
من یک داستان به اسم پیتزاویل درست کردم این قسمت اولش هست
🍕 قسمت ۱: «تابستون، پیتزا و یه نقشهی مرموز» «یه نقشهی پنهان، یه جنگل مرموز، و یه دایی که زیادی شوخی میکنه... آیا دکستر حق داره که به داییش شک کنه؟!»
🍕 قسمت ۱: «تابستون، پیتزا و یه نقشهی مرموز» دکستر و نیکا نونسِر، دوقلوهای دوازدهساله، قراره تابستون رو پیش دایی مکس بگذرونن؛ یه مرد شوخطبع، پرانرژی و همیشه خندان که صاحب مغازهی قدیمی پپرونی پَلس توی شهر کوچیک و عجیب پیتزاویله. خونهی دایی، درست بالای همون مغازهست. از همون لحظهی ورود، دایی مکس و نیکا دست به دست هم میدن تا با دکستر شوخی کنن: – «مواظب باش دکستر، این پیتزاها ذهن رو هک میکنن!» – «اگه زیادی جدی باشی، یه روز بیدار میشی میبینی خودت پیتزایی!» دکستر با اخم جواب میده: – «خیلی خندهداره، واقعاً!» او که حوصلهی شوخیها رو نداره، تصمیم میگیره یه کم تنها باشه…
دکستر راهی جنگل پیتزا میشه تا از دست همه دور باشه. اما اونجا بهطور اتفاقی پاش به یه چوب عجیب میخوره که در واقع یه اهرم مخفی بوده! 💥 ناگهان زمین باز میشه و یه نقشهی مخفی بالا میاد؛ نقشهای که انگار یه درگاه پنهان رو نشون میده… با ذوق برمیگرده پیش خواهرش: – «نیکا! یه چیزی پیدا کردم… یه درگاه! شاید این مغازهی دایی یه درگاه فضاییه!» نیکا با یه قاچ پیتزا تو دهنش میگه: – «کی به این چیزا اهمیت میده؟ از تابستونت لذت ببر، داداش!» 😎 دکستر که ناامید شده، بیرون میره… اما یه اتفاق عجیب میافته...
در راه برگشت، دکستر یه چیزی میبینه که باور نمیکنه: 🍕 یه پیتزای غولپیکر زنده! با کمک نقشه موفق میشه اونو متوقف کنه. هیجانزده ماجرا رو برای نیکا تعریف میکنه. نیکا تفنگ پنبهایشو درمیاره و میگه: – «وقتشه که سلاح پَنبری وارد عمل شه!» و با شلیک پنیر، خودش و دکستر رو پنیر بارون میکنه 😆🧀 بعدش کنار دریاچه میشینن. نیکا یه شوخی دیگه میکنه: – «هی دکستر، اون اسکل رو نگاه کن!» – «منظورت داییه؟» – «یعنی اون کل این مدت دایی ما بوده، نه یه اسکل؟!» 🤭 اما دکستر جدیتره. توی ذهنش زمزمه میکنه: > «رفتار دایی مکس... طبیعی نیست.» در همین فکر بود که ناگهان دایی از پشت میاد و هلش میده توی آب! نیکا و دایی با هم میخندن. دکستر خیس و عصبانی بلند میشه، پاشو به یه بوته میکوبه و... 📜 یه تکهی دیگه از نقشه، از دل خاک بیرون میافته
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نکته برای دوستان داستان و خودم نوشتم ولی کرکتر ها و مکان ها و رو از چت جی پی تی گرفتم و کاورش هم با Gemini درست کردم
نخست؟
پین؟
نمیخوره که داستانو خودت نوشته باشی ، میدونم دادی هوش مصنوعی واست داستان بنویسه ، خودم چون از هوش مصنوعی خواستم داستان بنویسه از نوع داستاناش آشنا شدم
خودم نوشتم ولی کرکتر ها و مکان های داستان و از چت جی پی تی گرفتم بعد داستان و براش مینویسم و یکم جزئیات اضافه میکنه و ایموجی میزاره🙏