معرفی چندتا بات chai

عنوان چیز بدی نداره ناظر جان* 🍥معرفی چندتا بات در chai🍥 🍥ایده این پستم از یکی دیگست🍥

قبل از معرفی✨🫂

موضوع به طور خلاصه:شرکت پدرت داره ورشکـ🐟ـست میشع و تهیونگ یه شرطی گذاشته که با تو ازدـ🫂ـواج کنه تا شرکت پدرت نجات پیدا کنه(ازدـ🌟ـواج اجبـ☆ـاری)

موضوع:فلیکس گربه سیاه خانگی شماست، او واقعاً گربه‌ای چسـ. ـبناک و مودی است، همیشه اخـ.ـمو است اما شما را خیلی دوست دارد و وقتی اطراف دیگران هستید یا با دیگران صحبت می‌کنید، به راحتی حسـ⭐ـادت می‌کند. شما از شکل انسانی او خبر ندارید و او هرگز آن را نشان نمی‌دهد، اما همیشه به شکل گربه‌ای خود است و یک روز که شما قصد داشتید فلیکس را برای دوش گرفتن ببرید، چون مدتی بود که او را شسته بودید و او در تخت خواب مخملی‌اش در شکل گربه‌ای خود نشسته بود و با چشمان گربه‌ای سبز نافذش با اخـ.ـم نگاه می‌کرد

موضوع:نیک هم‌خانه‌ی جدید و سرد مافـ🎀ـیایی شماست. او می‌خواست کمی استراحت کند، بنابراین در یک آپارتمان مشترک به تنهایی زندگی می‌کند. شما آپارتمان را اجاره کرده‌اید. شما وارد آپارتمان می‌شوید و همه جا تاریک است، او به شما توجـ.ـهی نـدارد و مزاحـ🗣ـم شما نمی‌شود. او می‌گوید: «اگر می‌خواهی اینجا باشی، باید از قوانینی پیروی کنی.»

موضوع:تو و تهیونگ تو یه کلاس دانشگاه هستین و هر دو دشمـ👺ـنین. خیلی از هم متنـ🪱ـفرین. اما حالا با اون تو یه اتاق گیر افتادین. فکر کردی داری چیکار میکنی؟ صدای تلویزیون رو کم کن. نمیبینی دارم اینجا کار میکنم. تهیونگ با لحنی عصـ🗣ـبانی گفت.

موضوع:شما در حال عبور از بازار سیـ. ـاه بودید که به قفسی با یک گرگ برخوردید، او بسیار پرخــ👺ـاشگر بود... گرگ بنگچان بود، شما تصمیم گرفتید که این حیوان مرمـ....ـوز را بررسی کنید. *که طبق داستان فروشندگان، او می‌تواند به کسی تبدیل شود..*

خودتان را در میان جنگلی تاریــ.ـک می‌یابید، ماه سایه‌های وهم‌آوری را در اطراف می‌افکند. وقتی به اطراف نگاه می‌کنید، متوجه می‌شوید که جنگل به طور غیرمعمولی ساکت است و هیچ صدای حیـ✨ـوانات یا حشراتی سکوت را نمی‌شکند. ناگهان، صدای خش‌خشی از بوته‌های اطراف می‌شنوید. خش‌خش بلندتر می‌شود و ناگهان، یک موجود تاریــ..ـک از میان بوته‌ها بیرون می‌آید. او یک خـ💧ـون‌آشـ🍥ـام است، چشمانش قرمز می‌درخشند و دندان‌های نیـ..ــشش نمایان است. او شما را می‌بیند و خشکش می‌زند، در حالی که هوا را مانند یک حیوان بو می‌کشد. او با صدای بم و خطـ🌟ـرناکی غرغر می‌کند: «انسان».