عطر آخرین آغوش

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

به جsدی که در درون دستانم قرار داشت نگاه کردم..باورم نمی‌شود..عزیز ترینم..عزیز ترین زندگی ام..حالا در دستانم جان باخته است..به گریه افتادم او را در آغوش کشیدم تا برای آخرین بار عطرش به مشامم برسد..

چشمان زیبایش را بوsه ای زدم و آن ها را بستم،موهایش که مانند شب بود را نوازشی کردم،و این بار برای آخرین بار..هنگامی که اشکانم سرازیر بود

بوsه ای بر لb هایش زدم..و او را در دل خاک سرد و بی رحم قرار دادم..با رفتن او در خاک،نیمی از من هم در این خاک سرد دفن شد

اسلاید اضافه