
خب توی قسمت قبل پسرا وارد اتاق یورا شدن و با چیزی مواجهه شدند که با پذیرفتنش زندگی شون رو تباه میکنن?برین ادامه داستان رو بخونید تا متوجه بشین چه بلایی سر یورا اومد?
با عجله به سمت یورا دویدند?یورا تشنج کرده بود?دوباره?مثل هر هفته?کوک زیر پا و کمره یورا را گرفت و سریع به سمت در خونه دوید?جیمین هودیه یورا را که روی زمین افتاده بود را برداشت و درحالی که اشک هایش از چیزی که دیده بود جاری میشد به سمت تهیونگ و کوک که میرفتن دوید?تهیونگ میدوید و داد میزد :نامجـــون، هوســوک، جیــن بیاین اینجـا، یونگــی ماشین و روشن کـن?
پسرا سراسیمه از آشپزخانه به اتاق پذیرایی رفتن?شوگا درحالی که خیلی خونسرد از پله ها پایین می آمد گفت: چیه خونه رو گرفتی رو سرت، مثلا دو نفر توی این خونه خوابن?اما با دیدن یورا که کبود شده بود و در آغوش کوک میلرزید بدو به سمتش رفت و او را از آغوش کوک بیرون کشید?بدون زدن حرفی دیگه یورا را بغل کرد و به سمت بیمارستانی که نزدیکه خانشان بود دوید?پسرا سریع سواره ماشن شدند و به سمت همان بیمارستان رفتن?وقتی که رسیدند شوگا پریشان روی صندلی نشسته بود و چشمانش را بسته بود?
جین به سمتش رفت و تکانش داد?جین: پس کوش؟؟یورا کجاست؟؟?شوگا با همان حالت بدون آنکه چشمانش را باز کند به سمت اتاقی که رو به رویشان بود اشاره کرد?کوک و تهیونگ و جیمین بعد از دیدن اشاره ی شوگا به سمت اتاق حمله ور شدند?با دیدن یورا در آن وضع شوک بزرگی بهشان وارد شده بود?جیمین به سمت یورا که آرام چشمانش را بسته بود و کوچک تر از همیشه به خواب رفته بود رفت?به سمت کوک و تهیونگ برگشت و گفت: هوای اینجا سرده!!یورا لباساش کمه زنگ بزنین دوستش بیاد لباسش رو تنش کنه!!?
تهیونگ بدون هیچ حرفی به سمت یورا رفت و رو به پسرا گفت: تا دوستش برسه طول میکشه?کوک: پس چجوری لباس تنش کنه؟؟?تهیونگ: برین بیرون خودم تنش میکنم!!?پسرا بعد از کلی نه و نچ آوردن از اتاق بیرون رفتن?تهیونگ دستش را دور کمر یورا انداخت و پتو را از رویش کنار زد?با دیدن تاپ بندی مشکی ای که تنها لباسه یورا بود سرخ شد?سریع پتو را روی یورا انداخت و از روی تخت بلند شد?با خودش گفت: نه نه من نمیتونم لباس تنش کنم!!زنگ میزنم دوستش بیاد آره زنگ میزم!!?دستش را به سمت جیبش برد ولی یادش آمد شماره ی نینا را ندارد?
ناچار آهی کشید و به سمت یورا بازگشت?خیلی آروم جوری که سعی میکرد دستش زیاد با پوسته سفیده یورا برخورد نکند پتو را از رویش کنار کشید?( بچه ها الان حتما میگین چرا به پرستار نگفت لباس یورا رو عوض کنه!!خب ته ته نمیخواست پیش جیمین و کوک ضایع بشه ) ?پتو را کنار زد و با هر زحمتی که بود هودی را تنه یورا کرد?با صورتی سرخ از اتاق خارج شد?بی حرف و بدون نگاه کردن به کسی با خجالت وسط کوک و جیمین نشست?جیمین: هی تهیونگ، چرا سرخی؟؟?کوک: چیشد لباس تنه یورا کردی؟؟?تهیونگ با خجالت سر تکان داد?
کوک در سرش زد و گفت: بجای تکون دادن این کله ی گندت اون یه تیکه گوشت و تکون بده!!?تهیونگ درحالی که سرش را میمالید با صدایی که از ته چاه در می آمد گفت: یادم بندازید دوسته یورا رو دیدم شماره اش رو بگیرم?جیمین و کوک با صدای بلند و متعجبی داد زدند: چکار کنـــی؟؟?پسرا با اخم و هوسوک با تعجب به سمت سه مکنه برگشتند?هوسوک: چتونه شما؟؟!!?شوگا: مثلا اینجا بیمارستانه!!?نامجون: اینجا که دیگه جای بحث و شوخی نیست!!?جین: یورا حالش بده اون وقت شما بیمارستان رو با صداتون گذاشتین رو سرتون؟؟?بعد از کلی قر شنیدن از طرف هیونگ ها جیمین با عجله به حرف در آمد:?
جیمین: جین هیونـــگ!!تهیونگ میخواد شماره ی دوس..?حرفش با گرفته شدنه دهنش توسط تهیونگ ناتمام موند ولی باعث شد کوک شروع به حرف زدن کند: هیونگا!!تهیونگ شماره ی دوسته یورا رو میخواد?حالا سه هیونگ جز شوگا با چشمان گرد به سه مکنه زل زده بودند?جین: جانـم؟؟چی چی میخواد؟؟?تهیونگ دستش را از روی دهن جیمین برداشت و با خجالت گفت: فکر بد نکنین واسه این میخوام که اگه دوباره حاله یورا بد شد من لباسش رو عوض نکنم?نامجون: چیکار نکنــی؟؟?
شوگا که در حال خودش نبود چشمش را نیمه باز کرد و گفت: میشه همتون خفه شید؟؟?پسرا برای اعتراض دهن باز کردند اما با صدای جیغی که از اتاق یورا اومد ساکت شدند?به سمته اتاق دویدند اما با اتاق خالی و ملافه ی خونی مواجه شدند?
به نظرتون یورا کجاست؟؟؟؟
ملافه چرا خونی بود؟؟؟
حدستون رو کامنت کنین????
اگر تعداد کامنت ها زیاد باشه پارت چهار رو میزارم???
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییییییییییییییییییییییییییییی÷.÷
لطفا ادامشو زود بزار خیلی طول کشیده
عالیی بود
لطفا ادامه بده
عالیی بود
🌟
لطفا به تست منم سر بزن یک رمان درباره بی تی اس که اتفاق های جالب ،خنده دار و البته غمگین که پایان خوشی داره در رمان می افته یک رمان دیگه هم پیشنهاد میکنم که از همه نظر عالیه این رمان هم درمورد بی تی اس اسمش(اعجوبه های عاشق)واقعا قشنگه 😘👌حتما به این رمان سر بزنید
خیلی وقته منتظرم چرا پارت بعد رو نمیزاری اخهههههه؟ 😫
اقا تو رو جدت زودنر پارت بعدی رو زودتر بذار
من مغزم هیچی بهش نمیرسه .فقط زود پارت بعدو بزار تو راو جان من
نمیزاری نه ؟
خودم بقیشو میزارم .
سلام داستانت عالیه ?????ولی چرا قسمت بعدی رو نمیذاری؟?
خیلی از این داستان خوشم اومده منتظر قسمت های بعدیش هستم لطفا زودتر بنویس??????