
✮درود،کاربر دایزی صحبت میکنه،امروز اومده بایه پست جدید به امید به موقع منتشر شدن و حمایت،آماده اید، بزن بریم✮

کارل هر کاري ميتوانست براي نجات او انجام داد. اما تلاشهايش بيفايده بود و هلن درگذشت. اما عشق و عقدهي روحي کارل همچنان باقي ماند.

تانزلر در سال 1877 در شهر “درسدن” در آلمان متولد شد. وي در دهه 1910 به استراليا رفت تا به مطالعه الگوهاي آب و هوايي بپردازد. اما در عوض به مهندسي و کارهاي الکتريکي علاقهمند شد و در استراليا ملکي خريداري کرد و تا آغاز جنگ جهاني اول آنجا ماند.

کارل پس از پايان جنگ به آلمان رفت و سه سال با مادرش زندگي کرد. در سال 1920 ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. دختر کوچکش در سن دهسالگي بر اثر بيماري ديفتري فوت کرد. تانزلر به کوبا رفت و از آنجا توانست وارد آمريکا شود. کارل به فلوريدا رفت که خواهرش نيز در آنجا زندگي ميکرد. خانوادهاش نيز به آنها ملحق شدند. سال بعد، خانوادهاش را در “زفيرهيلز” ترک کرد و در بيمارستان نيروي دريايي “کي وست” در فلوريدا مشغول به کار شد.

در سال 1930 بيماري بيستودوساله به نام “هلن هويوس” را ملاقات کرد. هلن يک دختر زيباي آمريکايي- کوبايي بود و تانزلر عاشقش شد. او ادعا ميکرد در دوران کودکي رؤياهايي درباره “کنتس آنا کنستانتينا وون کوسل” ميديد که زني زيبا با موهاي مشکي بود. تانزلر هلن را تجلي کنتس آنا در دنياي واقعي ميدانست.

النا لکوندسا دوکوسل (هلن هويوس) هويوس ازدواج کرده بود. اما شوهرش پس از سقطجنين او را ترک کرد. هلن مبتلا به سل بود و تقريباً تمام خانوادهاش از اين بيماري مرده بودند. آن زمان هيچ درماني براي اين بيماري وجود نداشت؛ بااينحال تانزلر سعي کرد با انواع داروها هلن را نجات دهد. تانزلر هرروز به ملاقات هلن ميرفت و برايش جواهرات و لباسهاي گرانقيمت ميبرد. کارل عشق خود به هلن را اعتراف کرد؛ اما با هيچگونه ابراز محبتي از سوي هلن مواجه نشد.تلاشهاي خلاقانهي “تانزلر” براي نجاتِ “هويوس” مؤثر نبود و چند ماه بعد وي درگذشت.تانزلر هزينه مراسم تشييعجنازه او را پرداخت کرد و از والدين هويوس اجازه گرفت تا برايش در گورستان “کي وِست” مقبرهاي بسازد.

او هر شب به مقبره هويوس ميرفت و در سال 1933 جسد او را از قبر در آورد و به خانه خود برد. کارل ادعا ميکرد هلن را ديده است که ميخواسته او را از قبر در آورد. کارل استخوانهاي جسد را با سيم و چوبلباسي به هم وصل کرد. پوست جسد را که هرروز تجزيه ميشد با پارچه ابريشمي آغشته به موم جايگزين ميکرد. با ريزش مو از پوست سرِ تجزيهشدهي جسد، با موهاي هويوس کلاهگيس درست کرد. مادر هويوس موهاي دخترش را جمع کرده بود و پس از مراسم تدفين آنها را به کارل داد.

کارل حفره شکم و قفسه سينه جسد را با پارچههاي کهنه پرکرده بود تا فرم اصلي بدنش حفظ شود. لباسي زنانه بر تن جسد کرده بود و دستهايش را نيز با دستکش پوشانده بود. به جسد جواهرات آويزان کرده بود و آن را روي تخت نگه ميداشت. کارل مقدار زيادي عطر و مواد ضدعفونيکننده و نگهدارنده استفاده ميکرد تا بوي تعفن جسد در فضا پخش نشود.

در سال 1940، شايعاتي پخش شد که کارل تانزلر جسدي در خانه خود دارد. خواهر هلن با شنيدن اين خبر به خانه کارل رفت و جسد را ديد. تانزلر بازداشت شد. وضعيت روحي روانياش موردبررسي قرار گرفت اما بهعنوان بيمار رواني دستهبندي نشد.

داستان کارل تانزلر یکی از عجیبترین و در عین حال ترسناکترین داستانهای واقعی تاریخ محسوب میشود و مرز بین عشق و جنون را محو میکند
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
باید ویژه شهههه عالی بود🎀
فرق آرمیا با عادم های عادی(برسی)
بازی شانسی عروسک ترند لبوبو(برسی)
ناظر جون هرکی دوس داری منتشر کن فسیل شدمممم😭😭💔
ادمین زیبا و فرشته پین؟ 💔🎀
یه چیزایی دربارش خونده بودم قبلا ولی الان کامل فهمیدم ماجرا رو
عالی بود🙏🏻💓
ممنون زیبا
چه جالببب
ولی اون انمیشنه خیلی خوب بود😭(عکس کاور)