
پارت دوم داستان صدای باد به قلم هانابی

به سمت دیوار شیشه ای اتاقش رفت. دستش را روی آن گذاشت. سرد بود. تیان، گوشش را روی شیشه گذاشت. حس میکرد که چیزی آن پشت است. مدتی طولاتی در همان حالت ایستاده بود . صدایی محو و ناواضح به گوش می رسید. (هوهوهو...) این صدا، از کجا می آید؟ از پشت شیشه ها؟ انگار چیزی درون دل تیان بود. حسی که او را وادار می کرد که حقیقت پشت شیشه ها را بفهمد. تیان، به دنبال شیء تیزی می گشت. کل اتاقش را گشت و خودکار فلزی قدیمی اش را پیدا کرد. او را برداشت و به سمت دیوار اتاقش رفت . خودکار را محکم در دستش گرفت، جوری که فکر می کرد ممکن است خودکار از دستش فرار کند . با تمام قدرتش خودکار را به شیشه می کوبید .

عرق، از پیشانی اش جاری شد. آژیر خطر در سراسر دیوار نمایان شد . نور قرمز رنگی که کل اتاق را فراگرفته بود . صدای زنگ بلندی که تن هرکسی را می لرزاند، اما تیان، همچنان درحال ضربه زدن به شیشه بود. قلبش، بی قرار بود. در کمتر از پنج دقیقه، سر و کله ی نگهبانان ایزی پیدا شد. آنها مامورانی هستند که وظیفه ی مراقبت از ایزی و کنترل آن را دارند. ماموران، تیان را گرفتند و به بازداشتگاه، یا بهتر است بگویم به مقرشان بردند . تیان، از چیزی نمی ترسید، از اینکه چه ممکن است در مقابلش باشد نمی ترسید، او به دنبال راهی برای دیدن پشت شیشه ها بود، به دنبال راهی برای پیدا کردن منبع آن صدا...

تیان، متوجه نشد که چگونه به این مکان رسید، او خودش را درون اتاقی نسبتا بزرگ دید. اتاقی که مانند دیگر اتاق ها، سراسر شیشه ای بود . خانمی به داخل اتاق آمد. خانمی مسن اما آراسته بود، آمد و روی صندلی ای نشست. تیان با بیخیالی به اطرافش نگاه می کرد، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشد. خانم مسن، سرفه ای ساختگی کرد. تیان، به او نگاه کرد . _هدفت از این کار چه بود؟ +کدام کار؟ مگر من کار اشتباهی کرده ام؟ خانم مسن از این شدت جسور بودن پسرک عصبی شد. _می گویی کار اشتباهی نکرده ای؟ نکند آسیب زدن به ایزی کار درستی است؟ بگو، چرا این کار را کردی؟!

تیان شروع به توضیح دادن کرد:《من می خواهم پشت شیشه هارا ببینم، می خواهم بدانم آن پشت چه خبر است،من... می خواهم بدانم آن صدایی که از پشت شیشه ها شنیدم از چه چیزی می آید، صدایی مانند هوهو بود. من می خواهم چیزی که به آن می گویید باران را لمس کنم، چگونه است؟ چه حسی دارد؟ سرد است؟ یا گرم؟ من می خواهم بدانم که باد چیست، می خواهم بدانم برف و باران چیست، می خواهم پشت شیشه ها را ببینم!》
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییی
^'
^-^
عالی
ممنونم💞
اولم؟
بلی