7 اسلاید پست توسط: حذف اک ندین😭 انتشار: 3 هفته پیش 343 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست


لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (24)
  • imageحذف اک ندین😭 سازنده
    فقط ووجینم من✅

    دیگه نمیسازم این پستو"

  • عالی بود ولی مال من همه عکس مینداختن من سرمو انداختم پایین رفتم مامانم انقدر حرص خورده

  • imageʟᴜᴍɪɴɪx
    ᴊʏᴋ: ʏᴏᴜ ɪᴅᴏʟ,ᴏᴋ?_ᴢᴀɪ:ᴏᴋ

    خیلی خوب بودددد

  • image💤 ᥲᥒіᥣ
    𝙼𝚢 𝙱𝙴𝚂𝚃𝙸𝙴?@ᥲ@𝑐

    منم میشه باشم؟

    وقتی کلاس اول بودم یه دختره بود مانیا بعد تازه داشتیم باهم دوست میشدیم بهم میگفتیم وسایلت چقدر خوشگله و بازی اینام میکردیم، بعد یه روز مانیا سر مدادی داد به من گفت مال من باشه، گفت بجاش ازم مداد رنگی رنگیمو میخواد اونایی که چهار رنگ بودن منم گفتم نه چون خیلی دوسش داشتم گفتم قرمزمو میدم بعد دعوا کردیم زنگ خورد مامانم اومد دنبالم با هزار بدبختی راحت شدم هنوز اون سر مدادیو دارم

  • imageآیلین
    #شاخاب_ پارس

    منم باشم

    آقا من کلاس اول با آوینا(که خیلی زیبا از خودش متنفرم کرد)دوست شدم.بعد سومین ما یدفعه بازی فکری آورده بودن ما هم خواستیم باهاشون بازی کنیم بعد منو راه دادن آوینا رو راه ندادن(خوب کردن)بعد من شنیدم میگفتن آوینا رو راه نمیدیم بی ادبه😂بعد من ژنگ بعدش رفتم همینو در گوشش گفتم و بعد اون بت یک حالت خودشیفته ای گفت:چی چی گفتن؟!من با ادب ترین دختر مدرسم)❤️😂 حالا من از همه جا بی خبر گفتم والا🤌😂

  • imageایمی برگرد
    برمیگردی، نه؟ @ایمی

    عالییی بوددد

  • imagenatsumi
    مشترک موردنظر خواب میباشد

    منم باشم🌝
    یه بار از این قفل های اسباب بازی زدم روی زیپ کیفم بعد زنگ اول ریاضی داشتیم کلیدشو گم کردم باز نمی‌شد کلی گریه کردم معلمم به زور خودشو نگه داشته بود نخنده بهم

  • بعد گفت ویانا بلند شو من گفتم مگه وقتی من بهت میگم تو بلند میشه نمیشم دعوامن شد من یه هل کوچولو دادم ولی اون یه چنگی انداخت تا چند روز ردش بود منم به معلم گفتم یه کوچوالو اشکم ریختم اون شد ادم بده سال سوم اباهم همکلاس شدیم ازم معذرت خواست منم بخخشیدمش

  • منم بیام
    روز اول بود ما دو ساعت و نیم تو صف بودیم اسممو نگفتن مامانم اسم معلمو تو جیبم گذاشته بود رفتم سر صف درست حالا من اون موقع هم فن میراکلس بودم و همیشه ارزوی دوستی مثل الیا رو داشتم هرکی کنار م میشست ازش درخواست دوستی میکردم تا اینکه روز دوم یه دختر ازم درخواست کرد کنارش بشینم منم قبول کردم باهم خوب بودیم تا اینکه شروع کرد به رفتارای بعد منم باهاش قطع رابطه کردم
    تو کلاس اول ما صندلی معلم تخت پادشاهی بود اون دختر ( هانا حبیبی )همیشه رو صندلی معلم میشست من یه روز موفق شدم رو صندلی بشینم
    ب

  • imageناتسومی🥰
    شاخاب_همیشه_پارس

    عالی

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.