
پارت قبلی که خیلی طولانی بود رد شد امیدوارم که این یکی رو ناظر قبول کنی چون واقعا دارم زحمت میکشم😔
آلما : چشم حسود در آید ویلی(درآوردن دمپایی):سیسی چیزی گفتی؟ آلما رفت و پشت کازو قائم شد: کازو گفت سیسی....کازو گفت سیسیییییی😰 کازو: خب؟😑 آلما: خب به جمالت یعنی تو نمی دونی هروقت میگه سیسی ینی وصیت نامت کو ؟ کازو: آهااااااا، خب ویلی ول کن حالا یه چیزی گفت آلما😐😐😐 ویلی😐😐😐 لیام😐😐😐 چوفویو 😑😑😑😑زحمت کشیدی داداش
برکس از در خانه وارد می شود و هلی هم از اتاق بیرون میآید . هلی: لی لی بیا دیگه آلما(لیلی): اومدم یک لحظه بیا تو هلی : چی شده؟ لیلی: معرفی میکنم کازوتورا ملقب به کازو و چوفویو 😊 کازو و چوفویو :خوشوقتم😊 هلی :منم همین طور😊 برکَس : هووووی لی لی بیا این کاپ کیک هارو بگیر گرفتم الان بخوریم . لیلی :اومدم
توی آشپزخونه : لیلی: چی شد ؟مامانش چی گفت؟ برکس : تایید کرد ، فقط یک تشابه اسمی یا ظاهری نیست ، اون واقعا همون هلماست . لی لی (بغض): و هیچ کودوم از مارو یادش نمیاد ...... حتی منو. برکس :حتما یک راهی هست . امروز که قراره همه چی رو براش توضیح بدی.
ناگهان کازو وارد میشود :هلما رفت تو اتاق ............ لی لی ، تو از عواقبش خبر داری ؟ ممکنه تا چند هفته ازت متنفر بشه و بهت اعتماد نداشته باشه .... اصلا چرا تو باید بگی ؟ قانون نوشته نشده میگه شخصی که ارتباطی قوی با اون فرد داره باید افشا کنه ...... لی لی پرید وسط حرفش: این همون هلماست ، همون هلمای بچگیامون..... بهترین دوستم. کازو :جانم! مگه هلی گم نشده بود؟ میگم چقدر شبیه اند! برکس :آره دیگه ....... میگم لیلی تو هنوز بخاطر اون شب ناراحتی ؟ لی لی : ناراحت ؟؟😂 من تورو بخشیدم ولی تا زمانی که هلما حافظش رو بدست نیاورد و حقیقت رو به من نگفت ازش عصبانی ام. و به اتاق پیش هلما رفت
داخل اتاق هلما (با ذوق ): وااای خیلی ذوق دارم میگم لی لی اونجایی که قراره بریم چه جوری جاییه ؟ لی لی (با رفتاری سرد و بی حوصله): یک عمارت بزرگ با کلی باغ ، وسط عمارت یک حوض بزرگ و زیبا هست ، روبه روی حوض یک عمارت بزرگ هستش به رنگ خورشید در زمان طلوع . دوستای ما ران و رین اونجا هستن ، ران همسن پسرا هست و رین هم همسن ما ...... هلی : میگم ..... رین چه جور دختری هست؟ لیلی چمدانش رو بست و گفت: یک دختر مهربون و برونگرا ، برای کسایی که دوستشون داره هر کاری میکنه ..... وقتی ناراحتی و قلبت شکسته خوب میتونه درمانش کنه..... هلی که تازه متوجه ی رفتار سرد و ناراحتی دوستش شده یود پرسید : میگم حالت خوبه؟یه جوری هستی انگار.............. لی لی :من خوبم بیا بریم ...... پسرا منتظرن و از اتاق بیرون رفتن

فلش بک به زمان رسیدن داخل عمارت: به محض اینکه وارد عمارت شدند خدمتکاری (عکس بالا) اومد کنارشان و گفت: *لیا ساما، ویلیام ساما، لیام ساما ، برکَس ساما، چوفویو ساماو کازوتورا ساما ،، به عمارت خورشید خوش آمدید. ران و رین ساما در سالن افشا منتظرتون هستن . * بچه ها حتما یادتونه که توی پارت اول آلما خودش رو لیا معرفی کرد ولی گفت منو آلما صدا کنین چون لی لی رو افراد نزدیک و لیا رو فقط افرادی که هویت اصلیش رو میدونن استفاده میکنن

ویلیام با لحنی جدی گفت: بسیار خب ممنونیم کیوکا سان ، خودمون میریم. داخل سالن: پسرو دختری که معلوم بود خواهر برادرند به سمت بچهها آمدند و خود را به هلما معرفی کردند (عکس پسر)

عکس رین
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جالب و زیبا بود🦋✨
پیج من هم چک کن مطمئنم از سینتیا خوشت میاد❤✨
مشتی اینقدر اسپویل نکردی خودش منتشر شد🤣🗿
دمت گرم خیلی خوب شده خسته نباشی🤝🏻⭐
😂 😂 ایولا