
من از 13 سالگی داستان مینوشتم گرچه هیچکدوم به پایان نرسید اما هر بار بهتر از قبل شدم. در اینجا نکاتی دارم که واقعا معجزه میکنه. تقدیم به دوست عزیزم ووجین. امیدوارم اینها بهت کمک کنه که داستانت رو بسیار زیبا ادامه بدی و به پایان برسونی.

برای شروع کار شما باید یک ایده داشته باشید و ژانر مورد نظرتون رو انتخاب کنید و سپس بنویسید و بنویسید. کتابی که عکسش رو براتون گذاشتم, واقعا به منی که هیچ دانشی در زمینه داستان نویسی نداشتم کمک کرد که بهتر بنویسم. کتاب بیایید داستان بنویسیم از مهدی میر کیایی ممکنه این کتاب رایگان نباشه اما ارزش اش رو داره. من که هر وقت کم میارم برمیگردم و دوباره این کتاب رو میخونم.
وقتی شما سوژه رو انتخاب کردید... باید سعی کنید تنش ایجاد کنید. وقتی قهرمان داستان مشکلی نداشته باشه, مخاطبی هم نخواهد داشت. خیلی از حوادث, اشیاع, خاطرات و شخصیت ها میتونن سوژه هایی رو به ما الهام کنن. در واقع هیچکس از همون اول ایده ی حاضر و آماده نداشته. مارگارت آتوود میگه هر وقت ایده کم میاره یا به اصطلاح گیر میکنه از دو راه استفاده میکنه. یا میره بیرون پیاده روی... با این کار کلی آدم و موقعیت جدید میبین. یا میخوابه. چون در هنگام خواب ذهن به صورت ناخودآگاه همه چیز رو حل میکنه و به شما ایده میده. البته شما میتونین در ژانر مورد نظر کتاب هایی رو بخونید و الهام بگیرید. من الگوم امیلی رودا هست... چون اغلب ژانر فانتزی مینویسم و قهرمان داستانم پسره.
شما باید یک روتین روزانه برای نوشتن داستانتون داشته باشین. مثلا روزی 500 کلمه. معیار هر 250 کلمه یک صفحه ی کتاب است. سعی کنین اول از تعداد کم شروع کنین. به مرور که رو غلتک افتادین خودتون به تعداد کلمات اضافه کنید. من خودم روزی 1000 کلمه مینویسم. البته یه روزهایی هم هست که انگیزه ام رو از دست میدم یا افسرده ام یا کار دارم. والتر موزلی میگه... سعی کنید هر روز صبح (بعضیا شب یا عصر راحت ترن... حالا هر زمانی) بنویسید. لازم نیست از کلمات عالی و بی عیب و نقص استفاده کنید. وقتی یک قسمت را تمام کردید, فردا قبل از نوشتن قسمت جدید, آن قسمت را بخوانید و ویرایش کنید.. یعنی ایراداتش رو بگیرید یا چیزی اضافه کنید. ( شاید هم نخواید چیزی رو تغییر بدین). ویرایش بهترین وسیله ی یک نویسنده هست. تا وقتی ننویسید, ایده ای به ذهنتان نمیرسد. تا وقتی ننویسید, نویسنده نیستید.

قدم بعدی طرح داستان هست یا پیرنگ. شما به آدم های مشکل دار نیاز دارید پس شخصیت ها رو با هم درگیر کنید. ( منظورم صرفا دعوا نیست تعامله) حوادث باید با هم مرتبط باشند. هیچ کدام از اتفاقات نباید بی دلیل باشند. بلکه باید در خدمت داستان شما باشن. مخاطب ها دوست دارند غافلگیر بشن. شما باید با حوادث اونها رو کنجکاو کنین که بخوان بدونن ادامه ی داستان چی میشه. اونها باید یک اشتیاق سوزان برای ورق زدن هر صفحه داشته باشند. نیل گیمن شعارش اینه. کسایی که انیمیشن کورالین رو دیدن یا رمانشو خوندن متوجه منظورم میشن. اینجا هم براتون یه راهنما از طرح های مختلف دارم. شروع و پایان داستان دست شماست. و همینطور میانه.... شما خدای داستانید.
به عنصر غافلگیری یا کشش " تعلیق" میگن. تلیق وقتی ایجاد میشه که خواننده نتونه ادامه ی داستان رو حدس بزنه... مخصوصا توی ژانر جنایی. دلشوره یا هیجان هم از دست و پنجه نرم کردن شخصیت ها برای حل مشکلات به وجود میاد. مثل لحظه ای که یک بمب نزدیک به ترکیدنه و شخصیت باید هم آدما رو نجات بده هم با شخصیت منفی بجنگه... کی میبره؟ خدا میدونه... شایدم هر دو ترکیدن!!!
زاویه ی دید... وقتی داستان رو میخواید تعریف کنین چه کسی اون رو میگه. 1. زاویه دید اول شخص (First Person): در این زاویه دید، داستان از زبان یکی از شخصیتهای داستان و با استفاده از ضمیر "من" روایت میشود. راوی در این حالت، همزمان با اینکه در داستان حضور دارد، وقایع را از دیدگاه خود بازگو میکند. این زاویه دید میتواند باعث نزدیکی بیشتر خواننده با شخصیت اصلی و ایجاد حس همدلی شود. مثال: "من به خیابان نگاه کردم و دیدم که باران شروع به باریدن کرده است." 2. زاویه دید دوم شخص (Second Person): در این زاویه دید، داستان مستقیماً به خواننده خطاب میشود و از ضمیر "تو" یا "شما" استفاده میشود. این زاویه دید میتواند حس درگیری بیشتری را در خواننده ایجاد کند. مثال: "تو به خیابان نگاه میکنی و میبینی که باران شروع به باریدن کرده است." 3. زاویه دید سوم شخص (Third Person): در این زاویه دید، داستان از زبان راویای که بیرون از داستان قرار دارد و با استفاده از ضمیر "او" یا "آنها" روایت میشود. این زاویه دید میتواند به نویسنده این امکان را بدهد که به تمام جنبههای داستان و افکار و احساسات شخصیتها دسترسی داشته باشد. زاویه دید سوم شخص خود به دو نوع محدود و دانای کل تقسیم میشود: سوم شخص محدود: در این حالت، راوی فقط به افکار و احساسات یک شخصیت دسترسی دارد. سوم شخص دانای کل: در این حالت، راوی به افکار و احساسات تمام شخصیتها و همچنین به کل داستان دسترسی دارد.
در داستان شما می توانید از دفترچه خاطرات یا تک گویی یا نامه استفاده کنید. من زاویه ی سوم شخص رو بیشتر استفاده میکنم. مثلا: او رفت. آنها گفتند. هیچ کس نمیدانست و .... ارنست همینگویی میگوید از تکنیک کوه یخ استفاده کنید. ده درصد یک کوه یخ از آب بیرون است و 90 درصدِ آن دیده نمیشود. نویسنده نباید همه چیز را واضح و پوست کنده توضیح دهید.

شخصیت پردازی... کاراکتر یا شخصیت های جذاب شاه کلید نوشتن یک داستان خوب است. شما میتونید شخصیت اصلی داشته باشید و فرعی. میتوانید هر کسی را خواستید بکشید یا نجات دهید. مراقب باشید بیش از حد روی شخصیت های فرعی تمرکز نکنید... چون جای شخصیت اصلی اون رو انتخاب میکنن. تیپ با شخصیت متفاوته. مثلا همه تیپ قصاب رو یه آدم درشت هیکل سییلو اخمو داش مشتی تصور میکنن. در حالی که ممکنه همین آدم با این ظاهر یه آدم ترسو یا دل رحم باشه که مثلا از خون میترسه. یک سری شخصیت ها توی داستان میمونن و یکسری میرن... حالا به هر نحوی. ممکنه کشته بشن, توی داستان فعال نباشن, گم بشن, تبعید بشن. نکته:

این اسلاید هم درمورد شخصیت ها کمکتون میکنه. شمامیتونید این ویزگی ها رو به تدریج در داستان تون بیارید. شاید خیلیاش هم لازم نشه.
توصیف ... تنها ابزاری که باعث تصور خواننده میشه. از حواس پنجگانه استفاده کنید, با توجه به حوادث و طرح داستان توصیف کنید. حرکات و ظاهر و رفتار شخصیت ها چجوریه. چه شکلی ان... چیکارا میکنن.. کجا هستن.... چه زمانی هست. توصیف زیادی هم خوب نیست. مثلا نیایید دو صفحه توصیف بنویسین. از بقیه ابزار که خواهم گفت استفاده کنین. شما باید از تاثیر رویداد ها حرف بزنین. مثلا شخصیت 1 ساعت میدوئه... شما باید از عرق پیشانی یا سردی و گرمی هوا یا خسنگی یا تاول های پا یا گرسنگی و تشنگی اش بنویسین یا چقدر احساس ترس یا شادی داره. از احساسات استفاده کنید. انسان حداقل صد احساس متفاوت دارد. یا شما میتوانید یک کلمه را با چند مترادف جایگزین کنید. کلمات خیلی مهم هستن. چیزی که استفاده ای نداره رو توصیف نکنین. مارگارت آتوود میگه که مثلا در زبان ژاپنی حداقل 40 کلمه برای توصیف جنس پارچه وجود. از کلمات استفاده کنید.
ابزار دیگر برای بیان کردن شخصیت ها گفتوگو هست. مونولوگ یا صحبت با خود و دیالوگ یا صحبت با دیگران. راستش من هنوز در این مورد کمی لنگ میزنم. برای همین بهتره از کتابی که معرفی کردم یا رمان هایی که الگوتونه استفاده کنین.
روایت داستانی یا نثر... داستان شما میتونه خیلی خودمونی باشه یا خیلی سنگین یا چیزی بین این دو. سعی کنید از وسط ماجرا شروع کنید. با تنش شروع کنید یا با یک شخصیت جذاب. هیچوقت نگین مثلا صبح پاشد. دستش رو شست. صبحونه اش رو خورد. لباس پوشید. رفت تاکسی گرفت. رفت اداره. به جاش میتونین در چند کلمه ی ساده بگید: او صبح زود به سمت محل کارش راهی شد. ارنست همینگوی میگه... فرض کنید دو نفر توی اتوبوس کنار هم نشستند و صحبت میکنن. شما از وسط حرف هایشان را میشنوید. چند ایستگاه بعد هم پیاده میشن. شما نه میدونین اول چی داشتن میگفتن نه آخرش رو. داستان برای پیشرفت به همه ی اطلاعات نیاز نداره. حتی در پایان هم اجازه بدهید خواننده قصه را در ذهنش ادامه دهد.
نکته ی دیگه درباره ی نثر, مخاطب شماست. شما باید با توجه به سن خواننده بنویسید. مثلا یک نوجوان 13 ساله ممکن است نتواند کتاب رامایانا رو درک کنه. سعی کنین جوری بنویسین که اگه کسی خواست داستانتون رو 20 سال بعد بخونه بفهمه چی میگین. مثلا قدیم میگفتن پاچه خواری... الان میگن چاپلوسی یا خودشیرینی.

نام و کاور... شما باید نامی انتخاب کنید که جذاب باشد که اگر کسی بود بخواهد وارد پستتان شود یا کتابتان را بخرد البته اگر قصد چاپ آن را دارید. شما میتوانید از آشنازدایی استفاده کنید: برف سیاه, تابستان سرد. یا نام شخصیت یا حیوان یا مکان یا زمان: خرمگس, در آن سه شنبه,دن کیشوت, ارباب حلقه ها, داستان دو شهر کافی است نام پرفروش ترین ها رو سرچ کنین. گرچه نام تنها یک عنصر است. کاور هم باید متناسب باشه. مثلا اگه اسم کتابتون کاکتوس هست میتونین عکس کاکتوس بزارین نه یه گل دیگه. یا عکس شخصیت سوم رو به عنوان جلد انتخاب نکنین... اگه میخواد باشه خداقل در پشت شخصیت های اصلی باشه. اگه شما از یک شخصیت یا فیلم یا کتاب دیگری بنویسید اون اثر فن فیکشن هست. یا اثر اقتباسی. تعداد کلمات در هر رمان: البته شما میتونین کمتر یا بیشتر بنویسین. من خودم برای رمان فانتزی ام 80 هزار کلمه انتخاب کردم. که حدود 300 صفحه است.

نکاتی دیگر برای بهتر نوشتن.

انواع شخصیت ها در داستان. شما میتونین چندتا شخصیت مثبت یا منفی یا حتی خنثی یا خاکستری داشته باشید. نویسنده های نوقلم تا جایی میتوانید داستان بخوانید. شعر و نمایشنامه هم موثر است.

پلات یا همون طرح باید یه شکل خاصی داشته باشه. اسلایدی گذاشته بودم. این جزئیاتشه. و در نهایت شما میتونید از مستر کلاس ها استفاده کنید که اکثرا رایگان نیستند. من از والتر موزلی و مارگارت اتوود و امیلی رودا و جی آر آر تالکین بیشتر کمک میگیرم. سبک خود رو پیداکنید و در همون سبک به دنبال نویسنده های برتر باشید. بعد از پایان داستان یا حتی در حین آن میتونید داستانتون رو با خواننده ها اشتراک بزارین. پیشنهاد ها و انتقادات رو بپذیرید. هر بازخورد حتی منفی, یک شکوفه بر نهال کوچک شماست. اینکه داستانتون رو کجا اشتراک بزارین بستگی به نوع مخاطبتون داره. نکته ی دیگر: استفاده ی زیاد از فضای مجازی, مغز را کند میکند و خلاقیت شما را میخشکاند. سعی کنید تعادل را رعایت کنید. ادامه تعداد کلمات رمان:

دوستتون دارم. با آرزوی افزایش ساعت مطالعه غیر مجازی و کتاب های غیر علمی...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی عالی بود
منم تازه رفتم تو کار نویسندگی..خیلی پستت عالی بود🫠:')
بیوم؟
چی؟
عالییی بود خسته نباشی
واقعا خیلی مفید بود خسته نباشی:)
من پارسال از مرداد، شروع کردم رمان نوشتن، اول گفتم زیاد نباشه، الان که دارم تایپ میکنم رمانم ۲۹۲ صفحه شده🌚 هنوزم ادامه داره! البته به پایان نزدیک شدم، یه آرک مبارزه مونده و بعد تموم میشه👌🏻 نمیدونم حالا چقد میشه ولی خب هر بار میام بنویسم یهو میبینم چن صفحه شده😂 اینم بگم یه چیز طبیعیه، یه بار میای چندین صفحه پشت سر هم مینویسی، ولی ممکنه یبار تا یه هفته هم ایده ای نداشته باشی و چیزی ننویسی، مهمه که بیخیال نشی...
وای آره، من دو سال سر یه رمان بودم، تهش شد نزدیک شیشصد پارت😂💔(قرار بود تک پارتی باشه😂)
نه جایی نمیذارمش توی سامسونگ نوت مینویسم😅