
دومین پارت از خاطرات عجیب کاربران تستچی
11 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
دومین پارت از خاطرات عجیب کاربران تستچی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
یه بار تو مدرسه منو دوستام تو کلاس نشسته بودیم بقیه همه سر صف بودن همینجوری همه ساکت بودیم ناظم نیاد ببرمون تو صف یهو یه کتاب از کتابخونه افتاد یکی جیغ زد و از کلاس پرید بیرون ماعم گفتیم چع خبره پریدیم بیرون🙁
آخرم رفتیم سر صف
وقتی ۵ یا ۴ سالم بود رفتیم شمال
با یکی از بچه های فامیل رفتم کنار استخر و نمیدونم چرا با دمپایی داشتم اب استخر خالی میکردم🤣😅
و بعدش یکهو افتادم تو اب و شنا بلند نبودم و داشتم خفه میشدم و یچه فامیل رفت به مامانم و برادرم گفت و برادرم سریع پرید تو اب ولی نتونست کمک کنه و بعدش مامانم پرید تو اب و منو نجات داد
یبار بچه بودم داشتم از پله حیاطمون میومدم پایین یهویی افتادم قل خوردم تا پایین ولی مامانبزرگم دید و گرفت منو
دوباره دروووود!
با استخر خاطره زیاد دارم این یکی هم باز رفته بودیم استخر بچه بودم مامان بابام هم بودن داداشم با دوستاش مامان بابام هم اونور سمت عمق عمیق منم با داداش کوچولوم بودم خواستم برم پیش مامان بابام یهو لیز خوردم افتادم تو عمق عمیق دوباره فاتحم خونده بود هی خودمو میکشیدم بالا دوباره میرفتم پایین هی بالا هی پایین دیقه اخر که تسلیم شدم بابام یهو کشیدنم بالا نجات یافتومUwU
قبل از هر چیزی درووود هم وطنان!
بچه بودم فکنم 7 یا 8 سالم بود یه داداش بزرگتر داشتم شنا بلد نبودم داداشمم بهش گفت بریم استخر مراقبتم حواسم بهت هست و اینا بردتم زیر اب با هم بودیم عمق عمیق هم بود من نفس کم اوردم داداشم هم هیچی نمیدونست پیش خودم اینطوری بودم که خب من که در هر صورت نفسم تموم میشه و شنا هم بلد نیستم م.ی.م.ی.ر.م حداقل یه کم دیرتر برم اون دنیا یهو پریدم یه کم جلوتر همون لحظه چی شد؟ داداشم اومد گرفتم و نجاتم داد:)
با پسر داییم داشتیم بازی میکردیم یهو چاقو رو بردلشت زد به سرم از بالای ابرو تا جای چشم سرم شکست خونی بود که میومد البته که منو دعوا کردن بعدش نه اونو
بمیرم من برات😭💔😂
(چرا ایران اینجوریه؟)
سلام!! اول!
یه روزی که تنها تو خونه نشسته بودم و داشتم برای امتحان تیزهوشانم درس میخوندم، یهو از انباری خونمون صدا اومد، وقتی رفتم چک کنم دیدم که قمقمه م افتاده ولی جوری نبوده که بیفته، یعنی تقریبا افتادنش غیر ممکن بوده، یه بار هم که با پسر خالم و مامان و بابام بودم، یکی از بالشت های مبلمون پرت شد پایین، از اون موقع به نتیجه رسیدم خونمون روح داره🗿
سلام عزیزم💙
توی پارت ۳ میزارم💙
منم همچین تجربه هایی دارم خیلی ترسناکه واقعا 😬
بعدا تو بهشت همو میبینیم🤧🤝