31 اسلاید پست توسط: ⚛️ɴᴏᴠᴀᴍᴀᴛᴛᴇʀ انتشار: 2 هفته پیش 556 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست


اشتراک گذاری

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (150)
  • راستی...
    🔹طراحی پوستر🔹عکس نتیجه🔹 و کاور🔹
    این پارت و پارت قبلی با کاربر ᴍᴀʜʟᴀ بوده🌹

  • image✶SᎯᎶℋᎯℛ✶
    بودن تون فقط یه حرفه❤️‍🩹

    راستش خاطره من اینجا فرستاده نمیشه نمیدونم مشکل چیه چون کلمه بدی جزوشون نبود میشه تو پی وی بفرستم؟

  • image✶SᎯᎶℋᎯℛ✶
    بودن تون فقط یه حرفه❤️‍🩹

    آخه ساعت دو شب چرا باید چند تا دختر بیرون باشن؟😔

  • image✶SᎯᎶℋᎯℛ✶
    بودن تون فقط یه حرفه❤️‍🩹

    همونی که سنگ زده تو سرش خب تقصیر خودش بوده میخواست سنگ نزنه به جن بدبخت😔

  • imageLeyli
    مدتی نیستم

    من تو اتاق بابام تنها بودم مامان و آبی کوچکترم هم بیرون بودن هیچ مردی هم نبود ولی دیدم یه مرد سرشو جلوم تکون میده تا بهش دقت کردم فرار کرد بعد خودمم فرار کردم رفتم پیش مامانم ولی به رو نبردم

  • imageاگاتا
    ☀️🦁Im iranian bro🇮🇷

    من اگه اتفاق ترسناک واسم بیوفته:😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣

  • imageSeli
    چقدر فکر کردم به پرواز قو

    داشتم آهنگ گوش میدادم هدفون گوشم بود بعد صدا مامانم شنیدم هدفون از گوشم برداشتم مامانم صدا کردم مامانم گفت نه عزیزم من صدات نکردم بعد باز هدفون گذاشتم گوشم بعد دوباره بعد چند دقیقه باز صدای مامانم شنیدم باز کار قبلی کردم مامانم جواب قبلی داد چند دقیقه گذشت باز صدای مامانم شنیدم بعد بالای سرم دیدم یک دختری دیدم که پریشون بود چشامو بازو بسته کردم چهرش خیلی کم رنگ بود باز کردم دیدم نبود.

  • imageEmy And Amy
    voldemort twins

    اس ۶: الان خونه تنهام

  • imageمهسآن
    🦁🌞

    خب یبار منو دختر خالم تو اتاقم بودیم و شب بود بعد در پنجره رو باز کردیم به مردم میخندیدیم🤡بعد من به پایین نگاه کردم دیدم یه مرد خیلی عجیب که قیافشو یادم نیس ذل زده تو چشمام بعد به دختر خالم نشونش دادم و اونم ترسید حدودا ۱دقیقه ای داشت نگاهمون می‌کرد که ترسیدم در پنجره رو بستم ۱۰ثانیه بعد که بازش کردم اون مرده نبود ولی خیلی ترسناک بود💀

  • یه بار شب رفتم اب بخورم، وقتی برگشتم سایه دوتا دست تو اشپزخونه دیدم💔یه بار هم خونه مامان بزرگم بودیم خواهر کوچکترم داشت با مامانم حرف میزد ولی من اونو تو حیاط دیدم که داشت به من نگاه میکرد،بعد به سمت پله ها رفت و دیگه ندیدم بالا بره یا بیاد تو خونه و غیب شد.هر شب هم احساس میکنم یکی به گردن و سرم دست میزنه، صدای کوبیدن به پنجره ها هم میاد🤕😵‍💫

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.