
سلام خوبید. بریم برا پارت 2 داستان. بزن بعدی گلم
از زبان کیجی: نتونستم حرفم رو کامل کنم. چیزی که میدیدم رو باور نمیکردم. اون خودش بود. کسی که سال ها پیش از دستش دادم. برادرم مطمئنم که خودشه. از زبان اتسوشی: داشتیم حرف میزدیم که دازای خورد به یه دختر. دختره هم داشت حرف میزد که تا نگاهش به دازای اوفتاد خشکش زد. هول شدم گفتم:من خیلی متاسفم خانم اتفاقی که براتون نیوفتاد. این دازای ما خیلی دست وپا چلفتی هست از عمد نکرد. بیایم دست منو بگیرید بلند شید./وبعد دستمو به سمتش دراز کردم.
کیجی: اون پسره هم گفت دازای. پس خودشه آره خودشه. دست پسره رو گرفتمو بلند شدم. قیافه درس درمونی به خودم گرفتم. که اون صحبت کرد. دازای:آه خانوم جوان خیلی متاسفم. من دازای هستم دازای اوسامو/ وقتی اسمشو شنیدم کنترلم دیگه دست خودم نبود. پریدم بغلش (ناضر بغل خواهر برادری عیبی نداری که) وگفتم گ:منم کیجی ام کیجی هیمه/معلوم بود شکه شده. اما بعد آروم دستش رو دورم حلقه کرد و گفت:از آشنایی دوبارت خیلی خوش حالم کیجی./لبخند زدم و گفتم:منم/
راوی یعنی من: همون لحظه صدایی مثل شکستن شیشه اومد. اما کسی نشنید. نه اون شیشه نبود صدای قلب گین بود. قلبی که فقط برای یه نفر میزد. برای دازای. حالا اون فکر میکنه عشقش کسی دیگه رو دوست داره. خودش چی؟ باید این دوست داشتن رو تموم میکرد؟ اما چطور؟ کسی نمیتونه جواب سؤالش رو بده. حتی خودش هم نمیتونه. کیجی: از بغل دازای اومدم بیرون میدونستم خیلی ضایع کردم اما به خودم جرعت دادم و با تمام وجودم زدم تو صورت دازای. همه بهم خیره بود منم دهن وا مردم و بلند گفتم:بعد سال ها میبینمت تو حتی صحبتی هم باهام نمیکنی؟ شرط میبندم اصلا منو یادت رفته بود و برای خودت خوش بودی آره./و یه قیافه جدی به خودم گرفتم. دازای:هی هی هی پیاده شو باهم بریم داداچ. کی گفته یام بهت نبود./کیجی:از قیافت معلوم بود./دازای نخیرم./و دعوا شروع شد.
راوی یعنی من: همون لحظه صدایی مثل شکستن شیشه اومد. اما کسی نشنید. نه اون شیشه نبود صدای قلب گین بود. قلبی که فقط برای یه نفر میزد. برای دازای. حالا اون فکر میکنه عشقش کسی دیگه رو دوست داره. خودش چی؟ باید این دوست داشتن رو تموم میکرد؟ اما چطور؟ کسی نمیتونه جواب سؤالش رو بده. حتی خودش هم نمیتونه. کیجی: از بغل دازای اومدم بیرون میدونستم خیلی ضایع کردم اما به خودم جرعت دادم و با تمام وجودم زدم تو صورت دازای. همه بهم خیره بود منم دهن وا مردم و بلند گفتم:بعد سال ها میبینمت تو حتی صحبتی هم باهام نمیکنی؟ شرط میبندم اصلا منو یادت رفته بود و برای خودت خوش بودی آره./و یه قیافه جدی به خودم گرفتم. دازای:هی هی هی پیاده شو باهم بریم داداچ. کی گفته یام بهت نبود./کیجی:از قیافت معلوم بود./دازای نخیرم./و دعوا شروع شد.
همین جوری دعوا میکردیم که هیو یه صدای آشنایی گفت: امیدوارم دانش آموز جدید نخوان نظمو بهم بزنه./ به دور و برم نگاه کردم همه سر جاشون بودن. لع» ن@تی ها منو ضایع کردم. دوباره همون مرده گفت:خانوم کیجی هیمه همین الان بشین./نگاه مرده کردم. چیییییییییییی اون اینجا چیکار میکنه؟ بابااااا؟!
آنچه قراره بخونید آره: نتونستم.... دعوا میکنن....... چویا منو دید نه ...... نشستم رو زمین...... با اون برم مدرسه؟...... تو راه همو دیدیم..... چرا نیومده خونه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی ببود
مرسی