6 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♧J.OK.ER♧ انتشار: 4 سال پیش 34 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام بچه ها اومدم با شیشمین پارت برید حالشو ببرید
انچه گذشت :خب بریم بیرون........به یه اقا خوردی.........کنار رود سن نشسته بودیم ک
.........ادرین تویی...........مرینت تویی..........خب ازاینکه من زیادی ببوسمت ...........ترسیدن و یه چیزی دست گرفتن.
.........بوشو گرفت و رسیدیم بهش.........رفتیم به شرکت ........برنده ادرینو من بودیم
.....که یهو..
+یهو چند تا تصویر تو ذهنم اومد اولیش یه یالای یه ساختمون بود که یه ادم با تک تیرانداز وایساده بود اونیکی هم یه ادم مرده پایین بود اخری هم اینکه انگار داشت چیزی از بالا ی ساختمون میافتاد پایین نفهمیدم چیه ولی احتمالا چیز الکی رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم ورفتیم خونه که رسیدیم من یه راست رفتم نو اتاق که دوش بگیرم دوش گرفتم اومدم بیرون که دیدم ادرین بدون پیراهن رو تخت خوابیده من اروم رفتم لباس خواب پوشیدم و رفتم رو تخت خودم خوابیدم (کارت درسته)صبح که بیدار شدم دیدم یه چیزی منو محکم گرفته مطمئن شوم که ادرینه چشمامو باز کردم دیدم ادرینه ولی پیراهن تنش بود (عجیبا غریبا)از بغلش اومدم بیرون رفتم لباس پوشیدم دست و صورتمو شستم و رفتم اینو بیدار کنم داشتم میزدم تو صورتش تا بیدار شه ولی نمیشد رفتم رو تخت و یه پرش رو شکم ادرین انجام دادم ککه مثل چی پاشد من پرت شدم پایین تخت تا منو دید اومد پایین گفت خوبی چیزیت شده پاهات کمرت دستت درد نمیکنه قیافه من😐گفتم جنابالی منو پرت کردی بعدشم میگی خوبی یکی طلبت گفت اه رومو برگردوندم سمت کمد دیدم درش بازه دوبتره نگاه ادرین کردم که دیدم با حالت پلنگ سیاه خوابیده اونوقت به من میگن خلو چل ارو رفت یه گوشت برداشتم و اومدم بالای سرش گوشت رو گرفتم جلوی دماغش گفتم پلنگ خوب بیدار شو دیدم چشما بسته اس ولی پاشد رو دوتا پاهاش وایساد گوشتو بردم بالاتر که با یه پرش خوردش گفتم اینجوری نمیشه رفتم سوار شدم یه بالش زدم بهش که ۰شماشو باز کرد و دوید پایین منم سوارش بودم تا میز صبحانه میدوید بقیه تامنو ادرینو دسدن تعجب کردن اول اقای اگرا ست و خانم انیلی خیلی ترسیدن چون نمیدونستن (برگشتن ) وقتی دیدن من سوارشم گفتن مرینت بیا ادرین یه نگاه به من کرد ویه نگاه خشن پلنگی کرد و اروم زدم رو سرش و گفتم افرین پلنگ خوب بشین باشه نگاهش خنده دار شد بهش خندیدم
امیلی گفت چه خبره این پلنگ کی اورده اینجا حیوون خونگی اوردین دوروز نبودیم اونوقت پلنگ سیاه برام اوردین _مامان من حیوون خونگیم واقعا که مامان و بابام مثل چی تعجب کردن مامانم گفت این پلنگ حرف زد تیکی گفت بلکه که حرف زد ادرینم هست +ادرین تبدیل به خودت شو مسخره بازیم بسه به اندازه کافی سواری کردم از روش اومدم پایین و تبدیل به خودش شد _مامانم تا منو دید با بابام از کلشون دوتا شاخ دراومد امیلی گفت ادرین تویی تو چطوری تبدیل به یه پلنگ شدی ها +ام ادرین فقط اینجوری نیست ادری ادرینا پلگ هم هستن (دروغ گو)میلی و گابریل با تعجب نگاه میکردن که پلگ گفت دروغ میده ما نیستیم خودشه که میت نه تبدیل به عقاب بشه من گفتم چرا دروغ میدی _عزیزم دروغ خوب نیستا +اه باشه و تبدیل به عقاب شدم و دوباره به مرینت اوناهم مثل چی تعجب کرده بودن بعد رفتیم صبحونه خوردیم من و ادرین رفتیم لباس پوشیدیم و رفتیم بیرون تا یکم دور بزنیم اول رفتیم برج ایفل طبقه اخری بودیم که یهو باد اومد و کش موهام رو دراورد و موهام باز شد _واو اینجوری خیلی دلم میبری +من اینم دیگه خب بریم خونه میخواستیم بریم پایین که دوباره اون تصاویر اومد توی ذهنم کای سرم درد گرفت که دیدم دیگه درد نمیکنه نگاه ادرین کردم دیدم دست گذاشته روسرش و به لبه نزدیک تر میشه که افتاد منم فوری پرش کردم و تبدیل به عقاب شدم و گرفتم خیلی برای یه عقاب سنگین بود اروم اروم اوردش پایین گذاشتم بعدش برای اینکه مردم شک نکن رفتم روی شونش نشستم که فکنن من پرندشم یکی اومد جلو وگ فت واو اقای اگراست الان یه عقاب شمارو نجات داد این عقاب پرنده خودتونه ادرین یه نگاه بهم کرد یه چشمک بهش زدم و گفت اره بعدش من گذاشت روی سرش _این پرنده هرچی بگم انجام میده نگاه کنین پرواز کن و مرینت پرواز کرد گفتم بشین روی دستم و اروم اومد روی دستم نشست وقتی نشست اروم یکم چنگالشو تو دستم زد جوری که خیلی دردم اومد ولی نشون نداد به اونا گفت دیگه باید بریم اروم به مرینت گفتم برو تو کوچه جلویی تبدیل به خودت شو منم میگم رفتی خونه خب عقاب برو خونه رفت +رفتم تو کوچه و تبدیل شدم و اومدم بیرون ادرنو دیدم رفتم طرفش با چهره عصبانی دید کع خیلی عصبانیم رفت پشت دیوار و تبدیل به پلنگ سیاه شد اومد فرار کنه که .فتم دوست داری مردم ببیننت گفت گندش بزنن دیگه از دیوار اومده بود بیرون باید بهونه ای جو میکردم که گفتم
پلنگی بیا اینجا ادرینم اومد من یکم نازیش کردم بعد نشست که بیشتر نازیش کنممنم نازیش کردم انگار خوشش اومده بود صدای مردم میومد که میگفتن نگاه کنید میبینید این دختر تونسته یه پلنگو رام اونیکی میگفت فکنم جادوگره اونیکی میگفت شاید از فضا اومده باشه یکی دیگه میگفت شاید شیطان باشه گفتم خیال همتون راحت من نه شیطانم نه فضایی نه جادوگر من یه دختر معمولیم که از یه پنلگ توی خونمون مواظبت میکنم همین نمیخواد پشت سرم حرف های زشت بزینید غیبت کنید و فکر های عحیب غریب کنید من رابطه خوبی با حیوانات دارم و این پلنگ اهلی وقتی احساس خطر کنه حمله میکنه اگه میخواید بیاید امتحان کنید یه پلیس اومد نزدیک ادرین ادرینم از خدا خواسته خوابید پلیسه یکم دست گذاشت رو ادرین و رفت و گفت خطری اینجا نیست یکیشون گفت اون از اقای ادرین اگراست که یه عقاب داشت اینم از این دختره که پلنگ سیاه داره دنیا خیلی عجیبه سوار ادرین شدم گفتم باید تا خونه منو ببری گفت باشه و دوید تا خونه بعدشم که رسیدیم دیدیم دربسته است گفت وایسا ایفون بزنم که نزاشت و رفت عقب دوید و پرش کرد منم سفت چسپیده بودمش یه نگاه کردم دیدم روی دیواریم بعد پرید توی اتاقش و به حالت اول برگشت منم رفتم رو تخت خوابیدم اورینم اومد پیشم خوابید که من بلند کرد و گذاشت رو خودش منم روی سینش خوابیدم بعدش ارو صورتشو نزدیک من کرد ومنو💏منم همراهیش کردم بعدش که جدا شدیم من روی سینه اش خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم ادرین داره منو نگاه میکنه گفتم چند ساعت خوابیدم _یک ساعت و نیم +یعنی اینقدر زمان داشتی نگام میکردی _نگای عشقم میکردم مشکلی هست +نه بیا بریم پایین رفتیم پایین که تیکی گفت شما کی اومدید که ندیدمتون گفتم ما دوساعت هس که اومدیم گفت چرا ندیدمتون گفتم میخواستیم زنگ بزنیم که ادرین با حالت پلنگیش منو سوار کرد و پرید توی اتاقش خیلی پرش کرد تیکی گفت خوبه که یهو از هوش رفت رفتم بالای سرش گفتم ابجی ابجی میدونم داری شوخی میکنی بیدار شو تیکی تیکز دیدم نبضش خیلی ضعیفه گفتم وقت ماشین نداریم و به عقاب تبدیل شدم و برش داشتمو پرواز کردم سمت بیمارستان خیلی سریع داشتم میرفتم وقتی رسیدم دکترا اول شکه شدن بعد تا دیدن تیکی اینجوریه برش داشتن یکیشون هم اومد تا منو بگیره که من پرواز کردم و دنبال اونا رفتم رفتم تو اتاق تیکی و کنار تختش نشستم بعد اروم رفتم روش بعدش سرمو به سرش زدم بهش اروم گفتم بیدارشو دیدم دارن میان تا بیگرنم پرواز کردم و رفتم رو لامپ نشستم و به صدای عقابی دراوردم که اونو درمانش کنن اوناهم شروع کردن بعدش که تموم شد دکتر گفت به خیر گذشت
پلنگی بیا اینجا ادرینم اومد من یکم نازیش کردم بعد نشست که بیشتر نازیش کنممنم نازیش کردم انگار خوشش اومده بود صدای مردم میومد که میگفتن نگاه کنید میبینید این دختر تونسته یه پلنگو رام اونیکی میگفت فکنم جادوگره اونیکی میگفت شاید از فضا اومده باشه یکی دیگه میگفت شاید شیطان باشه گفتم خیال همتون راحت من نه شیطانم نه فضایی نه جادوگر من یه دختر معمولیم که از یه پنلگ توی خونمون مواظبت میکنم همین نمیخواد پشت سرم حرف های زشت بزینید غیبت کنید و فکر های عحیب غریب کنید من رابطه خوبی با حیوانات دارم و این پلنگ اهلی وقتی احساس خطر کنه حمله میکنه اگه میخواید بیاید امتحان کنید یه پلیس اومد نزدیک ادرین ادرینم از خدا خواسته خوابید پلیسه یکم دست گذاشت رو ادرین و رفت و گفت خطری اینجا نیست یکیشون گفت اون از اقای ادرین اگراست که یه عقاب داشت اینم از این دختره که پلنگ سیاه داره دنیا خیلی عجیبه سوار ادرین شدم گفتم باید تا خونه منو ببری گفت باشه و دوید تا خونه بعدشم که رسیدیم دیدیم دربسته است گفت وایسا ایفون بزنم که نزاشت و رفت عقب دوید و پرش کرد منم سفت چسپیده بودمش یه نگاه کردم دیدم روی دیواریم بعد پرید توی اتاقش و به حالت اول برگشت منم رفتم رو تخت خوابیدم اورینم اومد پیشم خوابید که من بلند کرد و گذاشت رو خودش منم روی سینش خوابیدم بعدش ارو صورتشو نزدیک من کرد ومنو💏منم همراهیش کردم بعدش که جدا شدیم من روی سینه اش خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم ادرین داره منو نگاه میکنه گفتم چند ساعت خوابیدم _یک ساعت و نیم +یعنی اینقدر زمان داشتی نگام میکردی _نگای عشقم میکردم مشکلی هست +نه بیا بریم پایین رفتیم پایین که تیکی گفت شما کی اومدید که ندیدمتون گفتم ما این خانم اشنایی چیزی ندارن یکی از پرستارا گفت نمیدونم ولی اون عقاب اوردش بیمارستن دکتر گفت چجوری پرستار گفت کوشت رو با پاهاش گرفته بود و پرواز کنان میومد انجا من صدای عقاب دراوردم بعد پرواز کردم رفتم جلوی دکتر و صدای عقاب دراوردم میدونستم اگه حرف بزنم منو میکشتن بعدش رفتم روی میله ی تخت تیکی نشستم بالمو گذاشتم رو گردنش تا نبضشو بگیرم دیدم میزنه که در باز شد و ادرینو بقیه اومد ادرین تا منو دید اومد جلو و محو برداشت و گفت مری تو چطوری تیکی رو اوردی هرجوری بود خیلی کارت درسته منم صدای عقاب دراوردم که دکتر گفت برید بیرون و این عقاب هم برید من از رو دست ادرین بلند شدم و رفتم رو کدل دکتر نشستم و سرمو بردم جلوی صورتش چشمام رو به حالت خاصی دراوردم که دکتر گفت این فوقالعاده هست بعد پرواز کردم و رفتم بیرون از پنجره همینطور که پرواز میکردم رفتم بالای بیمارستان نشستم که یهو....
امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه تا پارت بعدی خدا نگه دار🥰❤
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (2)