از زبان لیام:
واای خیلی خوابم میاد . واستا ببینم اول ادامه ی این داستانه چی میشه بعدش میرم سراغ خواب😁«نویسنده: سلام بر تو ای همزاد»
یهو یه نفر زد : بیا تو
لی لی اومد تو و گفت: داداشی میتونم راجب یک موضوعی باهات حرف بزنم؟
من: آره حتماً
لی لی : حتما خودت تا الان متوجه ی هلما شدی
من: آره
لیلی: خب به نظر من بهترین جا برای گفتن بهش خونه ی رانه
من : چییییییی ؟ واستا ببینم چرا اصلا تو باید بهش بگی؟ چرا خونه ی رااااان؟
لی لی : توروخودا آروم تر لیام ... اولن ما همه خونه ی ران فهمیدیم اصلا وظیفه ی اون عمارت همینه . دومن مامانش بهم زنگ زد و گفت . چاره ی دیگه ای ندارم. خودت که قوانین نوشته نشده رو میدونی😔
من: اره میدونم....حالا ناراحت نباش فردا به ران زنگ میزنم بهش میگم
لی لی : دوست دارم داداشی جونم.
و بغلم کرد
درخت نارنگی (بررسی)
ناظران توروخداااا منتشر کنید لطفاا
ادمین فرشته پین؟ 🎀
چرا همه پسرای داستانت انقد خوشگلن؟
راستش خودمم نمیدونم علاقه ی زیادی به ایجاد پسرای (ک.ر.ا.ش )دارم تازه هنوز رفیقای لیام و ویلیام موندن اونا رو باید ببینی😂💕😍😎
از عکسای موردعلاقم هم استفاده کردم
فرصتت؟
متاسفانه خیر 💕
هیع
عالیییی