
بریم برای شروع پارت
دامبلدور شروع به سخنرانی کرد و بعد کلی غذای متنوع روی میز ها پدیدار شد،به کاترین نگاه کردم و متوجه ذوق درونی اش شدم که سعی در پنهان کردنش داشت! سریع شروع به خوردن کردم و در همان حین به میز اساتید نگاه کردم،دامبلدور،ساحره ای که فکر کنم اسمش پروفسور مک گاناگال باشد،اسنیپ و کسی که کنارش اس__ -آخخخخ +چی شد لیلی؟ -هیچی فقط یکم سرم درد گرفت +مطمئنی؟ -پوف،آره کاترین راستی اونی که کنار پروفسور اسنیپه کیه؟ +آها اون،اون کوییرله چطور مگه؟ -هیچی بعد از شام به خوابگاه ها رفتیم و استراحت کردیم
خب بد نبود به جز دو دختری که نمی شناخت کاترین هم اتاقی اش بود @سلام من ریدلم،اولیویا ریدل) روی صورتش متمرکز شدم صورت خوش فرمی داشت،چشمانش سبز،موهایش سیاه،و قدش بلند بود &سلام منم بلکم،رایانا بلک،نمی خواین خودتونو معرفی کنین؟ رایانا اما،تپل تر و ناز تر به نظر می رسید و چشمان عسلی اش و موهای فر قهوه ای که داشت ناز ترش می کرد -منم کاترینم،کاترین اسکمندر +منم لیلی مرلینم &مرلین بزرگ؟ +آره فک کنم اثار ترس و افتخار در چهره ی شان قابل دیدن بود ولی چرا؟
-راستی کاترین نگفتی معروفیتم برای چیه؟ +عه راست میگی یادم رفت،ببین مرلین همونطور که میدونی بزرگ ترین جادوگر دنیاس و خب صد در صد یه بدخواهانی داشته و خب یکی از اونا قدرتمند ترین نواده ی مرلین رو طلسم کرده تا قدرتی فراتر از حد هر آدمی حتی دامبلدور داشته باشه و این خیلی بده چون میتونه به خودش و اطرافیانش و یا حتی کل بشریت آسیب جدی برسونه! به خاطر همین بچه ها تعجب کردن اونا با هر نواده تعجب می کنن وقتی بفهمن تو اون نواده نیستی دیگه عادی میشن!تو که اون نواده نیستی؟ -نه معلومه که نه)آری کاترین عزیزم من خود خودش هستم و آمدن به هاگواتز بزرگ ترین اشتباه من است!
ببخشید کم بود پارت بعد حتما جبران میشه البته رد شدن بسیار زیاد این پارت هم در کم بودنش تاثیر داره ناظر جان هم منو هم خودتو خسته نکن!میدونی که ول کن نیستم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
باتوجه به مشکلی که برای تلفن همراه بنده اتفاق افتاده بقیه ی رمان رو از پروفایل کاربر حب الحسین دنبال کنید
بعد از پنج دفعه بالاخره منتشر شددد✨
فرصت؟؟؟اولین لایک😁