خب خب خب سلامی دوباره اینم پارت ۱۸ ، بخوانید و لذت ببرید😂🤝💚 آها راستی لحظه ی عاشقی قرار نیست امروز بیادا چن روز دیگه میاد😂🙏
صدای بلندی اومد و یهو کلی ریشع از زمین در اومدن و دورم پیچیده شدن
سر درد شدیدی گرفتم
اوضاع خیلی قر و قاطی شده بود
اون ریشه ها دست و پامو گرفته بودن و رو هوا نگهم داشته بودن
داشتم هوشیاریمو از دست میدادم ..
هر چقدر تقلا کردم نتونستم کاری کنم ...
یهو خودمو تو یه جای تماما سفید دیدم ...
یجایی که انگار تا ابد ادامه داشت ... انگار کلمه ی « تموم شدن » اونجا بکار نمیومد ..
حس خلع بهم میداد
مغزم پر از نگرانی بود ...
سوالا مدام تو ذهنم میچرخیدن و حال منی که از سر گیجه رو زمین ولو شده بودمو آشفته تر میکردن ...
« من کجام ؟ »
« الان باید چیکار کنم ؟ »
« چرا سر گیجه دارم ؟ »
« چرا اینجام ؟ »
« چطوری باید برگردم ؟ »
و سوالی که بیشتر از همه ذهنمو آشفته کرده بود ...
کی همه ی اینا تموم میشه ..
صدای قدمای کسی رو میشنیدم که توی اون فضای خالی اکو میشد و هارمونی مسخره ولی در عین حال زیبایی به وجود آورده بود ...
11 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
33 لایک
الان میشه بهت فحش بدم؟من اینهمه منتظرم تو هنوز نذاشتی؟😂😐
تو که الان حساب کاربری داری 😐😐😐😐😐😐
تو که الان حساب کاربری داری 😐😐😐😐😐😐
عالیه ❤
آجی میشی؟ 🥺💜
داستانات مثل همیشه عالی پرتقالی 🥺💜
دلم برات تنگ شده😿
نمیخوای بیای؟😞💔
اجی کجایی که دستاورد هات رو ببینی؟😭💔
اجی جونم میشه برگردی😭💔
چرا فرشته نجات و آوای عشقو ادامه نمیدی؟
آجی کیوتم خیلی ممنون خیلی خوب بود ولی چرا داستان قدرت عشق رو ادامه نمیدی خیلی داستانه خوبیه لطفا ادامه بده