بال پروانه ها 5

خوب خوب چرا کسی حدس نزد که اون عزیز گرامی توی پارت قبل کی بود؟ ناراحتم از دستتون ناراحتماااااااا ناراحت

از زبان آلما: پس دیگه وقتشه ولی باید جلوی هلی حفظ ظاهر کنم من: کجا؟ ویلی(مخفف ویلیام): یه جایی دیگه هلی : مامانم توی مراسم بهم گفت که قراره بریم یه مسافرت طولانی..... از کی تاحالا مامانم اینقدر پایه شده؟ لیام کمی خم شد و دم گوش من گفت: کم کم داره میفهمه هاا من: نترس رسیدیم بهش میگم

از زبان لیام:همه دارن وسایلشون رو جمع میکنن هرچند نیازی به این کار نیست چون توی عمارت ران برای همه لباس هست ولی خوب به قول لی لی باید حفظ ظاهر کرد😒 عجب داستانی داریمااا . داشتم مسواک های خودم و بچه ها رو برمیداشتم که یهد یکی در زد من: من باز میکنم ویلیام : توروخودا تو باز نکن همون دفعه ی آخر کافی مون بود(منظورش وقتیه که هلی اومده بود و لیلی و لیام عربده کشی راه انداخته بودن😂) من : دیگه دیر شده... و درو باز کردم و کازوتورا و چوفویو رو دیدم .😳😒 عجبا اینا باید همه حا باشن؟ من(با لحنی بی حوصله ) :ویلی بیا رفیقای نخود هر آش ات اومدن عکس کازوتورا 👆👆

عکس چوفویو

ویلی: حالا شدن رفیقای من ؟ (بیرون اومدن از اتاق ) تا دیروز که داداشیای تو بودن؟🤨 چوفویو: بی معرفتا ینی یکودومتون مارو گردن نمیگیره؟ ویلی و لیام : نچ 😊 کازوتورا (قیافه ی پوکر : بسیار ممنانم دوزتان

از زبان لیلی : من : واااای چقدر اینا سروصدا میکنن یه کار میخوان بکنناا هلی : شاید برکس برگشته من: مگه رفته بود بیرون هلی: اره گفت میرم یکذره خوراکی بخرم برای توی راه من: شیطون بلا خوب حواست بهش هستا😏😏 هلی (سرخ شدن گوش)ب : چه ربطی داره به من چه که تو حواست نبود من: خو حالا برم ببینم چی خریده

(بیرون رفتن از اتاق) من :ععععع چوفویووووووو ،،، کااازوووووو(مخفف کازوتورا ) چوفویو و کازو: للییی لییییی ویلی و لیام(گرفتن گوش ): خو حالا فهمیدیم خوبه کلا سه روزه همهدیگه رو ندیدین یه جوری با ذوق صدا میکنین انگار بعد از صد سال دوباره تجدید دیدار کردین ما سه تا: حسسسووودِ mos بسووتهِ (به مازندرانی گفتن ....... ی حسود سوخت ( بسوزه))«نویسنده: اصلام نمیدونم که مازرونی از کجا در اومد وسط بوک ژاپنی 🙄🙄😴😴»