ژانر:غم انگیز،معمایی،رمانتیک
انریکه با یه گله از سربازاش جلومون سبز شد انریکه:«اوه لعنتی داداش کوچولو چی کار کردی؟» اریک:«انریکه گورت رو گم کن شنیدی این سرباز ها به من وفاداران نه به تو.» سرباز ها میرن پیش اریک و انریکه میگه:«لعنت به همتون.» و میری اریک:«دنیل رو بیارید.» دنیل رو میارن ایپریل میدوه سمت دنیل و محکم بغلش میکنه و میزنه زیر گوشش دنیل:«این واسه چی بود؟» ایپریل:«چون غیرتی شدی و جونت رو به خاطر من به خطر انداختی.»
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
پاسخ نامه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
اخه نیستن میزنم اوریل 5 فقط این میاد
بزن روی اسمم همه ی داستانام میاد بالا اون بالا نوشته farniya بزن روش