
نمی خوام اسم این پستو یه معرفی آهنگ/پلی لیست انیمه ای بذارما... ولی به هر حال، اولین بارم بود که همچین کاری می کردم و از شنیدن هر پیشنهاد یا انتقادی که دارید ممنون میشم:>

ترک آهنگ عجیبیه، یکی دو دقیقه که میگذره یهو میفهمی داره از زبون موی سر رپ می کنه؛ در حالی که دنبال آزادی می گرده... از زبون تارهای مو که هر چقدر هم قد بکشند باز محکومند به کوتاه شدن و بعد، دوباره روییدن. حتی اگر بتونند "بیخیال این ریشه" شن بازهم چیزی بیشتر از یه پرواز کوتاه و گذرا به روی باد در انتظارشون نیست... و این حال و هوا شبیه نیکولای بود در حالی که دنبال آزادی می گشت، بعد از اینکه مرگ رو دید و فهمید اون هم حصاری بیش نیست، وقتی دید "آزادی بی رحم ترین زندانبان تاریخه" و اون محکومِ به اسارت.

از طرفی این آهنگ از زبون موی سره... درسته؛ اما خطاب به قیچی. سورنا خیلی خوب می دید که زندان بان ها حتی از اسرا هم محسور ترند، که اگر قیچی نخواد گیسوان کسی رو قطع کنه برای همیشه میفته توی انبار، اینکه حتی نمیتونه برای یه آزادی گذرا تلاش کنه، چون دست های آرایشگر هزاران بار از ریشه های مو قوی ترند... و این بیش از حد شبیه ایزابلا بود؛ وقتی با هر لبخندی که می زد بیشتر از خودش بیزار می شد و با هر نوزادی که تحویل می گرفت فقط تنها تر میشد، در حالی که باید مادری می کرد بدون اینکه حق داشته باشه برای آینده ی بچه هاش رویا پردازی کنه، در حالی که توی هیچ کدوم از رویاهای بچگیش آینده ای رو تصور نمی کرد که در اون محبور به نابود کردن آینده ی دیگران باشه.

صبر از آدمایی که انتخابی جز صبر نداشتند نمیگه، از آدمایی میگه که "تصمیم گرفتند" صبور باشند.... و مثلا، پسری که از بچگی هیچ چیز برای دوست داشتن نداشت، وقتی یه الگو برای دوست داشتن پیدا کرد اون حتی حاضر نشد بهش لبخند بزنه، مجبورش کردند قوی تر بشه، از قدرتی که بهش تحمیل کرده بودند سوء استفاده کردند و در نهایت روح پاکش کثیف ترین تیکه های دنیا رو دید... اما با تمام این ها باز هم قوی موند، لبخند زد و "دوست داشت"... و این آهنگ برای همین آدم هاست که درداشونو به دیوارای پس کوچه ها میگن، آدمایی که زندگی به لحظه هم رهاشون نمیکنه اما تحملش می کنند، آدمایی که اشک های نریخته و دردهای نگفته شون رو باز هم تبدیل به لبخند می کنند؛ آدمایی که شاید هر کسی جاشون بود کم میاورد اما اون ها حتی جای بقیه هم ادامه میدن.

جدول و رویا ها یه آهنگ نیست، یه داستان کامله که سروش تعریفش می کنه؛ از سه تا جوون میگه که از دار دنیا فقط همدیگه رو دارن و یه گوشه از جدول خیابون و یه سر پر از آرزو... یکی شون میخواد بره، یه جای خیلی خیلی دور، می خواد از شهر پر از قاضی فرار کنه به جایی دور تر از مفهوم از قضاوت. دومی عاشق قانعیه، میدونه قرار نیست بهش برسه اما باز هم امیدواره، همینکه دوستاش رو داره کافیه. و سومی، سومی، سومی.... جدول و رویا، سه تا جوون، یه دنیا آرزو و... چه فرقی داره؟ لبه ی جدول یا کنج لوپین بار؟

این ترک با انتظار شروع میشه، دختری که دم ایستگاه منتظره... و اصلا به پنج سانتیمتر در ثانیه و راه آهن توکیو اشاره کنم؟! انگار دقیقا همون رپ شده، بگذریم البته.. و زمان هم میگذره، دختر لحظه به لحظه ناامید تر میشه و به ترس پناه می بره، این باور که "نمیاد!" تو وجودش رخنه می کنه و معجزه... شاید هم نفرین ثانیه ها رو به ما نشون می ده. اینکه چقدر زود عزیزترین آدمت رو فراموش می کنی، اینکه سوز باد رز های وحی رو رام می کنه... اما پر از امیده این آهنگ؛ این آهنگ یادمون میندازه که اگه زمان می گذره پس تو هم بگذر، دوباره و دوباره عاشق شو تا دوباره و دوباره از دست بدی که دوباره و دوباره عاشق شی! و این رقص مکرر ما رو بر میگردونه به لبخند آگاهانه و صادقانه ی پسری پشت ریل قطار...

به ده ثانیه نکشیده شروع می کنه به حرف زدن، یه آهنگ نیست که، یه گفتگوئه! و عجیب تر از گوینده مخاطبه. مخاطبی که انگار خیلی آشناست، خیلی نزدیکه... انقدر که از گوینده بخاطر سالهاییش که ازش تلف کرده، معصومیتی روحش که از بین برده و لبخند هایی که ازش دزدیده شاکیه... و توگا هر روز همچین گفتگویی رو تجربه می کنه، و هیچ وقت در مقابل اتهامات مخاطبش سکوت نمی کنه، یادش میندازه که خودش بود که فرار کرد، خودش بود که نتونست قضاوت های جامعه رو تحمل کنه، خودش بود که اون همه سال هیچ تلاشی نکرد و خودش این توگایی که حالا وجود داره رو ساخته، پس نمیتونه بگه "عوض شدی...! " و در نهایت، در پایان آهنگ، در پایان داستان هیمیکو توگا، چیزی بیشتر از تیکه های شکسته ی آینه باقی نمیمونه.

نگار داستان دختری زاییده شده از روح سورناست؛دختری که از زیباییش همه به عجب موندن.انگار نور آفتاب قصد داره با نگار برقصه ولی اون رنگ طلایی پشت شیشه عینک خاکستری گیر کرده..ترس بزرگی از جهان که مثل بغض توی گلو گیر کرده و به آشفتگی موهای تابدارشه..نگار برای خالقش همه دنیاست،ولی نگار گله داره.همیشه به سایه افسانه هایی نگاه میکنه که شاهدخت ها و زندگی های بی نقصشون خودنمایی میکنن.اثری از سیندرلا توی یه قصر جا موند؛ولی نگار چی؟ نگار بخشی از خودش رو توی رویاها و روح سورنا به جا گذاشته.روح نگار میون نوشته های بدخط سورنا درحال رقصه،شاید هیچکس دنبال نگار نره.قصه نگار قصه خاک ئه؛بهای لگد شدن امیده به گل.قصه نگار قصه باده..اون اگه نوزه میمیره! یکم شبیه..روبی نیست؟دختری که با ستاره ها زندگی میکرد ولی با یه سقوط،زندگی از دستش رفت.راه رفتن روی لبه تیغ؛ترس هایی که اون رو کنترل میکنن.دیدن دروغ ها میون زندگی ای که واقعی به نظر میرسه..آفتابی که با موهاش بازی میکنه؛شاید روبی هم میخواست سیندرلا بشه..قصه اون هم میتونه قصه خاک و باد باشه؛لگد شدن زیر یک عالم دروغ ولی بازهم جوانه زدن گل های امید.اون میتونه مثل باد جریان داشته باشه...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عزیزان، ایده ای دارید بفرمایید؛ شاید پارت دو هم ساخته شه؟>
اول
شاهکار کردی
خوبی که از شماست!
عالی بود
لطفا تستا و پستای بیشتری از رپفا درست کن
متشکرم، به امید خدا:>
مشخصه خیلی براش وقت گذاشتی و تک تک شون رو با عشق و علاقه نوشتی
خسته نباشی زیبا)
و من از شما متشکرم که انقدر برای پست من وقت گذاشتید:>
من رپ خوشم نمیاد زیاد ولی متن هاش خیلی قشنگ بودن😭
وای دلین دلین دختر تو چرا انقدر انرژی مثبتیی؟!
چون انعکاس خودتمم
ولی من از تو یاد رفتم آخههه
ولی بنظرم باید خودتو توی آب دریاچه ببینی ها
عالی بود مرییی
خوبی از خودتهههه
عالی بوددد
خوبی از شماست!
❤️✨
ایشالا با این پست شروع میکنم اهنگای رپ گوش کنم-
به حول و قوه ی الهییی_
عالییییی بوددد
خوبی از خودتهه!