
سلام به همگی
از زبان مرینت 👈 سوار ماشین شدم رفتیم مهمونی وقتی رسیدیم کاگامی خیلی به ادرین میچسبید هی منو میفرستاد دنبال نخود سیاه رفتم یه زره ابمیوه بخورم که دیدم ادرین داره کاگامی م.ی.ب.و.س.ه رفتم سمت ادرین گفت مرینت بخدا دستم گذاشتم رو لبش گفتم هیسسسسس دست اون گذاشتم تو دست ادرین گفتم تو از اولم لیاقت منو نداشتی بعد یه چک بهش زدم فگتم اینم برای اینکه دیگه نمیخوام قیافه زشت جفتتون ببینم بدو بدو رفتم بیرون رفتم تو یه کوچه بن بست گریه کردم بعد یه صدای تو گوشم میگفت مرینت دوپن چنگ من حاک ماثم من به تو قدرتی میدم که انتقام خیانت بگیری گفتم من به تو گوش نمیدم حاک ماث مقاومت کردم خیلی سختم بود که دیگه وجود اکوما رو حس نکردم یهو دوباره نفسم گرفتم رفتم تو کیفمو گشتمو گشتم تازه یادم اومد کپسولمو نیوردم تیکی گفت مرینت تو باید به ادرین زنگ بزنی گفتم بره به درک شده بمیرمم دیگه نمیخوام قیافه زشتشو ببینم یهو دیگه چیزی حس نکردم
از زبان ادرین 👈 تو مهمونی بودم مرینت یه چک زد بهم و رفت کاگامی یه پوس خند زد گفت خوب عزیرم بیا بریم ولش کن اون لیاقت تو رو نداره گفتم کاگامی دیگه سمت من نیااااااااا (با داد ) گفت ولی ادرین.... بعد از در رفتم بیرون تا دنبال مرینت بگردم یهو تیکی دیدم گفت ادرین مرینت حالش بد شده گفتم کجاست گفت بیا ببرمت اونجا. رفتیم تو یه کوچه بن بست مرینت پیدا کردم رو زمین افتاده بود رفتم بلندش کردم رفتم سمت خیابون پدر صدام کرد سوار ماشین شدم گفت مرینت حالش خوبه ؟! گفتم نه بیماری تنفسی داره بعد رفتیم بیمارستان کمک گرفتیم مرینت بردن اتاق ای سی یو نشستم ولی به الیا نگفتم میدونستم بازم برامون دردسر درست میکنه رفتم سمت اتاق که شیاد بتونم مرینت ببینم ولی نتونستم
از زبان ادرین 👈 رفتم سمت اتاق دکتر اومد بیرون گفتم دکتر حالش چطوره گفت به موقع اوردیش ولی متاسفانه خبری بدی دارم گفتم چی دکتر گفت حافظشون از دست دادن گفتم چیییییی ولی هم بعد افتادم زمین گفتم میشه ببینمش گفت البته رفتم تو اتاق بغل تخت مرینت دستشو گرفتم گفتم تو چطوری میتونی بانوی من بشی چطوری دیگه یه خاطره باشی گفت اقا حالتون خوبه گفتم ممنون مرینت خوبم گفت مرینت ؟! اسم من مرینته ؟! گفت اره و منم ادرین دوست پسرتم گفت چی دوست پسر ام ....خوب ......میشه درباره من بیشتر بگی درباره اون همیچ گفتم کلی نگفتم لیدی باگه
از زبان مرینت 👈 بلند شدم دیدم تو بیمارستانم دکتر گفت خوب این خانم جوان بلاخره به هوش اومد گفتم کی منو اورد این گفت یه پسر خیلی جوون که چشای سبز موهای کرمی داشت گفت الان کجاست گفت تو سالن انتظار من برم خبر بدم شما حالتون خوبه گفتم نه نگو راستش میخوام بهش بگی من فراموشی گرفتم گفت چی من نمیتونم بگم گفتم اگه این گار نکنید من قرصامو نمیخورم گفت باشه باشه رفت بیرون یهو ادرین اومد تو چشاش ناراجت بود ولی به درک بره با همون کاگامیش اومد تو یه حرف هایی زد یه نفهمیدم ولی بلند شدم و وقتش شد بود فیلم بازی کنم گفت سلام اقا شما حالتون خوبهگفت ممنون مرینت من خوبم گفتم پس اسم من مرینت گفت اره و اسم منم ادرین من دوست پسرت با خودم گفتم هعه دوست پسر گفتم اها میشه دربارم بیشتر بگی گفت البته و چیزای زیادی گفت که خودمم نمیدوستم دیگه عصابم خورد شد گفتم بسه ادرین بسه به اندازه کافی خزلبراتتو شنیدم برو گمشو از زندگی من بیرون گفت مرینت تو حافظت از دست ندادی .....یعنی تو داشتی برای من فیلم بازی میکردی گفتم اره چون بتونم از دستت خلاص شم ولی انگاری نمیتونم میدونی چی من فردا میرم نیویورک فردا هم هویت هاک ماث معلوم میکنم میرم 😭😠 گفت ولی مرینت.....گفتم مرینت نداریم مرینت مرد گفت باشه دیگه مرینت برای من وجود نداری تو دیگه تو قلب من جایی نداری گفتم از اولم جا نخاستم جانشیتم نخواستم گفت باشه برو به درک رفت بیرون ترسیدم اکوما زده بشه گفتم تیکی برو به پلگ بگو هواسش به ادرین باشه اکوما زده بشه کلی باید دردسر بکشیم
از زبان ادرین 👈 رفتم تو ماشین و اهنگ گذاشتم تو گوشم نمیتونستم جلوی گریمو بگیریم داشت بارون شدیدی میومد واقعا داشت منو عذاب میداد سعی کردم خودم خوشحال کنم که یه وقت اکومایی نشم
🐞پایان🐞
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی
عالی بود زود بعدیدرو بذار
عالییی بود😍❤
پارت بعد لطفا