8 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♡사나♡ انتشار: 4 سال پیش 912 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب اینم از پارت اخر🙂
انچه گذشت:مر:میخوام برید جت رو هم سوپرایز کنم....رفتیم دیدن زندایی...مر:ا..ایاتو😨...اشک تو چشاش جمع شده بود و سریع رفت...من میحوام بریدجت رو ببینم تو با اریان برو....بر:اومدی چین؟...مر:بیا تو پارک...پریدیم بغل هم...مر:اوضاع شرکت چطوره؟....برید؟:از وقتی رفتی افتضاحه....مر:متاسفام...ادر:حالت خوبه؟...مر:نه دلپیچه و حالت تهوه دارم...رفتیم بیمارستان...دکتر:تبریک میگم همسر شما بارداره....اریان:اخ جون داداش یا خواهررر...اریان:من ماکارون مخوام...کلی ماکارون خریدیم و رفتیم خونه...همین که رسیدیم گوشیم زنگ خورد
نانا بود...مر:الو سلام نانا چطوری؟....مر:سلام مرینت میگم میای بریم بیرون راشل میخواد اریان رو ببینه بازی کنن...مر:چرا که اصلن بیا الان بریم کنار همون رودخونه....نانا:وای عالیه مس من میرم وسایلو اماده کنم....مر:اماده شدی خبر بده...نانا:باشه بای...مر:بای...گوشیو قطع کردم...مر:ادرین با نانامی اینا بریم کنار همون رودخانه؟...اریان:راشلم میاد؟...مر:اره عزیزم...اریان:اخجون بریممم ابایی...ادر:باشه بریم وسایلو جمع کنیم...رفتم چندتا خوراکی و ماکارون برداشتم و چند دست لباسم برا اریان برداشتم و گذاشتم تو ماشین...مر:زیر اندازو برداشتی؟...ادر:اره...اریان نشست تو ماشین...اومدم سوار بشم که گوشیم زنگید...نانا:ما اماده ایم دختر...مر:ماهم همینطور برید اونجا ما هم میایم...نانا:باشه...گوشیو قطع کردم
خب بریم اونجا اونا هم خودشون میان...حرکت کردیم سمت رود خونه...وقتی رسیدیم دیدیم ماشین نانا اینا اونجاس...کنارشون پارک کردیم وسایل رو بردیم زیر اون درختی که نشسته بود...راشل و اریان تا همو دیدن پریدن بغل همو و شروع کردن به بازیگوشی...نانا:سلام...مر:سلام منتطر موندین؟...لانگ:نه ماهم الان رسیدیم...نشستیم و چهار تا قهوه ریختیم و خوردیم...یهو راشل و اریان بدو بدو اومدن...راشل:مامان میدونی اریان داره خواهر یا برادر دار میشه😍....نانا:چییییی؟؟؟...من و ادرین خندیدیم...نانا:کوفت واقعا توراهی دارین؟😍...ادر:اره...لانگ:مبارک باشه..مر:ممنونم...نانا:حالا دخمله یا پسر...اریان:من مطمئنم ابجیه😍...مر:خواهر دوست داری؟...اریان:ارههه...ادر:منم میگم دختره...مر:جدی!؟...نانا:ولی من میگم پسره...لانگ:خب اسمشو چی میزارید؟...ادر:اگه دختر بود الیس...مر:اگه پسر بود ارژان...نانا:خدایی هماهنگ کرده بودید؟😐😂....ادر و مر:نه😐...اریان:مامان من ماکارون میخوام...ظرف ماکارون رو دادم به بچه ها خودمونم کروسان خوردیم
۵ سال بعد(عکس پارت الیس)-->مر:الیس..کجایی دختر....الیس:اینجام مامان...رفتم رو حیاط...مر:وای این چیه...الیس:گربمه بامزه نیست؟...مر:اینو از کجا اوردی؟....الیس:خودش اومد پیشم تازه بهم گفت اسمش میکو هست...به گربه توی دستش نگاه کردم..خیلی ناناز بود...الیس:مامان بزار نگهش دارم خواهش میکنم🥺....مر:باشه صورتتو اونجوری نکن فقط قبلش باید قشنگ تمیزش کنی...الیس:اخجون ممنون مامانییی...مر:همینجا باش تا من بیام...رفتم تو حموم و یه تشت کوچیک با یه شامپو برداشتم و رفتم تو حیاط...مر:خب برو این تشتو پر از اب کن...الیس تشت رو برد...گربه هه اومد نزدیک و خودشو به پام زد...نشستم و اروم نوازشش کردم...الیس علاقه خاصی به حیوانات داشت مخصوصن گربه ها...الیس:بیا مامان...تشتو ازش گرفتم توش شامپو ریختم...مر:خب وقتشه بشوریش...الیس میکو یا همون گربه رو گداشت تو تشت اب...همش تقلا میکرد😂...خلاصه وقتی قشنگ شستیمش با سشوار خشکش کردیم...یه ظرف شیرم گداشتم کنارش و رفتم تا نهار رو اماده کنم....یهو صدای در اومد...حتما اریانه که از مدرسه برگشته
الیس:من باز میکنم...الیس بدو بدو رفت سمت در...منم دستامو شستم و از اشپزخونه اومدم بیرون...الیس:سلام بابایی....و پرید بغل ادرین...اریان:اییش خود شیرین...خندیدم و رفتم پیش ارین و تو موهاش دست کشیدم...مر:مدرسه چطور بود عزیزم...اریان:هیی بد نبود...الیس از بغل ادرین اومد بیرون...الیس:وای داداشی بیا میکو رو ببین...دست اریان رو کشید و رفت...مر:سلام خسته نباشید...ادر:سلام ممنون..میکو کیه؟....مر:امروز یه گربه ناز پیدا کرده میخواد گهش داره مشکلی که نداره؟...ادر:نه خیلیم خوب...ادرین اومد داخل و رفت لباساشو عوض کرد....منم رفتم پیش بچه ها...مر:خب اریان دوسش داری؟....اریان:سگ بود بهتر بود ولی اینم خوشگله...یه خنده ریزی کردم...بعد ادرینم از طبقه بالا اومد و سرگرم بازی شدن...پلگ:هوففف گربه ای مث من هست چرا یکی دیگه اوردید؟...ادر:حسودیت شد؟...پلگ:نه بابا من و حسودی...تیکی:وای وای حسود خان....ارور:وای پلگ🤣....پلگ:کوفت نخندید...اریان:پلگ تو بهترین گربه ای...پلگ پرید پیش اریان طوری که اریان از پشت افتاد...پلگ:قربون ادم چیز فهم...الییس:البته بعد از میکو....همه زدن زیر خنده🤣😂....پلگ:بی مزه...تیکی:دمت گرم الییس...و با تیکی زدن زیر قدش...مر:خب بازی بسته بریم نهار بخوریم...همه بلند شدن و رفتیم نهار خوردیم
بعد از نهار دوباره رفتم بازی...من و ادرینم نشستیم رو مبل...مر:خب سرکار کار چطور رود...خنده ریزی کرد و گفت:عالی...یهو صدای الیس اومد...بلندشدیم و دویدیم پیش بچه ها...گلدون بزرگی که روی میز بود داشت میفتاد ولی اریاک پایینشو گرفته بود...براش خیلی سنگین بود...ادرین زود رفت و گلدون رو گرفت...مر:وای بچه ها مراقب باشید...الیس:شرمنده تقصیر من بود🥺....مر:اشکال نداره دخترم حالا برید توی حیاط بازی کنید...دوتاشون بدو بدو رفتن رک حیاط...ادر:از دست این دوتا...خندیدم و گفتم:توهم برو رو حیاط منم قهوه رو مریزم و میام...ادر:باشه...ادرین رفت رو حیاط پیش بچه ها منم رفتم دوتا فنجون قهوه ریختم و رفتم رو حیاط...ادرین رو صندلی رو حیاط نشسته بود...سینی ر گذاشتم رو میز و رو صندلی رو با روییش نشستم...الیس میکو رو بغل کرده و رو تاب نشسته بود اریانم داشت اونا رو هول میداد...هردوشون داشتند میخندیدن..ادرین لبخند زده بود...خدا میدونه چقدر خوشحالم که یه خانواده خوب و عالی دارم و همه هم خوشحال هستن🥺❤
ادر:مرینت مریننتت...به خودم اومدم...مر:جانم...ادر:حواست کجاست؟خوبی؟...مر:ا..اره خوبم تو فکر بودم😅...ادر:قهوت یخ کردا...قهومو برداشتم و خوردم و دوباره به بچه ها نگاه کردم....اینبار الیس هول میداد و اریان سوار شده بود...میکو هم رو زمین کنار الیس بود...ادر:توهم خوشحالی نه؟...مر:مگه میشه نباشم...ادر:پاشو ماهم بریم بازی...مر:بچه شدی؟😐...خندید و گفت:اوهوم کودک درونه😉...دستمو کشید و بلندم کرد...اریان:وای مامان میخوای بیای تاب بازی؟🤩....سریع اومد پایین...الیس:اخجون من هول میدم...مر:چییی...ادرین منو بلند کرد و گذاشتم رو تاب و رفت تا هول بده....مر:فقط جون بابات اروم میدونی که میترسم🥶...ادرین یه لبخند شیطانی زد یه تاپ محکم داد که جیعم در اومد😬داشت لج میکرد...مر:وایییییی😬اروممممم...ادرینننن...میکشمتتتتت...بچه ها هم غش خنده بودن...بلاخره تاب ایستاد...با سر گیجه اومدم پایین و رفتم سمت باغچه...مر:م..میکشمت...صدای خنده ادرین اومد...دارم براش...شیر ابو گرفتم روش و دنبالش کردم😂...ادر:مرینت..غلط کردم..ولییی...خیس شدم بسته😂
به بچا هه نگاه کردم که میخندیدن...بهترین صحنه عمرم بود..خنده اونا ببا ارزش ترین چیز بود...چون تابستون بود و هوا گرم فشار اب و کم کردم و گفتم:خب شما دوتا وروجک...اریان که اصن از اب خوشس نمیومد گفت:نه ماماننن...اب رو گرفتم روشون...الیس میخندید اما اریان تقلا میکرد😂....خلاصه بعد از کلی اب بازی منم خیس کردن😐...رفتیم تو اتاق و لباسامون رو عوض کردیم...اریان داشت با حوله موهاشو خشک میکرد منم با سشوار موهای الیسو..دخملم موهاش خیلی قشنگ و بزرگ بود😍....خلاصه موهاشو خشک کردم و رفتیم تو حال...مر:عه ادرین چرا موهاتو خشک نکردی...ادر:بخدا حسش نیست...الیس:بیا بابا من برات خوشک میکنم...ادر:چیزه..نه..نمیخواد...الیس دست ادرین رو گرفت و بردش بالا😂...اومدم برم تو اشپز خونه که دیدم میکو زیر کاناپه قایم شده😂...اریان میکو رو برداشت و باهاش بازی کرد................خب این بود از زندگی من...پیچ و خم های بزرگی داشت..اما پاش وایسادم..الان بهترین زندگی دنیا رو دارم...خوشبخت ترین ادمم...عاشق خونوادمم...امیدوارم از داستان زندگیم خوشتون اومده باشه🙂(بزنید صفحه بعد)
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
54 لایک
خواهش میکنممممممم ادمه بدهههههه خیلی عالی بود تا همینجاهم که نوشتی دست درد نکنه ولی کاش ادامه داشت الا حس میکنم زندگی خیلی چرته 😐هی روزگارر
عالیی بود خیلی داستان زیباییی بود😊🤗😍
عالیییییییییی❤❤❤❤❤❤
Merinet
| 2 ساعت پیش
نمیدونم😐
تازه ایقده هم جیگرن🥺
من و یکی دیگه دوستام هی دربارشون میگیم کفرشون در میاد🤣
هوم عقشن عقش😍
نگووو دلم رفت🥺
Merinet
| 34 دقیقه پیش
اره خیلی بده😐
وای اجی چراااا🥺
خیلی بد شد که🥺🔫😐
هقققق😢💔
آجی سنا برام دعا کن بتونم تو امتحانام قبول شم و رشته ای که میخوام بیارم آخه خیلی استرس دارم ووووییییییییییی🔫🥺
استرس چرا!؟
برات دعا میکنم اجی🥺😃
اوممم نمد خیلی استرس دارم
مرس آجم😃❤
shahrzad
| 36 دقیقه پیش
صد البته😈😂
اخ جدیییییی😍
منم عاشق خوناشما هستم😍
هوم مگه کسی هست که عاشق خوناشاما نباشه 😃😍😍😍😍😍
جمعی از دوستان اکیپ محترم ما که چندششون میشه🔫😐
وا چرا خوناشام به اون خوبی 🔫😐
نمیدونم😐
تازه ایقده هم جیگرن🥺
من و یکی دیگه دوستام هی دربارشون میگیم کفرشون در میاد🤣
خوب آجی سنا موضوع بده😐😂😂😂😂😂
خببب؟
خوناشام دوس داری اجی؟
صد البته😈😂
آجی سنا حوصله ام سر رفته 😐💔 کاش میشد فقط تو تستچی حرف نزد آخه نظرا رو دیر منتشر میکنه 😐💔
راستی من دیگه از آخر هفته کم میام تو تستچی 🥺💔
امتحانای خردادم شروع شده میدونی که حضوری هم شد 😐💔 باید بشینم درس بخونم خیلی کم میام تو تستچی شاید هفته ای یک بار 🔫🙂
اره خیلی بده😐
وای اجی چراااا🥺
خیلی بد شد که🥺🔫😐
افرین عالیییییییی بود عزیزم
حاجی قضیه ایاتو و اون یکی یاروعه و پسر خاله مرینت چی میشه؟؟؟؟
ممنون
هیچی دیگه با شکست عشقی رفتن سر زندگیشون😁😂
اووووو
بسیار هم عالی
خخ
سناا ۲ تا تستم الان منتشر شد فقط ۴ تا تست تو بررسی دارم 😐😂
واییی برم ببینم
Merinet
| 12 دقیقه پیش
بخدا گفتم😂دعاکنید برام😂
تستچییی لطفاااا بیااااااا ایننننن آجییییی مااااا روووووووو ناظرررررر کننننن😁❤
مگم سنا ۳ تا تست تو بررسی داشتم ظهری یکی دیگه هم ساختم شد ۴ تا 😐😂😂😂
ایولا😂
مرسی اجی😐😂