سلام امید وارم حالتون خوب باشه شروع رمان قهرمان عجیبم رو تبریک میگم بریم سراغ داستان
کاش هرگز به ای زندگی دچار نمیشدم کاش سر نوشتم این نبود کاش همون روز که میخواستم از برج ایفل بپرم پایین ادرین نجاتم نمیداد کاش میشد زمانو برگردونم کاش اصلا هرگز عاشق نمیشدم. با صدای راننده که میگفت: رسیدیم خانم پارک. سرم رو از که به شیشه های ونی که کم پانی که همایتم میکرد در اختیارم گذاشت بلند کردم و از فکرو خیال اومدم بیرون. این منم رزیتا کاترین رز مینی چان پارک که از حالا منو به اسم نیشیمیا چان ایشیزاکی میشناسن. تو راه رو های ساختمون مدرسه بودم و داشتم به کلاس جدیدم نزدیک میشدم معلممون یه خانم جوان با موهای کوتاه تا بالای شونهی مشکی بود و قدشم بلند بود. اون اول رفت تو کلاس و گفت: سلام بچه ها امروز یه دانش اموز جدید داریم. و بعد منو صدا کرد و ادامه داد: نیشیمیا چان ایشیزاکی دوست جدیدتونه. و بعد منم سرو انداختم پایینو رفتم تو موهامو رنگ صورتی کرده بودم فعلا بلند بود وقتی نیوزلند بودم مامانم نزاشت کوتاه کنم دلم میخواد موهامو کوتاه کنم نمیخوام بازم حس کنم لوکا موهامو نوازش میکنه.موهام دورم ریخته بود صورتم به زور معلوم بود مقداری مپ نیمی از صورتمو پوشونده بود چشمای قهوه ایم خیلی به رنگ صورتی موهام میومد هرچند چشمام خیلی به رنگ طلایی میزد. وقتی کامل وارد کلاس شدم همون طور که سرم پایین بود روبه بچه ها وایسادم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
ووی بالتو میکشمممم شکست خورد زک طلوع خورشید یه گل بهم داده واسه همین من دارم خوش شانسی میارممممم تازه گل رز هست من اونو تو یه مسابقه دیدم من باختم ولی اون برد و به خاطر باختم اون گل رو دادددد
کاترین تو گفتی خواهر والت هستی من که دختر خاله ی والت هستم!!!!!!! من دختر خاله مجازی داررممممممممم
خخخخخخخ رزیتا توی داستان خواهر والته نمیتونم زیاد توضیح بدم شکی که امروز بهم وارد شد خیلی سنگینه.
والت بخواطر یه خراش روی زمین مسابقه از لویی باخت🙄😤😤😤😤😤😤😤😡😡😡😡
بابا کامان بابا زود باش دیگه
پس خوشت اومده دارم مینویسم تا اومدم پارت بعدی رو بنویسم تست چی دوروز ساختن تست رو بست تا صف بررسی خلوت شه