
چند قسمت داستان..

پسر عمو در حال نوشتن ورقه ی توافق بین طرفین معامله..پدر آراد و آراد وارد سالن میشوند.چند ردیف پلیس های ویژه شهر در پشت سر آنها قرار میگیرند.پسر عمو نیشخند عصبی میزند:«لشکر کشی توی روز روشن؟لازم نبود چون خودم قصد داشتم بیام استقبال ات!»خودکار را کنار میگذارد:«تا حالا کسی را ندیده بودم اینقدر دلش بخواهد بمیرد»طرف دیگه ی معامله :«آشنا های تو هستند؟نگفته بودی مزاحم داریم!»پسر عمو:«ما مزاحمی نداریم،تو کسی را اینجا میبینی؟»

پسر عمو از جای اش بلند میشود.پدر آراد و نیرو های ویژه ی پلیس همزمان به پسر عمو حمله میکنند.پسر عمو با بی حوصلگی و جدیت:«سطح a نسیم مرگبار»یک هیولای ظاهر میشود.روی شانه های هیولا خنجر هایی به شکل بال قرار دارند و روی دست های هیولا اقیانوس طراحی شده انگار پوست هیولا از کاغذ هست ولی خیلی محکم تر از کاغذ هست،این را پسر محقق قبل از ناپدید شدن ارواح زندانی فهمید!

پسر محقق:«محافظین زندان»محافظین زندان ظاهر شده و با سرعت بالا به هیولای اقیانوس حمله میکنند.بوی گرد و غبار مبارزه به بینی گربه ی سطح a میخورد.پسر عمو با زره ی هیولا از خودش حفاظت میکند.چند لحظه نیشخند میزند و بعد آن چشمش برق میزند:«تو،پسر محققی!»پسر محقق به همراه محافظین به پسر عمو حمله میکند.پسر عمو از حملات پسر محقق فرار میکند و زمزمه میکند:«اقیانوس متلاطم»

سطح بدن هیولای اقیانوس شروع به سوختن میکند.محدوده ی طراحی شده روی دست های هیولا بیشتر میشود.آب و آتیش طوری که انگار از ازل پیوند داشته اند به شکل سه خنجر معلق در می آیند.اولین شمشیر به سمت پسر محقق میرود.پسر محقق تمرکز میکند،او با انتقال خودش به زندان جلوی برخورد را میگیرد.دومین به طرف پدر آراد میرود گربه ی سطح a جلوی پدر آراد می ایستد و از برخورد جلوگیری میکند.سومین خنجر میرود طرف آراد..

آراد خنجر سطح a را توی دستش حرکت میدهد و گارد میگیرد.آراد لحظه ی برخورد لطافت و زبری آب و آتیش را احساس میکند.انرژی خنجر آب/آتش بعد از برخورد با خنجر سطح a خنثی میشود.هیولای اقیانوس شروع به پرتاب گوی هایی میکند که نیمی از آب و نیمی از آتش و نیروی سطح a هستند. آراد و پسر محقق و گربه ی سطح a بعد از فرار از حملات پسر عمو برای حمله به پسر عمو با قدرت سطح a اقدام میکنند.قدرت سطح a و حرکت پی در پی باعث گرم شدن هوای سالن میشود.طرف معامله ی پسر عمو در حالیکه لوستر های سقف را گرفته:«میشه یک کمکی هم به من بکنی؟»

امواج اقیانوس و شعله های آتش همزمان از پسر عمو حفاظت میکنند،آن روی شعله ها و امواج سوار میشود.بوی تند آتیش و بوی آرامش بخش و ملایم آب ،بوی خاصی را توی فضا پخش کرده.پسر عمو طرف معامله اش را از روی لوستر میارد پایین.پسر عمو از بالای اتاق به اطراف نگاه میکند.پسر محقق یک تونل در طلسم زندان ایجاد میکند،پسر عمو پشت سر هر قدم آراد گوی های آب و آتش پرتاب میکند.آراد در حال نفس نفس زدن توی تونل می ایستد،چون پسر محقق بهش اشاره کرده که این کار را انجام بده.

پسر عمو قهقهه میزند:«چرا یک بچه ی هفت ساله؟ نیروی دیگه ای توی پلیس نبوده که با خنجر شما سازگار باشد؟»پسر محقق خسته به پسر عمو نگاه میکند.گربه ی سطح a روی به روی پسر عمو می ایستد.پسر عمو دوباره شروع به پرتاب گوی های آتش و آب میکند.گوی های آتش و آب با وجود برخورد به گربه ی سطح هیچ اثری روی آن گربه ندارند
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ینی ببین فاطمه... یا خودمو ناز می کنم یا تورو... رو اعصاب من را نرو. تو وضعیتت خیلی بهتر از من و بقیست. امید داشته باش. خودت که انقدر امید می دادی، برای خودت هیچی نموند؟
محشررر بودد
میام تو خوابت اگه ادامه ندی...
دیگه ادامه نمیدهم پس
فوش می خوای؟
نه فحش زشته..
من ضعیفم، زود می زنم زیر گریه، زود قهر می کنم، الکی به خودم ف.و.ش می دم، به دیگران حسودی می کنم و صد تا عیب دیگه...
ولی تو چیکار کردی؟
هیچ کدوم از این تفاوتا رو در نظر نگرفتی، بر اساس عدالت تشخیص دادی که من به کمک آدمی مثل تو نیاز دارم. ادامه دادی، بهم کمک کردی، بهم انگیزه دادی، دستمو گرفتی و کشوندیم بالا، حتی اهمیت ندادی که تا حالا چقدر مزاحمت شدم وو حالتو خراب کردم. و حالا من اینجام! من یه نویسندم، نه به خوبی تو، ولی من از تو الگو می گیرم، از تو تقلید می کنم فاطمه!
جوری که تو گفتی ادامه نمی دم خودش یک ف.و.ش بود
متاسفم
راستی یه چیزی یادم رفت، بگم بعد برم:
من بزرگ می شم، می رم دانشگاه، شغل مخصوص خودمو چیدا می کنم و شاید یادم بره یکیو داشتم که انقدر دوسش داشتم...
ولی می دونی چی می مونه؟
تاثیری که روی شخصیت من گذاشتی؛
یادگاریتو تا آخرش نگه می دارم جنگل سبز،
:)))
خوبه،خدا بخواهد..