
بانویی که با شهرت اشعار زیبایش، وجود ظریف و محزونش اثبات شد... سیلویا پلات، شاعر، نویسنده و داستان نویس آمریکایی بود. او به عنوان یک نماد جنبش فمینیستی(برقراری برای حقوق برابر جنسیتی) نیز مورد توجه قرار دارد. سیلویا پلات، زادهی 27 اکتبر 1932 میباشد، و از معروف ترین آثارش میتوان به پرنده زنبوری (Ariel) و زنگ های زنگ زده (The jar bells) اشاره کرد. در ادامهی پست، بیشتر با او آشنا میشویم.

زادگاه سیلویا پلات ماساچوست میباشد. او در بیمارستان رابینسون مموریال همان شهر چشم به جهان گشود، درحالی که اولین فرزند خانواده اش بود؛ پدرش، کرسی استادی زیستشناسی را در دانشگاه بوستون در اختیار داشت و مادرش نیز دارای فوق لیسانس ادبیات انگلیسی و آلمانی بوده. سه سال بعد از زادروز سیلویا، برادر کوچکش وارن بدنیا آمد که در یک سالگی وارن، خانواده پلات به خانهی دیگری نقل مکان کردند. پدر سیلویای هشت ساله–در سال ۱۹۴۰، به علت دیابت از دست رفت؛ البته که نشانه های سرطان ریه نیز توسط خود او کشف شده بود. از دست رفتن پدر سیلویا، باعث شد تا آخر عمر نسبت به مذهب و دین مشکوک باشد، و ایمان مایوس شد. بعد از مرگ پدرش، مادرش به همراه والدین خود و فرزندانش به شهرک دیگری اسباب کشی کردند.
در همان سالها بود که سیلویای کوچک، اولین شعر خود را چاپ کرد، حتی طی سالهای بعد نیز او چندین شعر در مجلات و روزنامههای محلی منتشر کرد. حتی تا سه سال بعد نوشتن خاطرات خود را هم شروع کرد، و آنجایی که در هنر نیز استعداد داشت، موفق شد در پانزده سالگی جایزه نقاشی هنر و نویسندگی آموزشگاهی را بدست آورد. در سال ۱۹۵۰ بود که او با نمرات شگفت انگیزی که داشت وارد کالجی شد و به تحصیلات خود ادامه داد. او ناراحت بود که نتوانسته در جلسه ملاقات با شاعر ولزی، دیلن تامس حضور پیدا کند. به این دلیل به مدت دو روز در وایت هورس تاورن و هتل چلسا میگشت تا بتواند او را ببیند ولی نتوانست. چند هفته بعد، او با تیغ پاهایش را زخمی کرد تا ببیند جرئت کافی برای کش-ته شدن به دست خود را دارد یا نه. در این دوران پذیرش سمینار نویسندگی هاروارد را نیز نگرفت. سه سال بعد او با مصرف ۵۰ قرص خواب، به اولین خودکشی خود اقدام کرد. زیرا افسرده بود و مادرش، او را مطلع کرده بود که در کلاس نویسندگی فرانک اوکانر پذیرفته نشده. بعد از اینکه برادرش مطلع شد او را به بیمارستان فرستاد–آنجا شش ماه تحت درمان و روانکاوی قرار داشت و تحت نظر دکتر روت بوشه تحت مداوا با شوک الکتریکی و شوک درمانی با انسولین قرار گرفت.
با فرا رسیدن ژانویه ۱۹۵۵، پلات موفق شد که مقاله خود با نام آینه جادویی: مطالعه ای دوگانه بر روی دو رمان داستایوفسکی را به اتمام برساند و ارائه کند و در ماه ژوئن، با بالاترین نمره از اسمیت فارغ التحصیل شد–با بورسیه به بریتانیا رفت و به طور فعالانه، به مشاعره و چاپ آثارش پرداخت. سال بعد، در فوریه ۱۹۵۶ با تد هیروز دیدار کرد و با گذشت زمان و آشنایی این دو، آنها باهم ازدواج کردند. با گذشت زمان، که ماه عسل آنها گذشت، سالی بعد گذشت، و آنها به آمریکا رفتند سیلویا تحصیل دوباره ی خود را آغاز کرد و در آنجا، با مشوقی ان سکستون و رابرت لاول، نویسندگی و مشاعره را جدی تر گرفت. زمان گذشت ، این زوج در دسامبر ۱۹۵۹ به بریتانیا بازگشتند. اولین فرزند آنها، فریدا، در سال ۱۹۶۰ دیده بر جهان گشود. دومین بارداری سیلویا در فوریه ۱۹۶۱ بود که متاسفانه منجر به سقط شد. چند شعر او از جمله «زمینهای تپه پارلمان» به این رویداد اشاره شدهاست. پلات در نامه ای به درمانگرش اینگونه مینویسد، که دو روز پیش از سقط، شوهرش او را کتک زده بود. بعد از اینکه در ماه اوت نگارش حباب شیشه به پایان رسید با خانواده اش به کورت گرین نقل مکان کردند.
دومین فرزند آنها نیکلاس در ۱۹۶۲ بدنیا آمد. آن دوره، دوره ای بود که درش سیلویا توانسته بود به درک بین روشنفکر بودن، همسر بودن، و مادر بودن برسد. در اواسط سال ۱۹۶۲ هیوز شروع به پرورش زنبور میکند که این کار، دستمایه اشعار متعدد پلات میشود. در ژوئن ۱۹۶۲ پلات با ماشین تصادف کرد که به گفتهی خودش تلاشی برای کشتن خود بودهاست. وی در ژوئیه ۱۹۶۲ متوجه خیانت هیوز شده و در سپتامبر از او جدا شد. در اواخر سال ۱۹۶۲، سیلویا میتوانست خروشیدن موج های خلاقیت را درون خود حس کند. به طوری که اکثر اشعار معروفش در همین دوران سروده شده است. در دسامبر ۱۹۶۲ او با فرزندانش به لندن برمی گردد و با یک قرارداد پنج ساله، آپارتمانی اجاره کرد. افسردگی پلات در زمستان 1962–1963 برگشت ولی او بقیه مجموعه شعرش را به پایان برد.
همانطور که گفته شد، سیلویا پلات قبل از مرگش، دو خودکشی موفق داشته. اینطور که به پزشک عمومی خود گفته بود، پریشانی و افسردگی او مزمن شده بود، نمیتوانست به زندگی روزانه اش برسد و افکار خودکشی او شدید تر شده بودند، پوند ها وزن کم کرد و رنجش خود را نشان نداد. پزشک او که نگران وضعیت او و با بچه هایش بود، قرص های افسردگی ای پیش از خودکشی او تجویز کرده بود اما آنها نیز بی فایده بودند. حتی اقدام به بستری کردن او کرد ولی نتیجه نداد و فقط توانست یک پرستار خانگی ترتیب بدهد. پرستار، در نه صبح، یازده فوریه ۱۹۶۳ اقدام به وارد شدن به خانه کرد، قرار بود از بچها مراقبت کند. ولی موفق نشد پس درخواست کمک کرد. آنها با جسد وی روبرو شدند. سیلویا پلات سر خود را در فر گذاشته، اتاق بچها را محض احتیاط پوشانده و درزها را نیز با چسب و حوله پوشش داده بود... سنگ قبر پلات در کلیسای محلی سینت توماس حاوی سنگ نوشتهای است که هیوز برای او انتخاب کرد: «حتی میان شعلههای تند آتش، میتوان نیلوفر طلایی کاشت.»
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)