10 اسلاید صحیح/غلط توسط: fatemeh انتشار: 4 سال پیش 108 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍 چی بگم بریم ادامه داستان ببخشید دیر گذاشتم بریم سراغ داستان📄📄 💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍
صبح ساعت 10 بیدار شدم مثل همیشه زودتر از بقیه بیدار شدم همه خواب بودن رفتم دست و صورتم و شستم برگشتم تو اتاق یه لباس ست سفید بنفش پوشیدم رفتم پایین تو آشپزخونه معدم دیگه داشت بهم فش میداد از اون صداهای گوش خراش معلوم بود معدم نابود شده🤦🏻♀️رفتم صبحانه آماده کردم نشستم خوردم تموم کردم خوب الان میز و بچینم برا بقیه یا زوده بیدار نمیشن🤔خوب چون هر سری که چیدم بیدار شدن پس الانم میچینم میز و چیدم رفتم تو حیاط شیطنت تمام جونم و گرفته الان فقط دلم میخواد کرم بریزم😁(نویسنده : تو کلا کرم میریزی پیش فعالیت ناجور فعالیت میکنه کمتر جفتک بنداز بچه😐من : پس الان چیکار کنم😐نویسنده : مگه عقل نداری برو یه کاری به جز کرم ریختن به بقیه انجام بده بزار یه بار درست بخوابن🤦🏻♀️من :🙂تمام سرگرمیم و گرفتی میخواستم برم کرم بریزم نویسنده:😑)چیکار کنم حالا ولش کن رفتم نشستم رو تاب گوشیم و دراوردم تا کمر تا شدم رفتم توش🤦🏻♀️یونگی : صبح بیدار شدم اصلا دوست نداشتم از تخته دل بکنم اگه دلم نکنم معدم سوراخ سوراخم میکنه😐بلند شدم کش و قوس اومدم رفتم بیرون همه بچه ها اومدن بیرون به جز نینی که معلومه نمیاد چون ما فقط زیاد می خوابیم اون همیشه بیداره😐جین : رفتیم پایین مثل همیشه نینی صبحانه رو آماده کرده بود مام مثل خرس خواب بودیم🤦🏻♂️که نینی از در اومد داخل من : صبح بخیر😊جین : هممون گفتیم صبح بخیر فقط جیمین به یه زبان دیگه گفت😐من :😁هیچی نگفت که اینطوری نگاه میکنین به ایرانی گفت صبح بخیر تهیونگ : ای بلا تو ایرانی کی یاد گرفتی جیمین : دیگه دیگه🙃
من : برید صبحانه بخورین بچه ها رفتن سمت آشپزخونه و منم رفتم سمت سالن تمرین رفتم گرم کردم شروع کردم تمرین کردن کوکی : صبحانم و خوردم بقیه هنوز تموم نکرده بودن برا همین رفتم سمت اتاق تمرین رفتم داخل نینی داشت تمرین می کرد خیلی جدی و قوی بود چنان ضربه هایی میزد به اون کیسه بوکس بدبخت که دیگه فکر کنم پاره میشد بدبخت تغیر رنگ داد😂به دیوار تکیه دادم وایسادم تمرینشو نگاه می کردم حواسش نبود یه 5دقیقه گذشت من : داشتم تمرین میکردم وقتی وایسادم چرخیدم سمت در خروجی با کوکی مواجه شدم😳از کی اینجایی کوک؟ کوکی : حدود 5دقیقهای باید باشه خیلی خشن تمرین میکنی😄من :😅کوکی : میای باهم مبارزه کنیم من : معلومه😁کوکی : امروز دیگه میبرمت😌من : میبینیم😉کوکی اومد گرم کرد و وایسادیم تا باهم مبارزه کنیم کوکی : تا جون داشتیم همو زدیم له کردیم ولی بازم جفتمون کم نمیاوردیم ما اصلا آدمیم؟😂من : بخدا نبرم ولت نمیکنم یا جفتمون ناقص میشیم باهم یا من باید ببرم😂کوکی : به همین خیال باش منم ولت نمیکنم یا به قول خودت باهم ناقص میشیم یا من باید ببرم😁من : حتما😅کوکی : بیا شرط بزاریم اگه تو بردی هرچی بخوای من برات میگیرم اگه من بردم تو باید هرچی بخوام برام بگیری من : اوم قبوله😄اگه هیچ کدوممون نبردیم چی😁کوکی : نبردیم دیگه چیکار کنیم البته که من میبرم😁من : عجب الحق که مکنه و بانی گروهتونی معلومه دیگه😂یونگی : جلو تلوزیون رو مبل نشسته بودیم داشتیم فیلم میدیدیم که از تو اتاق تمرین صدا میومد😐جیمین : این صداها چیه؟یونگی : نمیدونم فقط میدونم از اتاق تمرین داره میاد😐جین : خوب پاشین برین ببینین چیه جیمین و یونگی : باشه😐
جیمین : با یونگی پاشدیم رفتیم سمت اتاق تمرین رفتیم داخل یا خدا😳یونگی اینا حالشون خوبه یونگی : فکر نکنم دارم میکشن همو یونگی : جیمین بیا بریم جیمین : براچی اینارو نمیبینی دارن میکشن همو یونگی : اینایی که من دارم میبینم منو تو از پسشون برنمیایم دارن نابود میکنن همو🤦🏻♂️جیمین : باشه بریم😐کوکی : من میبرم من : به همین خیال باش نه تو میبری نه من🥴کوکی :عمرن من : پس تا شب مهمونه همیم پس یه دل سیر همو زدیم ولی هیچ کدوممون کوتاه نیومدیم جفتمون افتادیم زمین مثل پشه چسبیدیم کف زمین من : دیدی گفتم آخرش اینطوری تموم میشه کوکی : اوهوم مثل چی همو زدیم ولی نه تو کم آوردی نه من من : ولی خیلی خوب بود🥴کوکی : آره🥴من : شرطمونم پوکید هیچکدوممون نبردیم😐جیمین : یونگی اونا زندهان صدایی نمیاد از اتاق تهیونگ : مگه چی بود؟ یونگی : هیچی نینی و کوکی داشتن همو تا سر حد مرگ میزدن یعنی تمرین میکردن ولی زیادی جدی بود😐جین : بعد شما دیدین و کاری نکردین😑جیمین : مادر من جین : جانم😑جیمین : آخه جین میدیدیشون توام از پسشون برنمیای داشتن میزدن همو شل و پل میکردن😳نامجون : حداقل بریم ببینیم زندهان یا مردن بلند شدیم رفتیم سمت اتاق تمرین
کوچولو : یا جد سادات پسرا : ها😳 کوچولو : ها هیچی اشتباه شد😐مگه چطوری زدن همو که الان افتادن رو زمین خوابن کوکی : بیداریم🥴من : به همون سبکی که همیشه تورو میزدم تا یه هفته تو خونه میموندی همو زدیم کوچولو : بعد چطوری هنوز زندهاین😐کوکی : به راحتی جین : اینا اگه همم بزنن بکشن بازم جواب دارن بدن بهمون از مام سالم ترن🤦🏻♂️من : ما ماشینم از رومون رد بشه میتونیم پاشیم بازم همو بزنیم و جواب شمارو بدیم😂کوکی : هنوز جون برام مونده پاشم حمله کنم بهتا😂من : پس فکر کردی برا من نمونده😂یونگی : خدایا یه زره مخ فقط یه کوچولو🥴بعد رفتم سمت کوکی و نینی بلندشون کردم کوکی انداختم بقل نامجون گرفتش نینیم که هی بلندش میکردم دوباره میشست زمین یونگی : یا بس کن دیگه پاشو چقدر اذیت میکنی محکم گرفتمش انداختمش بقل کوچولو😂اینام تقدیم شماها دوتا گل خودتون همراهیشون کنین😅نامجون : یونگی فقط دستم بهت برسه😑یونگی : فعلا که نمیرسه بعد دوییدم رفتم تو پذیرایی من : یونگی در رفت بعدش کوکی و من خودمونو جم کردیم برگشتیم نشستیم رو مبل کوکی : سری بعد من میبرمت😌من : خواهیم دید😌جیهوپ : سری بعدی در کار نیست همین الان تا حد مرگ همو زدین بس نبود😑من و کوکی : نوچ😁من : یکمی گذشت داشتیم حرف میزدیم من بلند شدم رفتم سمت آشپزخونه شروع کردم غذا درست کردن آمادش کردم گذاشتم رو گاز تا قشنگ درست بشه
بعد از آشپزخونه اومدم بیرون رفتم تو اتاقم نشستم رو صندلی کامپیوتر روشنش کردم شماره مامان رو زدم و خیلی شیک جوری که خودم کُلکُ و پرم ریخت هکش کردم😂آخه تاحالا گوشیشو هک نکرده بودم بعد تازه یه کاری کردم هرچی تو گوشی اون میره برا منم بره خدایی پشمام از این همه باهوشی خودم میریزه😌(نویسنده : خود شیفته کله پوک😐من : ممنون😐)داشتم گوشیش و چک می کردم که چشمم خورد به یه پیام نوشته پیام(مامانِ : ما فردا میرسیم تمام افراد و آماده کن هرچی زودتر ردشونو بزن داری چه غلطی میکنی هنوز نتونستی روشو بزنی😠زیر دستش : ببخشید خانم دیگه تقریبا میتونیم امشب ردشونو میزنیم فقط شما کی میرسین؟مامان : فردا ساعت 6)من :😐خوب اینکه مشکلی نیست چون خونه نامرئیه ولی مکانش و نباید بفهمن از کجا میخوان ردمونو بزنن؟🤔خوب یه نقشه باید بریزم که گمراه بشن و مکان اینجارم پیدا نکنن اینو باید به بقیه بگم یا نه😐(مغزت : نه نباید بگی بهشون خطرناکه باید تنها بری قلبت : ولی به نظر من باید باهم باشین حتی اگه خطرناک باشه مغزت : تو یکی دهنتو ببندا😠قلبت : نبندم چی میشه😑من : درد میشه زهر قلب میشه مرگ مغز میشه ناقص میشین ببندین اون دهنارو خودم تصمیم میگیرم نخواستم😑)
خوب ردمونو که بزنن به درد عمشون میخوره چون خونه نامرئیه پس خیالم از این بابت راحته چون بچه ها جاشون امنه بعد ولی خوب نباید کشیده بشن اینجا تو این جنگله پس باید تنها برم و به بقیه چیزی نگم از چی میخوان ردمونو بگیرن؟🤨اوه حالا گرفتم از طریق گوشیامون ولی من نمیتونم گوشی پسرا و کوچولو بگیرم😕از کی باید کمک بگیرم؟حالا ولش کن اینو روش کار میکنم تا ببینم باید چیکار کنم خوب بریم تو نخ بقیه کاراش تا همه چی رو برنامه ریزی کنم🤓
تهیونگ : بچه ها نینی کوش کارش داشتم جیهوپ : من دیدم رفت تو آشپزخونه ولی هنوز نیومده بیرون شاید داره غذا درست میکنه تهیونگ : من میرم یه نگاه کنم اگه اونجا بود بگم بیاد رفتم تو آشپزخونه نینی نبود ولی بو غذاش درومده بود که آماده شده رفتم سر غذا دیدم حاضره😋اگه میموند جزغاله میشد خاموشش کردم رفتم پیش بقیه کوکی : پس نینی تهیونگ : غذاش بود ولی خودش نبود یونگی : حتما تو اتاقشه من میرم صداش میکنم تو بشین جین : باشه شمام پاشین بریم میز و بچینیم🙂یونگی : رفتم بالا در اتاق نینی بسته بود در زدم ولی جوابی نشنیدم پس درو باز کردم رفتم داخل طبق معمول داشت فکر میکرد😕اصلا حواسش نبود رفتم تو اتاق رفتم پیشش دستم و گذاشتم رو شونش تکونش دادم به خودش اومد من : عه یونگی چی شده؟یونگی : هیچی نشده ولی انگار چیزی شده که تُ تو باقالیا به سر میبری😐من : ها نه نه هیچی نیست یونگی : چیزیو داری مخفی میکنی ازمون😑من : ها نه نه نه چی باید مخفی کنم یونگی : خیله خوب پاشو بریم ناهار من : ای وای ناهارو یادم رفت😱یونگی : ای حواس پرت تهیونگ خاموشش کرده پاشو بریم😂من : هوف دستش درد نکنه بریم😁
با یونگی رفتیم پایین بچه ها میز و چیده بودن نشستیم ناهارو خوردیم تموم که شد میز و جم کردیم یکمی استراحت کردیم نامجون : نینی اشکالی نداره اینجا تمرین کنیم آخه الان اگه پیدینیم بفهمه ما هیچ تمرین نکردیم قطعا کلمون کندس😬من : اجازه نمیخواد معلومه که می تونید از من اجازه نگیرید راحت باشین😊نامجون : مرسی پسرا پاشین پاشین باید تمرین کنیم من : پسرا بلند شدن رفتن تمرین کنن کوچولوام پاشد رفت تو اینستا و اینجور چیزا میکاپای جدید یاد بگیره بعد بلند شد بره تو اتاقش من موندم تهای تنها😐منم نشستم تمرین پسرارو نگاه می کردم عرررر خدایا عالی میرقصن😍جیهوپ : نینی توام میای باهم تمرین کنیم من : ها؟نه نه وقتتونو نمیگیرم شما تمرین کنین😊جیمین : عه بیا دیگه من : آخه یاد نگرفتم(نویسنده : اصلا یاد نگرفتی کل حرکاتشونو حفظ شده میگه یاد نگرفتم😑من : دهنتو ببند نمیخوام اذیتشون کنم نویسنده :🤐)نامجون :معلومه که یاد گرفتی مطمئنم چون خودت گفتی بعضی از رقصای مارم بلدی پس صد در صد اینم الان یاد گرفتی🙃من :چه سوتی دادم پس😐باش پاشدم رفتم پیششون جیهوپ بهم توضیح داد خیلی خوب یاد داد منم زودی گرفتم همه چیو😍
یونگی : خیلی زود یاد میگیری آفرین😊من : مرسی بعد کلی باهم تمرین کردیم دیگه خیلی جونی براشون نمونده بود خیلی خسته شده بودن منم خسته شده بودم ولی خوب اندازه پسرا نه چون من کمتر رقصیدم همشون پخش زمین شده بودن معلوم بود خوابشونم میاد پسرا پاشین برین تو اتاقاتون بخوابین😇همشون بلند شدن جیمین خیلی خسته شده بود معلوم بود گیج خوابم هست😄نزدیک بود پاش گیر کنه به بقل مبل دستشو گفتم بردمش اونور تر تا نیوفته🤦🏻♀️بعد دیدم فقط جیمین نیست همشون دارن گیج میزنن انقدر خسته بودن😐دیگه دیدم اینطوری نمیشه همشونو تا اتاقاشون خودم همراهیشون کردم رفتن خوابیدن رفتم اتاق کوچولو دیدم اونم کتاب دعاش دستشه خوابش رفته🤦🏻♀️رفتم گوشیشو از دستش دراوردم گذاشتمش رو میز کنار تختش در اتاقاشونو بستم رفتم پایین نشستم رو مبل خوب الان من تنهام چیکار کنم😐گوشیم و برداشتم برم ول گردی تو گوشی بی نظیر ترین کار در تنهایی😁داشتم می چرخیدم همین طوری تو گوشیم که گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود یعنی جواب بدم😬جواب میدم اگه دیدم اونه گوشیم و سیمکارت و همه چی رو سه سوت تو جنگل گم و گور و نابود میکنم😐بلند شدم رفتن تو حیاط جواب دادم
من : بله بفرمائید پیدینیم : سلام خانم ا/ت من : سلام ببخشید شما؟ پیدینیم : من پیدینیم پسرا هستم من : او بله بله بفرمائید کاری داشتین در خدمتم ببخشید نشناختمتون شمارتون ناشناس بود🤦🏻♀️پیدینیم : اشکالی نداره خیلی وقتتونو نمیگیرم فقط اینکه پسرا بعد اون ماجرای کنسرت کارشون جا مونده و...من : بله کلی کار مونده و انجام ندادن ضبط و تمرین میفهمم هر وقت بگید میارمشون کمپانی پیدینیم :😐خیلی ممنون اینکه اگه می تونید پس فردا بیارینشون من : بله حتما فقط یه کمکی از شما میخواستم اگه امکانش هست پیدینیم : هر کاری از دستم بر بیاد انجام میدم شما از پسرا محافظت کردین من : انجام وظیفه بود من بهتون قول داده بودم اینکه من اون کسی که تو کنسرت به پسرا حمله کرد و شناسایی کردم میخواستم اگه میشه گوشیای پسرارو یه کاری کنید تا نتونن اینجارو پیدا کنن😬پیدینیم : بله بله حتما اگه میشه گوشیاشونو بیارین کمپانی بقیش با ما من : خیلی ممنونم پس من حداقل تا یک ساعت دیگه اونجام پیدینیم : باشه منتظرتونم فعلا من : فعلا و گوشیو قطع کردم
من : ایول نقشم درست شد الان گوشیای پسرارو با گوشی کوچولو که خوابن بر میدارم میبرم کمپانی و گوشی کوچولو با خودم میبرم یه خونه کوچیک تو شهر اجاره میکنم برا یه روز که گمراهشون کنم و خوبه همه چی حله از تو حیاط برگشتم تو خونه و رفتم بالا رفتم تو اتاقم هودی سیاه برداشتم که روش عکس یه اسکلت باحال سفید چاپ شده بود یه شلوار شیش جیبه دخترونه باحال لش سیاه یه کتونی لژ دار سفید سیاه و یه کلاه با یه دستمال صورت سیاه که روش با اسکلتای کوچولوی سفید کار شده(تیپی که گفتم قابل درک بود آخه خیلی پیچوندمش خودم یکمی موندم😐)یه کوله پشتی برداشتم گوشی خودم لپ تاپم و گذاشتم توش و کلید ماشین و برداشتم از اتاق رفتم بیرون دونه دونه تو اتاق بچه ها رفتم خیلی آروم گوشیاشونو برداشتم گذاشتم تو کولم و رفتم پایین من : نگران نمیشن پاشن ببینن نیستم تازه فردا شب برمیگردم😕یه ورقه برداشتم و روش نوشتم براشون چی شده و چه خبره ورقه رو گذاشتم رو میز آشپزخونه و رفتم بیرون از خونه دستم و گذاشتم رو ماشین و خودم و ماشین و نامرئی کردم در خونه باز شد و من رفتم بیرون حداقل خیالم راحت بود که هیچکی خونه رو نمیبینه و بچه هام نمیتونن از خونه بیان بیرون😬بعد رفتم از جنگل بیرون و رفتم سمت کمپانی رسیدم زنگ زدم به پیدینیم گفتم که بیاد جلوی در ورودی چون من کارت مخصوص و نداشتم و اجازه وارد شدن نداشتم پیدینیم اومد و من گوشیای پسرارو دادم بهش و سوار ماشین شدم رفتم دیگه چون شب شده بود یه خونه اجاره کردم و اونجا موندم.......
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
عالی بود لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار😘😘😘
مرسی عزیزم پارت بعدی تو برسیه😊
💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍
خیلی عالیه مثل همیشه
بیاید به تستای منم سر بزنید گنا دارم
ممنونم عزیزم خوشحالم دوست داشتی چشم حتما میام میخونم😊
💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍