من خسته ام:)

فقط می‌خوام بدون اینکه ذهنم کنترلم کنه بخوابم. بعضی وقتا می‌خوام برای همیشه بخوابم، اما می‌دونم که نمی‌تونم.

از رویاهام دست می‌کشیدم و دفتر خاطراتم رو مرور کردیم. یادم رفت که تو اونجا همه چیزهایی رو که نمی‌خوام بدونی، فهمیدی.

می‌خواستم یه راز رو ببینم، اما هیچ چیز راز نیست چون راز چیزیه که پیش خودت می‌مونه.

تنها چیزی که می‌تونی بهش اعتماد کنی یه عروسک باربی لع...نتیه، چون قراره تو مدرسه به همه بگه که چقدر اف....سرده‌ای و چطور هنوز دلتنگ رفیق کلاس پنجمت هستی. و حالا تو کلاس هشتم لع....نتی هستی. خب، حقیقت اینه.

من همیشه نسبت به دوست های سابقم یه نقطه ضعف خواهم داشت، پس برای یه بار تو زندگیم، متاسفم که باید به مرزهای من احترام می‌ذاشتی. بهت گفتم می‌دونی، اما تو به زور ادامه دادی و بعد دروغ گفتی. از هر دوتون متنفرم.