
گاهی کلمات در توصیف احساسات ناتوانند.

Mamihalpinatapai این واژه، رقص پنهان نگاههاست؛ آن دَم که دو روح در خاموشی به یکدیگر مینگرند، هر یک در دل آرزوی آغازگر بودن دیگری را میپروراند، و هیچیک شهامتِ شکستنِ سکوت را ندارد. گویی دو آرزو در آینهی چشمان هم بازتاب مییابند، اما دستها از هم دور میمانند. (این کلمه در گینس ثبت شده)

Saudade غمگینی شیرینِ دلتنگی برای کسی یا چیزی که از دست رفته یا بسیار دور است، با دانشی تلخ که شاید هرگز بازنگردد. سوداده، لبخندی است بر چهرهی اشکها، ترکیبی از اندوه و عشقی جاودانه که حتی با نبودن نیز زنده میماند.

Hiraeth این نه تنها دلتنگی، که حسِ عمیقِ اشتیاق برای چیزی است که شاید هرگز نبوده، یا جایی که دیگر نمیتوان به آن بازگشت. گویی روحت برای خانهای میگرید که شاید فقط در رؤیاهایش بنا شده، یا برای گذشتهای که هرگز تجربهاش نکرده.

Forelsket آن شور و سرمستی آغازین عشق؛ لحظهای که قلب تندتر میکوبد و جهان در چشمانت رنگی دیگر میگیرد. فورلسکت، ترانهی بهاری است که با نخستین جوانههای عشق در دل میخواند.

Yuputka حس خارشآور و مرموزِ خزیدن چیزی نامرئی بر پوستت، به خصوص در دلِ جنگلهای انبوه؛ همان حس ناخوشایندی که ذهن را به جستوجوی پنهانترین موجودات وامیدارد.

Pochemuchka کودکی کنجکاو، یا روحِ همیشه پرسشگر، که سیراب نمیشود مگر با بارش بیوقفهی سؤالات؛ کسی که عطشِ دانستن، او را بیوقفه به کندوکاو وامیدارد.

Sonder لحظهای که پرده از چشمانت میافتد و در مییابی که هر غریبهای که از کنارت میگذرد، دنیایی کامل و پیچیده در درون خود دارد؛ جهانی به وسعت و ژرفای جهان خودت. هر چهره، قصهای ناگفته، رؤیاهایی نهفته و دغدغههایی پنهان را در خود جای داده است.

Komorebi نورِ خورشید که از لابلای برگهای درختان به زمین میریزد؛ تکههای درخشانی از نور که بر دستان و گونههایت مینشیند. کوموربی، تابلویی است زنده از رقصِ نور و سایه، و زمزمهی لطیفِ طبیعت.

Schadenfreude آن لذتِ پنهان و گاه شرمآور که از تماشای بدبیاری دیگری در دلت جوانه میزند. شادنفرویده، تاریکترین گوشهی روان انسانی را روشن میکند، جایی که درد دیگری، تلخندی بر لب میآورد.

Ubuntu "من هستم چون ما هستیم"؛ فلسفهی عمیقِ انسانیتِ مشترک که میگوید وجودِ فردی ما، به جمع و جامعه وابسته است. اوبونتو، ریسمانی نامرئی است که همهی ما را در گسترهی هستی به هم پیوند میدهد.

Ikigai ایکیگای، آن چشمهی زلالِ هستی است که در اعماقِ وجود هر یک از ما جاریست. این نه تنها یک هدف، بلکه دلیلِ تابشِ روحت، و نفسِ شیرینِ هر صبحِ بیداری است.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
شاید راضی نباشه اسمشو بگم پسsnowring و نگار
ممکنه پارت دو داشته باشه؟
بازم همچین کلماتی هست اگه بخواین میسازم
خیلی خوشگل بود 😭
وایییی😭
چقدر قشنگ😭
مرسیی🥺
اول؟
بلی