
امیدوارم خوشتون بیاد
از زبان کنیا : جونگ کوک انوار عصبی شده بود نمیدونم چرا...... _کوک حالت خوبه؟ +کنیا....دیگه نیا اینجا _چرا؟ +چونکه من میگم _آخه چرا..... +گفتم نگرد.... کوک صداشو بلند کرد و رو سرم داد زد _چرا هتیشه باید ب حرفت گوش کنم تو یه دوست خوبی آره اما چرا همش بم دستور میدی اصن اصن دیگه دنبال من نیا خب؟؟ دوستی ما تمومه..... رفتم... طوری رفتم که 4 سال همو ندیدیم.... یه روز که داشتم قدم میزدم یه دفعه یه چیز لذت بخش رو رو شونه هام حس کردم _عاااااااا +آمممم ببخشید خانم _کوک؟ تویی.... +کنیا خودتی؟ همو بقل کردیم.... واقعا دلم برای کوک تنگ شده بود _کوک ببخشید +اومممم بعد 4 سال؟ _تو راست میگفتی سیوانگ آدم بدی بود اون میخواست منو بکشه +چییییی؟ الان خوبی؟ _آره..... اون الان زندانه +باشه.... خب هر کدوم بریم خونه دیگه آره؟ _بیشتر پیشت نباشم؟ +چی؟ _آمممم هیچی یعنی فردام قرار بزاریم ساحل خوبه؟ +نه میترسم بلایی سرت بیاد _باشه خداحافظ
رفتم خونه همش فکرم پیش کوک بود خیلی درگیر بودم رفتم رو تختم گوشیمو گرفتم..... یه حس خاص ی کوک پیدا کرده بودم یدفعه دستم رفت رو یه تبلیغ نشونه های عاشقی؟؟ خوندمش هاااااااااااا من این نشونه ها رو دارم؟؟ نکنه عاشق کوک شدم؟؟ باید بهش بگم نه نباید بگم آییییی نمیدونم یدفعه صدای در اومد
در رو باز کردم.... به صورتش نگاه کردم چه جذاب شده بود..... قطعا عاشق شده بودم..... _ک... ک..... ک... کو..... +کنیا؟ چیزی شده _اممم اممم ن...ن...ه +مطمئنی؟ _آ....آره یا شایدم ن..... نه نمیدونم +حدس زدم شاید الان ب کمکم نیاز داشته باشی چون قلبم اینو میگفت کمک میخوای؟ _میتونی بغلم کنی تا بخوابم؟؟ +هاع؟ امممم باشه کوک منو بغل کرد بغل گرمی داشت دیدم چشاش دارن بسته میشن منم خوابم گرفته بود خوابیدم....
از زبان کوک : عاییی عایییی گردنم گرفته وایی چقدر درد میکنه نباید ب کنیا بگم با حس و حال دیشبش ممکنه حالش بد تر بشه هنوز تو بغلم خواب بود به خودش تکون داد و بعد..... _عا... سلام کوک صبح بخیر +اوممم سلام هیچ وقت اینجوری نگام نکرده بودی _میتونیم با هم صحبت کنیم؟؟ +الان؟ _آره +متاسفم نمیتونم لینا بم زنگ زده باید برم خونه اونم میاد _هااااا؟؟؟؟ لینا کیه؟؟؟ با اجازه کی با تو حرف میزنه +عه لینا خواهر کوچیکمه تو کره زندگی میکنه _آهاااا
از کنیا خداحافظی کردم..... وارد ماشین خواهرم شدم +سلام لینا جونم حالت خوبه؟ =سلام برادر هیونگه +این عکسو ببین =چه دختر کیوتیه +کراشمه یعنی عاشقشم هستم میخوام بهش درخواست ازدواج بدم =میخوای باهاش حرف بزنم؟ +نه چون میخوان دوباره ببینمش دوباره بیاد تو بغلم خوابش ببره =انگار جدیدا عاشقش شدی +اوممممم
از زبان کنیا : بیدار شدم یه لباس نو پوشیدم عطر زدم و دم در منتظر بودم... کوک اومد _سلاااااااام +آماده ای بریم؟ _آرههههه یا کوک قرار داشتین بریم کافی شاپ وقتی رسیدیم.... _کوک بستنی میخوری؟ +نه _چرا +چون دلم نمیاد تورو بخورم موچی _جدیدا چرا اینجوری شدی؟ +حقیقت رو میخوای؟ +جدیدا حس عشق بهت دارم موچی _هااااا؟ کوک؟ منم اینو خواستم بت بگم....
کوک دساسو جلو آورد..... اومد جلو چشماشو بست لباش رو به لبام نزدیک کرد _کوک زشته مردم دارن میبینن +بزار بدونن تو فقط همراهی کن منم مثل کوک شدم و کارمون رو کردیم +چه خوش طمع بود _کوک.... داری خجالتم میدیا +ههههه موچی :)
داشتیم راه میرفتیم که کوک خورد زمین _حالت خوبه کوک؟ +فک نکنم موچی انگار مسموم شدم _بیا بریم درمانگاه یه تاکسی گرفتیم سوار شدیم کوک خیلی حالش بد بود سرش رو رو شونه هام گذاشت دستمو محکم گرفت و بعد خوابش برد _آقای راننده سریع رو :تلاش میکنم رسیدیم.... دکتر کوک رو معاینه کرد ¦مسموم شده الانم بیهوشه _اما اون خوابه ¦نه خانم ایشون بیهوش شدن یکم آمپول بهشون تجویز میکنم
سه ساعت گذشت.... _کووووک کووووک حالت خوبه؟؟ جوابی نداد رفتم کنار تختش موهاش رو نوازش کردم یدفعه بیدار شد آروم آروم زمزمه کرد +خداحافظ موچی متوجه نشدم اما اون بیهوش شد باز اشک از چشام خارج شد....
اینم پارت سوم........ ♥️♥️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
یه سوال دارم امممم من تازه داستانتو شروع کردم و پارت ۱و۲ رو خوندم و متوجه شدم مال ۱۱ ماه پیشه نمی خوای ادامش بودی ؟🙁
😐😐😐
پارت بعد لطفا 🙏😔😟🥺
اگه بکشیش میرم لایکامو پس میگریما😏
پارت بعد