اسم؟

برای اسمش هیچ ایده ای ندارم اگه شما دارید بگید

همینطوری توی خواب شیرین بودم که یهو... +بیدار شو دیگه امی -فقط پنج دقیقه دیگه توروخدا +نههه نمیشه پاشو پتو رو از روم کشید. یادم افتاد ... وایی دوباره مدرسه دیر شد...سریع یونیفرم هامون رو پوشیدیم و بدو بدو رسیدیم مدرسه... واییییییییییی استاد تو کلاس بود +امی و نیلا دیر کردین...دوباره (هردومون باهم): ببخشید دیر شد دیگه تکرار نمیشه رفتیم سر جاهامون نشستیم

من از مدرسه متنفرم اما نیلا برعکس من چسبیده به درساش من از تکنولوژی جدید فول دایو خوشم میاد دوست دارم که امتحانش کنم برای همین یه نِروگیر خریدم بعد از خوردم زنگ آخر من در حدی ذوق داشتم که اصلا نذاشتم نیلا بهم برسه XD +صبر کن منم بیاممم -نه نمیشه خودت سریع بیا رسیدم خونه سریع رفتم اتاقم و لباس یونیفرمم رو در آوردم نِروگیر رو گذاشتم سرم.انگار باید برای شروع اینو میگفتم: آغاز اتصال اول باید اسممو انتخاب کنم . عاممم... همون امی می‌زارم بعدش آواتار درست کردم کاملا شبیه خودمه بعد وارد دنیای مجازی شدم واییییییییییی چقدر واقعیه خیلی شبیه واقعیته فقط مجازیه...

پیام بازرگانی...

دور برم بازیکن های زیادی بودن . اینجا واقعا باحاله دوست دارم مدتی اینجا باشم توی ایونتوری هر بازیکن یه شمشیر معمولی بود منم برای شروع رفتم توی جنگل تا یه موجودی بک.شم رسیدم به یه گراز با یه مهارت شمشیر ک.شتمش چقد راحت بود... رفتم سراغ یه عالمه موجود دیگه اصلا یادم نبود که زمان همینطوری داره می‌ره یه لحظه به خودم اومدم ساعت ۸ بود وای یعنی سه ساعته دارم بازی میکنم؟؟ دیگه بسه می‌خوام از بازی برم بیرون منو رو باز کردم عه... دکمه خروج نداره؟ یهو به همون جا قبلی برگشتیم ... یه تلپورت اجباری؟

بعد یه موجود عجیب ظاهر شد که انگار اون سازنده بازی بود اون گفت که از عمد این کارو کرده تا بازیکن هارو گیر بندازه چییییی؟؟ اما...چرا؟ ادامه داد که اگر توی بازی بمیرید توی دنیای واقعی هم می‌میرید و مغز تون توسط نِروگیر نابود میشه...