و اینکه زبان نوشتارش عالی بود
خیلی خیلی قشنگ بود ! خوشحال میشم به پست های منم سر بزنید
چشم
عالیییی
عررررر مرسی اولش یاد من کردی😭😭🌸🌸✨
به
بانو خوش اومدین 🤍🤍🤍🤍🤍🤍
خواهش میکنم وظیفه بود