
رنگ و رویش رفته بود انگار او هم تنها بود،سرش را برگرداند:فکر نمی کنی تو باید تو دستشویی دخترانه باشی؟ میا کمی خجالت زده شد.تپش قلب گرفت.اسمش را بپرسم یا نه؟نمی دانست چه کار کند.این جمله مدام در ذهنش تکرار میشد.برای یک بار در عمرش می خواست شجاع باشد.تنها نباشد فرد دیگری را از تنهایی نجات دهد.بالاخره شجاعت را در خود احساس کرد.گفت:اسمت...اسمت چیه؟ پاسخ داد:تا اینجا دنبالم اومدی که اینو بپرسی ؟انقدر این که من کی هستم برات مهمه؟میا گفت:
من تنهام ،تو هم همینطور.(بی اختیار اشک می ریزد) می خوام درک بشم.پراکتر ( مالفوی علی) جا میخورد سعی می کند مرموز باقی بماند در احساساتی بودن ضعیف بود.افتضاح بود.با اینکه نمی خواست اخم هایش را در هم کشید:خواهی فهمید.من تنها نیستم.منو قاطی خودت نکن! امید میا شکسته شد.مانند چراغی بود که در اعماق دریا خاموش شده است.چشمانش کرد شد و عقب عقب رفت پراکتر خستگی و درد غیر قابل وصفی را به دوش می کشید.او نمی خواست کسی بفهمد که تنهایی چقدر به او آسیب می زند.همدلی نیاز داشت،اما نمی توانست به دستش بیاورد.خودش هم
نمی دانست دارد چه می کند.دلش می خواست دنبال او بدود و بگوید که چقدر حسرت یک دوست را دارد،اما دیگر دیر بود.چراغ امید میا مانند شمعی بود که یکبار سوخته و پراکتر نمی توانست دوباره روشنش کند به زور رفت تا سرکلاس بشیند.سرکلاس حواسش به درس نبود.هر لحظه ممکن بود معلم او را از کلاس بیرون کند.........زنگ بعد........... میا به کاترین خیره شده بود.او زیبا بود اما میا خود را از او برتر میدید.بالاخره حرف زد:تو اون پسر رو میشناسی؟ کاترین جواب داد: شوخی می کنی؟معلومه .اون خیلی خود شیفتس. از اذیت کردن دیگران لذت می بره و حسابی رک حرف می زنه. اون چشم سبز بدجنس یه طعنه زن حرفه ایه
حرفش رو مثل نیش مار تو مخ مخاطب فرو می کنه و...میا حرفش را قطع کرد:خب حالا،اسمش چیه ؟ کاترین بی درنگ ادامه داد:اسمش؟خب برو ازش بپرس.کل این دبیرستان از اسمش وحشت دارن.اون خیلی قدرتمنده و تو اجتماع گریز بودن حرف ندارد.میا اخم کرد.شاید او را هم اشتباه قضاوت کرده بودند.اسم او واقعاً چه بود؟بعد از خوردن زنگ......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی✨
تیزهوشان کنسل شده بود؟
عقب افتاد 😢😢
بعدی رو کی میذارییی
به زودی انشا ٕالله😂