
گایز براتون پارت 2 رو گذاشتم لطفا نظر بدید 😚😚
صبح مرینت از خواب بیدار شد بعد رفت پیش آدرین نشست و با خودش گفت : همیشه عاشقتم و خواهم بود ادرین 😍 . آدرین با تعجب گفت : چی؟! .. مرینت گفت : آدرین تو بیدار بودی!! 😶😶 . آدرین گفت : بله عزیزم، راستی صبحت بخیر. مرینت گفت : صبح تو هم بخیر. آدرین پرسید : واقعا عاشقمی؟ 🤭 . مرینت گفت : خببب آره؛ متاسفم که زود تر بهت نگفتم 😕😕 . آدرین گفت : مرینت منم همیشه عاشقت بودم ولی بهت نگفتم 🥰🥰 . مرینت گفت : واقعااا؟ . آدرین گفت : آره واقعا 🙃 . آدرین دست مرینت رو گرفت و گفت : مرینت اجازه هست؟ . مرینت گفت : با کمال میل. مرینت و آدرین به هم نزدیک تر شدن و بعد
مرینت از خواب پرید 😳 . مرینت با خودش گفت : چه خواب خوبی دیدم، کاش واقعی بود 😑😑 . مرینت گفت : لیلیانا، لوکا، آدرین بیدار شین! باید بریم دنبال گیاه الالا. کمی بعد همه بیدار شدن و بعد از صبحانه راه افتادن 🤙
5 ساعت گذشت. لیلیانا گفت : بچه ها دیگه داره شب میشه، بهتره یه جایی برای خوابیدن پیدا کنیم. بعد از کمی گشتن لوکا گفت : بچه ها اونجارو ببینین اونجا برای شب موندن مناسبه 👍👍👍 . مرینت نشست روی سنگ های یک برکه تا کمی استراحت کنه. مرینت دید از توی برکه یک نامه توی بطری داره میاد. مرینت در بطری رو باز کرد 🌸🌸 . از زبان نامه : من آرتور هستم، پسر پادشاه هفت دریا 🤠 اگر شمایی که دارین نامه رو میخونین مرینت دوپنچنگ هستید لطفا به آدرسی که نوشتم بیاین سر قرار.
شب مرینت داشت آماده میشد تا بره سر قرار. یکم برق لب زد و موهاشو شونه کرد . آدرین گفت : مرینت چقدر خوشگل شدی. راستی کجا میری؟ . مرینت گفت : هیچی فقط میرم یکم توی برکه شنا کنم😁 . مرینت تو دلش گفت : نباید به آدرین دروغ میگفتم 😓😓 . مرینت خداحافظی کرد و رفت توی برکه. مرینت آدرسی رو که آرتور گفته بود رو توی زیر آب پیدا کرد، اون ادرس یک رستوران زیر آبی بود که غذاهای دریایی داشت. آرتور سر یک میز نشسته بود و منتظر مرینت بود 💋 . مرینت سلام داد. آرتور گفت : تا حالا پری دریایی به این زیبایی ندیده بودم 😍😍 . مرینت رنگش پرید. آرتور پرسید : چی سفارش بدم برای شام؟ . مرینت گفت : سوشی لطفا 🍣🍣 . بعد از شام مرینت پرسید : شما منو از کجا میشناسی؟ . آرتور گفت : لیلیانا تو رو بهم معرفی کرد. مرینت گفت : آرتور راستش من باید یه حقیقتی رو بهت بگم، من یک آدم هستم که طلسم پری دریایی شدم. آرتور گفت : وقتی آدم بودی هم انقدر زیبا بودی؟ 💋💋 . مرینت گفت : شاید بهتره من برم، بابت دعوتت ممنون. آرتور زانو زد و گفت : مرینت با من ازدواج میکنی؟ . مرینت خشکش زد، بعد گفت : نه 💘 .
مرینت از برکه اومد بیرون و نشست روی یک سنگ. مرینت اشک هاش دونه دونه میریخت روی زمین 🥺🥺 . لوکا اومد. مرینت رو بغل کرد و گفت : اگه چیزی شده میتونی به من بگی، شاید بتونم کمکت کنم 😔 . مرینت گفت : لوکا من باید چیکار کنم😭😭 ، از یه طرف دل یک پسر عاشق رو شکوندم و از یه طرف دل خودم شکسته 😢😢 . لوکا گفت : همه چیز درست میشه بهت قول میدم. مرینت خوابش برد.
صبح شد. مرینت از خواب بیدار شد. لیلیانا گفت : سلام مرینت. بیا صبحانه بخور. مرینت گفت : ممنون اشتها ندارم . ادرین گفت : مرینت لطفا بگو چی شده.، ما نگرانتیم. مرینت قضیه رو طعریف کرد 🤷♀️ . آدرین گفت : من درکت میکنم مرینت، ولی آخه چرا درخواستش رو رد کردی؟؟ . مرینت گفت : چون عاشقت بودم
آدرین گفت : عاشق من؟؟ . مرینت گفت : بله عاشق تو 🥰😇 . آدرین گفت : ممنون که عاشق منی، تو خیلی مهربونی مرینت و منم خیلی دوست دارم 😚😚 ، فکر کنم راستش منم عاشقتم 😍😍 . لیلیانا با خوشحالی گفت : زود باشین همو ببوسین ☺☺ . مرینت و آدرین همو بوسیدن 💋💋👄 . مرینت حالش خیلی خوب بود و خیلی خوش حال بود. آدرین گفت : مرینت ناراحت نباش هرچه زودتر گیاه الالا رو پیدا میکنیم و طلسم رو باطل میکنیم بهت قول میدم.
توی راه لیلیانا گفت : بچه ها ما به یکی از خطرناک ترین نقاط جنگل رسیدیم یعنی دره ی مرکل که تهش به دریا میرسه. مرینت و آدرین داشتن از پل دره ی مرکل رد میشدن که آرتور رو دیدن 😱😱🙄
آرتور گفت : مرینت تو سنگدل ترین دختر دنیایی 😡😡 ، دل منو شیک وندی تا بیای با این پسره؟؟! . جورج ادرین رو هل داد و ادرین از دره افتاد توی دریا 😭😭 . مرینت جیغ زد : آدرینننننن!!!! . مرینت از دره پرید پایین
اینم پایان این پارت 🥺🥺 . قول میدم زودتر پارت بعدی رو بزارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی باهال بود 💓💓💓
مرسی اجی جون 💋