
توی این پست خاطرات ترسناک بعضی کاربرا و حتی خودم رو میذارم🤯
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
39 لایک
برای من خیلی پیش اومده که احساس میکنم کسی پشتمه یا داره نگام میکنه،،بعضی ها میگن اون فردی که احساس میکنید در واقع فرشته نگهبان شما ست که از شما مراقبت میکنه مخصوصا در زمان هایی که ترسیده باشید حس دلگرمی بهتون میده
ما توی ساختمون زندگی میکنیم که سه طبقه است طبقه اول مادربزرگم،طبقه دوم خاله ام و طبقه سوم خودمون😁
یه روز کلا هیچ کسی توی ساختمون نبود فقط من بودم ،همینجوری داشتم برای خودم آهنگ گوش میدادم و آهنگ میخوندم که صدای در طبقه پایین رو شنیدم بعد صدایی مثل راه رفتن و دویدن و از طبقه پایین میومد با خودم گفتم حتما خاله ام برگشته دخترخاله امه که داره سر و صدا میکنه اما وقتی مامان و بابام برگشتن و بهشون گفتم ..گفتن که اونا هنوز نیومدن و کسی توی ساختمون نبود
ساعت ۳ شب تو باغ خالم اینا که بودیم همه مون تو حیاط نشسته بودیم که یه دفعه دیدیم در باغ بی جهت باز شد بعد یه دفعه بسته شد رفتیم بخوابیم دوباره این اتفاق تکرار شد
خلاصه اون شب دیگه خوابم نبرد
داشتم آهنگ گوش میدادم هدفون گوشم بود بعد صدا مامانم شنیدم هدفون از گوشم برداشتم مامانم صدا کردم مامانم گفت نه عزیزم من صدات نکردم بعد باز هدفون گذاشتم گوشم بعد دوباره بعد چند دقیقه باز صدای مامانم شنیدم باز کار قبلی کردم مامانم جواب قبلی داد چند دقیقه گذشت باز صدای مامانم شنیدم بعد بالای سرم دیدم یک دختری دیدم که پریشون بود چشامو بازو بسته کردم چهرش خیلی کم رنگ بود باز کردم دیدم نبود
میگن هیچوقت وقتی اینجوری میشید بالا رو نگاه نکیند
یدفعه نصف شب ساعت 3 از خواب پریدم تو حالت خواب و بیداری بودم دیدم مامانم جلوی تختم وایساده و داره یه چیزی زمزمه میکنه منم خیلی اهمیت ندادم ( چون معمولا شبا میاد بالا سرم شب بخیر میگه) بعد دیدم یهو اومد بوسم کنه خیلیم کش اومد حتی بوسشم حس نکردم ولی خوابیدم فرداش از مامانم پرسیدم گفت من که بالا سرت نیومدم😂💔
چند وقت پیش یهو ساعت سه شب از خواب بیدار شدم یه جورایی تو حالت خواب و بیداری بودم دیدم مامانم جلوی تختمه و داره یه چیزی زمزمه میکنه منم خیلی برام مهم نبود(آخه مامانم هر شب میاد بالا یرم شب بخیر میگه) بعد دیدم یهو کش اومد که بوسم کنه منم چشمامو بستم حتی بوسشم حس نکردم ولی خوابیدم فرداش از مامانم پرسیدم چرا نصف شب اومدی گفت من که اصلا شب نیومدم بالا سرت وای یهو یه لرزه خوردم😂💔
بعضی وقتا میشنوم یکی اسممو تو گوشم میگه یا چرت و پرت میگه.
به مامانم که میگم میگه خیالاتی شدی😁
صب نزدیکای ساعت هشت بیدار شدم دیدم بابام اومد توی اتاق و قشنگ باز شدن در رو دیدم و مطمئنم بیدار بودم اومد توی اتاق رو به روز تختم ایستاد منم خودمو زدم به خواب ولی وقتی دوباره چشامو باز مردم کسی نبود و در باز و بسته نشد تو اتاق یکم گشتم دیدم ی کاغذ افتاده روز زمین و وسطش قرمزه بعد فهمیدم بابام شش صبح رفته بود سر کار
من اعتقاد دارم برای همه ی اینا یه دلیل هست هرچند به وجود جن اعتقاد راسخ دارم
رفتیم خونه دوست پسر عمم.
رفتم اتاقشو ببینم که یهو از توش یه ادم 4 دست و پا پری بیرون و با صدا جیع از پنچره رفت...
تیمام (: