ببینین چه بچه ی خوبیم سریع اومدم برا پارت سه😋 تازه چون بچه ی روراست و پاکیم قرار نیست زیاد حرص بخورین😂

علامت برکس : ب 😂😂( دیگه چیزی به ذهنم نیومد) +برکسسسسسسس ب : سلام پرنسس کوچولو😂❤️ هلما از خوب بیدار شد و خواب آلود از اتاق اومد بیرون : آلما چی شده ؟ چرا داد میز....... (با دیدن برکس حرفش قطع شد) «ذهن هلما : نکنه اینم داداششه؟ باید از آلما میپرسیدم که داداش دیگه داره داره یا نه» برکس آلما رو پایین گذاشت و محترمانه خودش رو معرفی کرد: سلام ! من برکسیموس هستم دوست ویلیام + اهم اهم برکس خندید و ادامه داد: و همین طور لی لی و لیام😂 شما باید دوست لی لی هلما باشین درسته؟ « یا خدا معلوم نیست آلما چیا راجب من بهش گفته» / بله خودمم، از آشنایی باهاتون خوش بختم ( راستی بچه ها یادم رفت این عکس بالا هلماست 👆)

برکس :خوب من خیلی مزاحمتون نمیشم فقط اومدم به پرنسس کوچولو سر بزنم . و نگاهی معنی دار به آلما کرد «از زبان آلما» برکسی (آلما به برکس میگه برکسی ) بهم نگاهی کرد یعنی حالت خوبه؟ منم در جواب با نگاهم بهش گفتم : راستش نه (نویسنده : دادا چشم تو چشم شد😂 حالا درسته برکس هم عین داداشاته ولی دیگه در این حد ارتباط؟) برکس: من برم چیزی رو که لیام جا گذاشت بردارم ببرم + باز چی جا گذاشت؟ ب: یکی از کتابایی که باید به کتابخونه پس بده 😂 + میدونم کودوم رو میگی بیا بهت بدم ، هلی (مخفف هلنا) تا تو دست و صورتت رو بشوری منم میام فیلم ببینیم /(لبخند )اوکی «اندر اتاق » ب: لی لی حالت خوب....... سریع رفتم بغل برکس و گریه کردم . اونم متقابلا بغلم کرد و پشتم رو دست کشید و سرم رو ناز کرد . خوب میدونه که جوری باید آرومم کنه . بعد از اینکه گریم بند اومد گفت: بهتری ؟ سرم رو به نشونه ی آره تکون دادم . وقتی پیش برکسی و داداشام هستم نمیتونم دروغ بگم . این یه ویژگی خانوادگی هست ب: به دوستت گفتی? +هنوز نه ! ولی میخوام امشب بگم . نگرانم فکر کنه مزاحمه ب: اگه دوستت باشه میدونه که اگه مزاحم بود تو دعوتش نمیکردی . +لبخند . ممنونم برکسی ب: خواهش میکنم پرنسسیِ من💕💕

«نويسنده : دیگه بِفَمستین (فهمیدین )روی داداشا و برکس ک.ر.ا.ش دارم😂) از زبان هلما: برکسیموس رفت و آلما هم اومد با هم فیلم دیدیم و بغل هم کلی خوراکی خوردیم . میخواستم بزنم قسمت بعدی سریال که یهو دیدم آلما میخواد چیزی بگه :هلی یه چیزی بگم؟ /دو تا بگو +تعریف کردن ماجرا .... و میخوام بدونی که مزاحم نیستی اگه گفتم بیای خونمون برای این بود که بهت نیاز دارم بغلش کردم و کنارش گریه کردم آخرشم گفتم: تا آخر دنیا باهاتم دختر! +واقعا؟ /واقعا💕 +پس منم تا آخر دنیا باهاتم
خلاصه که شب کلی خوش گذروندیم و داداشای آلما و برکس هم اومدن با هم بیشتر خوش گذروندیم . رفتار پسرا جوری بود که آدم معذب نمیشد و خیلی زود باهاشون جور شدم دیگه نصفه شب شد و منو آلما رفتیم خوابیدیم
خب تموم شد باید برم مدرسه گود بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فرصت