ژانر: رمانتیک،فانتزی،علمی تخیلی،معمایی
بن:«داری چه غلطی می کنی ادوارد؟» ادوارد:«به تو چه بن.» سی سی چشم قره میره و میره از قصر بیرون کفش های پاشنه بلندش رو در میاره و میره سمت دریا روی ماسه ها میشینه و به افق خیره میشه بعد یه پسر به اسم فرد میاد و کنارش میشینه فرد:«سلام.» سی سی:«سلام.» فرد:«چرا اینجا نشستی؟ تو الان باید توی مهمونی باشی پیش دوست پسرت.» سی سی همینطور که داره موهاش رو باز می کنه میگه:«از مهمونی متنفرم دلم میخواد ازاد باشم.خودت اینجا چیکار می کنی؟» من به اون مهمونی نرفتم اصلاً هم از مهمونی خوشم نمیاد من آهنگ و فیلم رو دوست دارم یا دریا و جنگل و باد تو چی؟» سی سی:«منم این خودت.» هر دوتا بهم نگاه می کنن چشم های هر دوشون برق میزنه
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
فرنیا قرار نیست بقیه داستان رو بزاری??
چرا میزارم
اخه دیگه نظری برای ادامه اش نداشتم
سریال دبلیو خیلییییی قشنگه ??
تو هم کیدرامری ???
خیلی کوتاه نبود؟؟