10 اسلاید صحیح/غلط توسط: fatemeh انتشار: 4 سال پیش 58 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
❤🤍❤🤍❤🤍❤🤍 ببخشید دیر گذاشتم دیگه بریم سراغ داستان📄📄 ❤🤍❤🤍❤🤍❤🤍
من : میشه یه بار دیگه تکرار کنی نشنیدم🔪دانیال : یا خدا یکی اینو بگیره😬من : میدونی میخوام فقط از جام بلند بشم نابودت کنم😑یهو در باز شد کل پسرا ماسکشون زیر چونشون بود سری کشیدنش رو صورتشون دکتر : اینجا چه خبره مریض اینجاسا😠جین : این مریضه😂یونگی یدونه زد پس کلش😂یونگی :خفه😂دکتر : لطفا بفرمائید بیرون می خوان استراحت کنن😠جیمین : دکتره داشت غر میزد ا/تم اونور داشت اداشو درمیاورد🤣پشت ماسک جر خورده بودیم از خنده😂آخه صدای هممون که ریز داشتیم میخندیدیم فقط به ما می رسید می فهمیدیم😂من : معلوم بود بچه ها مردن از خنده قشنگ معلوم بود چشماشون ریز شده بود فقط نمیدونم چرا به این دکتر حس خوبی نداشتم😕آخه یه جوری نگام میکرد انگار ارث باباشو خوردم😂ور ور ور ور او دکتر چقدر صحبت می کنید مثلا مریض اینجا خوابیده ها😜دکتره کلا لال مونی گرفت رفت😂تا از در رفت بیرون پسرا پاچیدن😂آخیش دلم خنک شد حالشو گرفتم😁جیمین : خوشم اومد آفرین😂کوک : خدا نابودت نکنه😂
دانیال : ولی حس خوبی بهش نداشتم یه طوری نگات می کرد من : منم😕ولش کن الان من نمی خوام بمونم اینجا🥴کوکی : ای ببند اون دهن گرامی رو مجبوری باید بمونی من : مجبور نیستم نمی خوام بمونم عه به کی باید بگم از صدتا کتکم بدتره بمونم اینجا🤯جیهوپ : خوب چکار کنیم دکتر گفته باید اینجا بمونی من : دکتر غلط کرد و هفت جدش من نمیخوام بمونم😣یه چاقو کوچولو که این همه بیمارستان موندن نداره که😕اصلا اگه یه کاری نکنین من نیام خونه فرار میکنم تازه از دیوار میتونم عبور کنم پس مشکلی نداره😁جین : میریم به دکتر میگیم اگه اجازه نده باید بمونی من : اگه بده که هیچی نده ف.... یونگی:😠من :هیچ🤷🏻♂️نامجون و آرمین و دانیال رفتن باهم بقیه هم نشسته بودن اینجا پوف🥴تهیونگ : چته چرا قیافتو اون طوری کردی😂من : برا اینکه دارم دق میکنم😕جیهوپ : وا چرا😦من : هیچی😞جین : وا چی شد🙁یونگی :خوبی؟من : آره خوبم😞جیمین : نوچ تو اصلا خوب نیستی چی تو اون مخ خرابته من : هیچ😕چی باید باشه؟نامجون : پوف نوچ نمیزاره🤷🏻♂️من : غلط کرده😠کوکی : یه وره پهلوت جر خورده غلط کرده من : نمیخوام اینجا بمونممممم🤯
آرمین : هوی چته من : خیله خوب پاشین ببینم برین خونه دیگه دانیال : چی میگی تو تورو ول کنیم بریم حتما😑من : اگه بفهمن پسرا اینجان چی دهنتونو ببندین همین الان با پسرا برین خونه😠آرمین : برو بابا من : یه برو بابایی بهت نشون بدم اون سرش نا پیدا آرمین : چقدر شبیه مامانم که یهو تحدیدم میارو شدی😐من :😐بدویین ببینم یه نفرم نمونه من خودم حواسم به خودم هست مگه کوچولوام😕یونگی : واییی🤯بچه بفهم چاقو خوردی چاقو یکی باید پیشت باشه😑من : مگه پرستارا اینجا چغندرن حواسشون هست😐خیله خوب بابا فرار نمی کنم همینجا میمونم حالا خوب شد😕تهیونگ : نوچ از کجا بدونیم در نمیری؟من : به قول کوکی یه ور پهلوم جر خورده نامجون : تو یه مارمولکی هستی که دومی نداری بعید میدونم نتونی با پهلوی زخمیم در بری😐من : ممنون😐پوف خیله خوب بابا هر طور خودتون میدونید من کاری ندارم ولی بعدا به حسابتون میرسم😊(نویسنده : چی تو سرته کله پوک😂من : هیچ نویسنده : منکه تورو نشناسم نویسنده نیستم بگو ببینم من : هنوز فکری نکردم ولی خوب نمیشه اینجا بمونم و پسرا تنها باشن🤔تروخدا تو بگو چیکار کنم مخم کار نمیکنه😫نویسنده :😐من نمیدونم ولی خوب به نظرم حالا تا صبح اینجا باش تا ببینی چیکار میتونی بکنی🤷🏻♀️من : باش)
آرمین : ا/ت من : ها؟ آرمین : تهیونگ امشب میمونه پیشت داداش😊من : باشه حواسم بهش هست😁تهیونگ : من میخوام بمونم حواسم به تو باشه بعد تو میگی حواست به من هست😂من :😁نامجون : باشه پس ما میریم فردا میایم🙃تهیونگ حواست باشه بهشا دوتایی باهم دیگه اینجارو نگیرین تو سرتون😂من : قول نمیدیم ولی سعی خودمونو می کنیم😆تهیونگ : راست میگه😂جین : اذیت نکنین دیگه ما رفتیم فعلا حواستون به خودتون باشه تهیونگ : چشم مامان جون🤣جین : مرگ درد😑من :😂بای پسرا : بای من : پسرا رفتن و تهیونگ اومد نشست رو صندلی کنار تخت ساعت1شب بود تهیونگ چیکار کنیم تهیونگ : بشینیم خاله بازی کنیم چبدونم دارم فکر میکنم🤦🏻♂️من : الان خونه بودیم داشتیم فیلم میدیدیم😂تهیونگ :آره😂خوب بیا باهم فیلم ببینیم خوبه😃من : آره عالیه حالا چی ببینیم؟🤔تهیونگ : نمیدونم خوب آهان بیا تو گوشی من یه برنامه هست کلی فیلم توشه من : باشه بیار ببینیم یه فیلم انتخاب کردیم حداقل دو ساعت و نیم بود😐جا به جا شدیم تهیونگ اومد رو تخت کنار من نشست😅تهیونگ : من موندم اینجا حواسم به تو باشه بعد اومدم رو تخت نشستم جا تو تنگ شده اصلا مخ تو سر ما هست؟😂من : نه بابا بشین اینطوری راحت ترم احساس نمیکنم که مثل اینایی که دارن از مریضا مراقبت میکنن باهام رفتار میکنی😁مخ و فکر نمیکنم باشه😂تهیونگ : موافقم😂
من : وسط فیلم بود که نگاه کردم سمت در هی از جلو در آدم رد میشد خوب پرستارا بودن دیگه نگاه فیلم کردم ولی زیر چشمی حواسم سمت در بود که یه نفر اومد تو اتاق خیلی شبیه اون دکتره بود اومد تو اتاق و دید و سریع رفت😐یعنی چی حس خوبی ندارم نگاه تهیونگ کردم دیدیم خوابش برده تهیونگ تهیونگ زدم رو شونش تهیونگ : چی شده🥱من : پاشو پاشو یکی هی میاد حواسش به اتاق ماعه تهیونگ : یعنی چی😳من : نمیدونم حس خوبیم بهش ندارم باید از اینجا بریم تهیونگ : نمیشه که کلی دم و دستگاه بهت وصله من : اونارو که ول کن ی سرم فقط و یه سری چیز میز دیگه الان میکنمشون😐ببین میتونی بگردی لباسای منو پیدا کنی نمیدونم کجان تهیونگ : آره الان سریع میگردم میگم داداش ایناهاشن ولی پیرهنت و یکمی خونیه😕من : اشکال نداره چیزی که نیست الان فقط باید در بریم تهیونگ : باشه میگم پسرا همه کاراتو کردن ولی الان فقط ورقه ترخیص و چیکار کنیم من : ولش کن مهم نیست اهمیتی نداره تهیونگ : باشه من : سریع این دم و دستگاه هارو کندم جای زخمم نابود بود خیلی درد می کرد ولی خوب اهمیت ندادم تهیونگ حواسش به بیرون بود منم سریع لباسام و عوض کردم و وسایلم و از رو میز برداشتم تهیونگ : خبری نیست بریم من : آره بریم خیلی آروم پیچیدیم دوییدیم بیرون تو حیاط بیمارستان بودیم از کنار دیوار جوری که کسی نبینه دوییدیم رفتیم بیرون تهیونگ : حالا چیکار کنیم من : نمیدونم به نظرم بهتره الان خونه نریم
تهیونگ : پس کجا بریم من : نمیدونم ساعت 3 صبح چیکار کنیم الان کجا بریم🤔هوم میگم اینجا این نزدیکیا هتلی چیزی نیست؟ تهیونگ : فکر نکنم🥴من : ای بابا پس بیا بریم همین دورو برا تهیونگ : چیو بریم بخیه زخمت باز میشه نمیتونی راه بری من : آره ولی من از اتوبوس خوشم نمیاد و تازه تاکسیم به نظرم فکر خوبی نیست این موقع با اینکه امنیت بالاست ولی فکر خوبی نیست تهیونگ :😨من : چرا اون طوری نگاه میکنی😐تهیونگ : پشتتو ببین من :😐برگشتم دیدم تو یه کوچه تاریک که به جن بگی بیاد اینجا حداقل 40 تا فش بهت میده و بعد از ترس سکته میکنه میوفته میمیره😐از اونور کوچم یه سری آدم ناجور ترسناک داره میاد سمت ما تهیونگ : میگم فکر کنم مرگمون قطعیه من : وا ببند بابا مرگ چی مگه الکیه من فقط نمیدونم الان درسته از قدرتم استفاده کنم یا نه تهیونگ : نه نه فکرشم نکن زخم و بیهوشی چی میشه پسر تو مغزت از چی ساخته شده😐من : مغز ندارم پوکه😁برگشتم سمت اول کوچه اونجام یه نفر وایساده بود(نویسنده : بخونم یا نه زوده؟من : چیو؟ نویسنده : مرگ و درد و فاتحرو دیگه من :😐قطع امید کردم نه بابا چیو بخونی میتونم بزنمشون نویسنده : با اون پهلوی جر خورده نفهم😐من : خوب تو بوگو چه کنم؟ نویسنده : من داداشمو آدم حساب نمیکنم ولی نمیدونم توی خل و چل چی میگی که میخوام کمکت کنم😑من : از بس که تو دل بروام😂نویسنده:خیلی😐من : بوگو چیکار کنم نویسنده : باش از اونجا که تهیونگ باهاته و باید مراقبش باشی اگه میتونی این یکیو که تنهاس بزن نابود کن بقیشو خودت میگیری😐من : دمت گرم خیلی گلی😍نویسنده : مرگ بی درمون برو خوشم از این لوس بازیا نمیاد😑)
من : دست تهیونگ و گرفتم دوییدم اول کوچه پهلوم نزدیک پاره بشه دوباره وقتی دوییدم🥴نزدیک یارو که شدیم دست تهیونگ و ول کردم با اینکه جا چاقویی که خورده بودم درد می کرد ولی تمامه زورم و جمع کردم دوییدم سمت یارو زدمش کامل افتاد تهیونگم دویید پیش من سریع دوییدیم تو خیابون یه جوری فلنگ و بستیم که قاتل اینطوری در نمیره مثل اسب دوییدیم😐دوییدیم پشت یه دیوار دست تهیونگ و گرفتم نامرئی شدیم🥴تهیونگ : هنوز جا برا مردن داریم یا در رفتیم من : نه در رفتیم دیوونه😂حالا یه سوال الان میدونی کجاییم؟😐تهیونگ : الان با نگاه کردن دیوار نه ولی اگه بریم تو خیابون آره😐من : راس میگی😁رفتیم همین طوری نگاه می کردیم پهلوم که چاقو خورده بود هی بیشتر از قبل درد می گرفت انگاری که بخیه هاش داشت باز میشد ولی هر طور شد خودم و محکم نگه داشتم تا تهیونگ نفهمه تهیونگ : خیلی دوریم از خونه چیکار کنیم من : اوم نمیدونم ماشین که نداریم پیادهام که احتمال صاف شدنمون زیاده😐به بچه ها ام که الان ساعت 4 صبحه نمیشه با تاکسی و اینام که نمیشه چه غلطی بخوریم🥴تهیونگ : میگ......وایسا ببینم تو خوبی؟چرا رنگت مثل گچه😑من : هیچی نیست خوبم😬 تهیونگ : منم گوشام درازه😑تو اصلا حالت خوب نیست ماسکت و بزن بریم با یه ماشین خونه
من : با ولی حالمم خوبه بخدا تهیونگ : حرف مفت نزن خودم دارم با جفت چشمای خودم میبینمت که اصلا حالت خوب نیست😕من : حالا چیکار کنیم تهیونگ : خوب ماسک که زدیم کلاهم که داریم بریم یه ماشین بگیریم بریم من : باشه رفتیم تو یه کوچه دست همو ول کردیم ظاهر شدیم رفتیم یه ماشین گرفتیم سوار شدیم تهیونگ موهاش چون رنگی بود کامل یه کاری کرده بود زیر کلاهش معلوم نشه با احساس اینکه درد زخم هی داشت بیشتر میشه لباسم و دیدم یه کوچولو خون بود حالمم به خاطر اینکه نامرئی شده بودیم خیلی خوب نبود😦سوییشرتم و روش پنهون کردم تا معلوم نشه تهیونگ : تو خوبی؟من : ها آره آره خوبم🙂تهیونگ : از طرز گفتنت معلومه خیلی خوبی من : من خوبم هیچی نیست کجاییم الان داداش تهیونگ : هنوز نرسیدیم نزدیک خونهام نیستیم🥴من : آهان انگار هر لحظه ممکن بود از حال برم دستم از رو سوییشرتم گذاشتم رو زخمم که انگار حالت خیس گرفت دستم و برگردوندم😦دستم خونیه خونی بود تهیونگ : هی پسر.....ببینم تورو آروم گفتم چرا دستت خونیه😦من : چیزی نیست تهیونگ : حرف نزن ببینم بخیت باز نشده😶من : فکر نمیکنم ولش کن تهیونگ هیچی نیست تهیونگ : چیو ولش کن از قیافت معلومه اصلا هیچی نیست به راننده گفتم ببرمون سمت یه بیمارستان همین دورو برا خداروشکر اون بیمارستان نزدیک نبود خیلی ازش دور شده بودیم بردمون پول و دادیم رفتیم داخل قشنگ میشد از قیافه ا/ت خوند حالش خوب نیست🤦🏻♂️
تهیونگ : رفتیم تو پذیرش گفتم چی شده سریعتر فرستادمون پیش دکتر من : تهیونگ میگم نزاری امشب اینجا بمونما😐تهیونگ : منکه نمیدونم ولی یه کاری میکنم نمونی من : باش دکتر اومد تو دکتر : لطفا بیرون باشید تا صداتون کنم تهیونگ : چشم🙂من : دکتر اومد جا چاقویی که خوردمو دید چشماش از حدقه درومد بیرون بخیم کامل باز شده بود😬دکتر : چیکار کردی بچه چرا اینطوریه دعوا کردی😑من : ها نه نه دعوا نکردم دکتر : دکترم خر که نیستم آدمای زیادی رو دیدم که مثل تو زخمی شدن این زخم توام چای چاقوعه من : چقدر رو اعصابمه😤دلم میخواد همین الان یه مشت بخوابونم تو دهنش آخه به تو چه فضول خان کارت و بکن حیف که دکتره😒اگه زورتون میاد درمانش کنین پاشم برم خودم میدونم چی شده شما نمیخواد بدونین وظیفتونه درمانش کنین قرار نیست فضولی کنین شروع نمیکنین پاشم برم وقتتونم نگیرمممم مشکلیم نیست بمیرم یا نه😑دکتره دهنش باز مونده بود وقتی جوابشو دادم رو مخ رو اعصاب😕(نویسنده : الحق که خری داداش من😐من : مگه باز چیکار کردم نویسنده : یه ور پهلوت جر خورده بعد تو رو دکتر وایسادی اینارو میگی نفهم تهیونگ میکشت بفهمه🤦🏻♀️من : یکمی زرت و پرت اضافی بد نبود خیلی رو مخم داشت راه میرفت😅من : خیله خوب باشه روانی برو برو😂من :😁)
من : دکتره بدون اینکه دیگه چیزی بگه شروع کرد😁ضدعفونی کردن زخمم و بخیه کردنش خیلی بد بود هر لحظه ممکن بود بیهوش بشم هیچ جونی برام نمونده بود کارش که تموم شد دکتر : از جات تکون نخور تا بیام😐من : باش دکتر رفت بیرون تهیونگ اومد تو تهیونگ : هی داداش خوبی من : خیلی😁تهیونگ : باز چیکار کردی انقدر شادی من : هیچی فقط یکمی حال دکتر و گرفتم😁تهیونگ :😐واقعا مخت خرابه بعد اون چطوری تورو درمان کرد وقتی حالشو گرفتی من : نمیدونم🤷🏻♂️فقط لازم بود رو مخم بود دیگه دکتر وارد اتاق شد دکتر : این دارو هارو تهیه کنین تا حالش بهتر بشه تا جاییم که میشه نزارین تکون بخوره اینی که من دیدم معلومه عجوبهایه برا خودش همرو باهم قورت میده😐من : ممنون نظر لطفته😁تهیونگ : چشم حتما تهیه میکنم کارارو کردیم رفتیم بیرون تو واقعا خیلی خری😐من : مرسی🙂تهیونگ : چی گفتی به دکتره که اینطوری گفت من : خوب یه سری چیزای چرت و پرت که داشت رو مخم راه میرفت منم گفتم یکمی حال گیری بد نیست نکنه میخواستی یه مشت بکوبونم تو صورتش به جا اینکه حالشو بگیرم😐تهیونگ : خیلی ممنون همین کاری که کردی بهتر بود وگرنه الان کار دستمون داده بودی🤦🏻♂️من :خواهش میکنم😁
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
جووون عالی بود😄💜
عرررر من برم به تستچی بگم برام یه ویژگی بزاره تا پارتای این داستان اومد بهم بگه😹💔🔪😴
عالی
مرسی😊
❤🤍❤🤍❤🤍❤🤍❤🤍