یکی بود یکی نبود ( ورژن تستچی )

میخوای بدونی داستان عکس خبرنامه ها چیه؟ پس بریم تو کارش

یکی بود یکی نبود، یه پسری بود به اسم تستچی تستچیعلی خیلی بچه ی شیطونی بود ( از اون بچه های فامیل که اتاق تون رو میترکونن) یروز تستچیعلی داشت پشتک میزد که یهو

که یهو با مخ خورد زمین

بنظر میومد که دستش شکسته عاقبت ادای مردعنکبوتی رو در آوردن همینه دیگه (مدیونید فکر کنید خودمم هر روز ادای مرد عنکبوتی رو در میارم 😔)

وقتی رفت دستش رو نگاه کنه متوجه شد روی زمین یه نامه ی عاشقانه افتاده ( مدیونید فکر کنید تستچی علی تا قبل از اون کورعلی بود و پاکت رو ندیده بود)

وقتی پاکت رو برداشت فهمید پاکت نبوده تقویم بوده ( ثوبحان الله) ( مدیونید فکر کنید دستش خوب شد) بعد یادش افتاد چند روز دیگه تولد ۶ سالگیشه برای همین توی ذهنش فاز تولد گرفت و یهویی رندوم آهنگ تولدت مبارک پخش شد

از اونجایی که تستچی توی عکس تولد قبلیش هیکلی نیوفتاده بود تصمیم گرفت تنبلی رو کنار بزاره و بره ورزش کنه ( بچه ۶ ساله هم بلده چجوری تنبلی رو کنار بزاره ولی من نه ) تستچیعلی رفت سراغ کیسه بوکس باباش

بعد کیس بوکس خورد تو کله ی بیچاره ی این بچه ( تا یاد بگیره بدون اجازه دست به وسایل باباش ( عمو سعید) نزنه ) ولی تستچی از رو نرفت

از اونجایی که از رو نرفته بود رفت خودش رو گرم کرد و

و رفت موج سواری( بابا عمو سعید خفنه دیگه از بچگی به تستچی یاد داده بوده موج سواری رو)

اتفاقا انقدر خوب موج سواری کرد که لوح تقدیر هم گرفت

آخرشم تولدش رو گرفت و چند روز بعدش که عکسای تولدش رو چاپ کرده بود دید چقدر هیکلی افتاده خوشحال شد ( توهم منو با لایکت خوشحال کن) هشدار: برای کیفیت بد عکس ها من مقصر نیستم عمو سعید مقصره