خاطرات سایه پارت 2

پارت دو خاطرات سایه اگر پارت یک رو نخوندی خوشحال میشم الان بخونی❤

وقتی بهم نوبت را در ساختمان در انتظار نشستم دیدم صدای جیغ و هورا میومد رفتم که سرک بکشم که دیدم که رین اگوچی بود .اهمیت ندادم و منتظر ماندم تا نوبت من فرا برسد. بعد از 30 دقیقه نبوت من فرا رسید . ثبت کننده: خب خانوم ایجیری شما باید وارد دستگاه بشوید و باید در ارام ترین حالت خود برای ازمون باشید. بعد 5 دقیقه... ثبت کننده: قدرت شما فقط با شمشیر های جنس اسکلت کار میکند و قدرت روحانی خاصی داری که بعد از رسیدن به لول های بالا تر بهش دست میابی و رنک شما الان D هست.

خدا رو شکر سطح E نشدم وگرنه خیلی بد میشد . رفتم سمت فروشگاه تا شمشیر اسکلت رو بخرم وقتی خریدم تموم شد برگشتم ساختمان شکارچی ها تا اینکه صدای جیغ شنیدم با خودم گفتم که دیدم مردم ددارن با ترس فرار میکنند سرم را برگرداندم و دیدم دسته ای از سایه ها حمله ور شدند . شمشیرم را در اوردم و سر یکی از انها را بریدم .

دویدم به سمت سایه ها تا انها را بکشم . ولی ... دیدم یکی از انها اشک ها داره سمتم میاد . تا زمان برخوردش کل زندگیم اومد جلو چشمم و یادم افتاد حتی یادم رفت به مامانم بگم یکم دیر میام خونه. اون اشک وقتی بهم برخورد کرد گونه سمت راستم سیاه شده بود اگر یک اشک دیگه بهم بخوره میمیرم. یهو گونه راستم شروع به سوزش کرد و من خون بالا اوردم

داشتم به مبارزه با سایه ها ادامه میدادم تا اینکه یک اشک دیگه اومد سراغم و ...