
برای او که فکر و ذکرم را دزدید و برد.

"سرما بر دستهایش بوسه میزد؛ آنجا بود که باز هم به یاد او و خاطراتش افتاد. آیا در آن غروب گرم تابستانی که میدویدند و میخندیدند ، هیچ میدانستند که مرگ با داس تیز کردهاش و ردای سیاهش در انتظار آنهاست؟ خنده های آن روز چون زنگی در گوشش مینواخت ، اینکه اوهم چقدر به پایان نزدیک بود اما..." جسم سنگینی بر شانهاش افتاد ، دخترک دوستداشتنی ، به خواب رفته بود. کاغذ را تا کردم و در جیبم گذاشتم؛ سپس صدای آرامم را تقدیم گوشش کردم: شب بخیر ، عزیزم.

نمیدانستم با این حرفم خواب را از چشمانش ربودهام؛ پلکهایش از هم باز شدند و پرسید: چیزی شده؟ لبهایم بیاختیار گفتند: نه ، متاسفم که بیدارت کردم. بله! آنجا بود که فهمیدم آن شب دو آسمان دیدهام: یکی گنبد پر از ستارهای که در بالای سرم بود ، دیگری هم در کهکشان چشم های مشکیاش که چون سیاهچاله بودند میدرخشید. سرش را در آغوشم گذاشت و اجازه داد خواب به سراغش بیاید.

اجازه دادم دستهایم در رود پرخروش موهایش فرو برود. سپس ذهنم را به صدای نفساش که آرام آرام خاموش میشد، سپردم؛ همان موسیقیای که اکنون بدون آن شب خوابم نمیبرد. اگر میرفتم چه؟! حتی نمیتوانستم تصور کنم که دیگر چگونه روز های سردم را با لبخندش گرم نخواهد شد. اگر میرفتم چه؟! دیگر مرهمی برای دردهایم نداشتم.

وقتی چه کسی و چه چیزی باید اشکهایم را پاک میکرد و دست بر سرم میکشید؟! جوابش ساده است: به همانگونهای که قبل از او بود. اما قبل از او من ویرانهای بیش نبودم. ویرانهای سرد ، تاریک و طرد شده که همه از او دوری میجستند ، تا زمانی که هیولایی از راه رسید و مرا یافت و نام فرشته مطرود را بر من گذاشت. برایمان از جنس خودمان افسانهای ساخت و میگفت که خود هیولاست؛ اما کدام هیولایی این چنین میتواند پناه روز های سخت من باشد. به راستی او فرشتهای در پوسته هیولا بود. اشتباه میدید ، من به وجودش وابسته بودم؛ حال چگونه باید میرفتم؟

در فکرش فرورفته بودم که درد را در اطراف قلبم احساس کردم؛ نه! الان که وقت رفتن نبود! نباید میرفتم! صعود به آسمان.. نه! هنوز نگفتهام که چقدر دوستش دارم. از درد و ترس شروع به لرزیدن میکنم. نه! هنوز باهم به ساحل نرفتهایم. درد به خاطراتم رسوخ میکند. نه! هنوز کلی سوال نپرسیده از او دارم. نه! من... بدون دست های گرمش ، بدون لبخند های دوستانهاش ، بدون پیچ و تاب موهایش ، بدون سیاهچاله چشمانش... . درد اکنون به مغز استخوانم رسیده است. چرا که وقت گشودن بال هایی بود که به هنگام سقوط از دست داده بودم. نه! من بدون او چگونه قرار بود دوام بیاورد؟ منی که حتی بعد از مرگ ، حتی ۳ متر زیر خاک هم به یادش هستم؟ و آیا او دلتنگم میشود؟ نفس های آخرم با لرزش مسیرشان را از ریه تا دهان و بینی طی میکنند؛ برزمین افتادم. گرچه او فکر میکرد لیاقتم آسمان است.

اضافه میکنم: برای آنکه بدانی به قولم عمل میکنم. به فکرت بودم ، هستم و خواهم بود ای عزیزترین ، ای بهترین ، ای همهکس. سپس نامهام را با چند گل رزسفید درون پاکت میگذارم. پاکت را میبندم؛سعیام را کردم تا هنگام نوشتن قلمم جوهر پس ندهد: میدانم هیچچیز ابدی نیست ، اما میشود درکنارت باشم؟! مکث میکنم و در ادامه اضافه میکنم: فرستاده شده از سوی بهشت ، قلب ، نقطه و تمام. او میداند که میخواست در کنارش باشد. میشود در کنارت باشم؟! هرچند هیچچیز ابدی نیست.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بهترین کادوی تولد با اختلاف:
اولللل
من گریه ئو شدم یا قلم شما همیشه انقدر احساس برانگیز و زیبا بوده؟ البته که همیشه زیبا بوده نوشته هات ولی این یکی>>>>
خودمم خیلی دوستش دارم>>>>>
ممنونم ، مریم-سان
فقط دوتا ایراد داره عام
من چشمام اینقدر ریزه که هیچی ازش معلوم نیست،چه برسه به کهکشان
و قبل از خواب همیشه سرفه میکن_
سرفه؟من مشکلاتتو جار نمیزنم-
(برخلاف یک مشت دلقک)
چشم ریز هم به من ربطی نداره🤷♀️
(یک مشت دلقک..وایسا مثل کی؟-)ولی درهرصورت آفرین بر تو،سرفه هم که چیز مهمی نیست فاکتور بگیریم_
عی بابا
هعیی
(وایسا نه جدی کدوم دلقک_)
دوستان خودم که میروند در حیاط مدرسه داد و فریاد-
(دلقکای تورو نمیگم..)
داد و فریاد که چی_
🎀
بزنشون
رز بازم گل کاشته :>>>>>>>
به پای یاسی-سنپای که نمیرسه!
البته که تو خفن ترییی>>>
اشتباه نکننن
عین واقعیتههه
پس من دارم تکذیب واقعیت میکنم
عههوااای 🤧🦋✨
پس من هم آرزوهای برآورده شده ت رو اینجا بذارم؟یا فقط بدمشون به خودت؟
فرقی نداره💘
هروقت برآورده شون کردم یه فکری میکنم-
این همه زیبایی،برای من،غیرقابل باوره میدونی..
بله... متوجهم
آخه داستان زیادی زیبایی بود،چرا تقدیم شد به منننن؟
به کی تقدیم کنم؟ در دیوار پنجره؟
اونا لایق ترن-
هی هی نیکتاویج،بخدا دارم از شدت سرفه میمیرم،الان اگه گریه کنم بدتر میشه..نکن خواهشا-
گریه چرا...
خودت فکر کن چرا-
تفکر*
نتایج را درمیان بگذارید-
چرا؟🎀
همینطوری-
نه ، گریه چرا؟🎀
نه جدی نمیدونی؟-
تفکر... شاید بدونم.
خب؟
(باتشکر بابت عکس های عروس دریایی ها ولی سیگار هم بد نبو_)
سیگارو تستچی قبول نمیکنه✔
عی بابا
میشه امشب سرم رو روی شونه ت بذارم و بخوابم؟فقط جایی نرو.
باشه✔
هورارارارا