
اینم از فصل ۲ انتخاب سخت اما من قبلش یک نکته بگویم در قسمت های وست مرینت و آدرین یادشان میرود که عاشق یک دیگر بوده اند ولی دوباره خوب میشوند پس نگران نباشید حالا بریم داستان را بخوانیم
از زبان مرینت:من و آدرین الان ۲ روز از آمدنشان از مسافرتمان گذشته من و آدرین معلم شانسی نشاندمان کنار هم و هر زنگ یواشکی دست یک دیگر را در کل کلاس میگیریم زیرا هیچ کدوم از بچه ها در باره ی رابطه ی من و آدرین نمیداند هر روز یواشکی با هم دیگر عشق بازی میکنیم خلاصه خیلی رابطه مان قوی شده بود قرار هم هست که هفتهی دیگر در باره ی رابطه مان به پدر و مادرمان حرف بزنیم
از زبان ادرین: وقتی که برگشتیم کاگامی تصادف کرده بود و مرد . کلویی خیلی تازگیا بیشتر از مرینت بدش میومد واسه ی همین با اون قهر کرده بودم لایلا هم همیشه داره دروغ میگه و سیع میکنه به من نزدیک تر بشه ولی کور خونده🤪🤪🤪 پدر من به خواطر سرطان در بیمارستان بستری کرده بودن و ناتالی هم ۳ روز پیش تیر خورد و الان در کما است من تنها هستم و قرار است شاید مرینت بیاید پیش من وقتی که جریان را به پدر و مادرش گفت
از زبان مرینت :فردا رفته بودیم مدرسه که با همه ی بچه ها حرف زدم و آدرین آند و گفت مرینت میتوانم باهات حرف بزن منم گفتم آره باهم رفتیم در کلاس هنر زیرا هنوز کسی نیامده بود آدرین دست من را گرفت و من را به دیوار چسباند و گفت میای منم دستم را دور گردنش گذاشتم و گفتم تا آخر عمر و 💏💏💏💏 پنج دقیقه ی بعد از زبان لایلا:داشتم میرفتم دست شویی که مرینت و آدرین را در کلاس دیدم که دارند هم دیگر را💏 و همان لحطه یک فکری به سرم زد رفتم دم در و یکی عکس ازشان گرفتم خیلی رمانتیک شده بودن و رفتم داخل و گفتم بهبه آدرین و مرینت خانم تا من را دیدند سری از هم فاصله گرفتند و گفتند سلام لایلا منم گفتم ای چه عکس قشنگی و عکس را نشان آنها دادم و گفتم خوب میگه اگر بزارمش در اینترنت و مرینت گفت نه این کار را نکن لایلا گفت به یه شرت من و آدرین گفتیم چی گفتش این که من آدرین جونمو 💏💏💏 مرینت😵😵😵 آدرین🤯🤯🤯 مرینت:اما لایلا:پش باشه مرینت:نه نه نکن باشه باشه بیا بکن لایلا نزدیک آدرین شد و آدرین گفت نمیخواهم این کار را کنم مرینت گفت اشکال نداره در عوض در امانیم و مرینت رفت از اتاق بیرون قشنگ صحنه ای که ۰۰ لایلا به ۰۰ آدرین افتاد را دید و رفت در دست شویی از زبان مرینت:چرا لایلا باید اینقدر بد باشه 😡😡😡 از زبان گابریل:داشتم در هیات بیمارستان قدم میزدم که یهو کوامیم نور داد اول گفت شبیه بقیه ازش میگذرم ولی وقتی دیدم مرینت دوپنگ چنگ است گفتم فقط این بار

رفتم بیرون مدرسه و تا پنج دقیقه قدم بزنم خیلی اعصابم خورد بود که دیدم یک آکوما دارد میآید سمت من سری شروع کردم به فرار کردن و آخر رسیدم به منو رقت توی کیفم ارباب شرارت:سلام انتقام جو خوشحالم که دیدمت من ارباب شرارت هستم و ۰۰۰ در عوض گوشواره های لیدی باگ و کت نوار را برای من بیاور مرینت چشم ارباب شرارت
این داستان ادامه دارد ۰۰۰ آنچه خواهید دید:ادرین:خدانگهدار مرینت عاشق تا ابد مرینت:من را انتقام چو صدا کن مرینت:مامان بابا نهههههههههههههههههههه

خوب دوستان این قسمت هم تموم شد تا قسمت بعدی باس و اگر هم عاشق تعوری های جالب هستی این پیج را در روبیکا پیدا کن و دنبال کن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
احتمالا غست نداری پارت بعدی رو بزاری؟
عالی بود