14 اسلاید پست توسط: لیلی اسنیپ انتشار: 2 روز پیش 30 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
جادوگر و پاتیل جهنده

همانطور که می دونید،در داستان هری پاتر با یکی از قصه های کتاب بید قصه گو آشنا شدیم ، ولی من می خواهم تمام قصه هارا براتون بیارم،
به گفته ی خانم ریتا اسکیترز(جی.کی.رولینگ)
مترجم این کتاب از زبان باستانی هرمیون گرنجر
تفسیر از البوس دامبلدور
مقدمه ، یادداشت ها و طراحی ها از جی.کی.رولینگ هست و کتاب ترجمه شده اش هم هست می تونید تهیه کنید بخونید.

جادوگر و پاتيل جهنده
در روزگاران گذشته، جادوگر پيري وجود داشت كه سخاوتمندانه به و
بهترين روش براي كمك به همسايگانش، از قدرت جادوييش استفاده مي كرد او.
به جاي اينكه به ديگران بگويد كه سرچشمه واقعي قدرتش از كجا مي آيد، وانمود
مي كه كرد قدرتش از معجون ،ها طلسم و ها پادزهرهايي است از كه پاتيلش - كه
آن به ديگ خوش اقبال مي گفت - بيرون مي آيد از. كيلومترها دورتر از آنجا، مردم
با كوله باري از مشكلاتشان به سوي او مي آمدند، و جادوگر با هم كمال ميل، با
تكاني به پاتيلش، درد را آنها درمان مي .كرد

جادوگر و پاتيل جهنده
* 2 *
اين جادوگر دوست دا شتني، از بعد اينكه عمر مفيد را خود سپري كرد،
جان سپرد و تمام و دار ندارش به را تنها پسرش سپرد. اين پسر منش كاملا متفاوتي
در مقايسه با پدر مهربان خود داشت از. نظر پسر، كساني كه قدرت جادويي
نداشتند، انسان هاي بي ارزشي بودند با و اين عادت پدرش كه سخاوتمندانه قدرت
جادوييش را صرف همسايگانش مي كرد، به كل مخالف بود .
به محض اينكه پدر جان از را خود دست داد، پسر از داخل پاتيل قديمي
پدرش، يك بسته كوچك مخفي نام كه اي شده خودش بر روي آن نوشته شده بود
را پيدا كرد. بسته باز را و كرد خدا خدا مي آن در كه كرد طلايي نهفته باش د، ولي
به جاي آن يك لنگه دمپايي ساده ي ضخيم و بسيار كوچكتر از آنكه بتواند پايش
و كند بدون هيچ جفتي پيدا كرد بر. روي تكه اي كاغذ پوستي درون دمپايي جمله
اي نوشته شده :بود
" پسرم، اميدوارم هرگز به اين احتياجي پيدا نكني."
پسر، لعنتي به حماقت هاي پدرش فرستاد و دمپايي به را درون پاتيل
پرتاب كرد. تصميم داشت از اين از پس ديگ به عنوان سطل زباله استفاده

جادوگر و پاتيل جهنده
نيمه هاي شب، زني روستايي درِ به را خانه در صدا آورد .
به او پسر گفت: " يه دسته زيگيل رو ام نوه مبتلا كرده آقا . پدر از شما
يه ضُماد ويژه از كه اي پاتيل قديميش مي در اورد براي مداواي اون استفاده مي
كرد..."
پسر فرياد : زد " برو گمشو به! درك يه كه دسته زيگيل مريضش كرده،
به من چه؟"
در و را خانه محكم به روي پيرزن كوبيد.
بلافاصله صداي دلنگ دولونگ و كوبيدن چيزي از آشپزخانه به اش صدا
در آمد. جادوگر چوبدستي اش را روشن باز را در و كرد با و كرد شگفتي پاتيل
قديمي پدرش را ديد ته از: پاتيل، يك عدد پاي برنجي جوانه زده و بود داشت وسط
كف اطاق ورجه وورجه مي كرد از و خود صداهاي وحشتناكي در مياورد.
جادوگر با تعجب آن به نزديك به اما شد، محض اينكه تمام سطح پاتيل از دسته
هاي زيگيل پوشيده به شد، سرعت را خود عقب كشيد .

فرياد زنان گفت: "جونور مزخرف!" و اول سعي كرد پاتيل را ناپديد
كند، بعد سعي با كرد جادو را آن تميز در و كند آخر تلاش را آن كرد مجبور كند
از كه خانه بيرون برود. هيچ كدام از طلسم هايش كار نكردند، علاوه آن بر
نتوانست جلوي پاتيل را بگيرد تا از بعد آنكه از آشپزخانه خارج مي شود، را او دنبال
نكند تا و تخت خواب مثل بختك او به نچسبد با و صداهاي بلندش بر روي نردبان
چوبي دلنگ دلونگ و و سر صدا نكند .
جادوگر در تمام طول از شب دست و سر صداهاي پاتيل قديمي زيگيلي
تا كه تخت خواب به دنبالش آمده بود، نتو انست چشم روي هم بگذارد و صبح روز
بعد هم پاتيل دم تا ميز صبحانه، ورجه وورجه كنان را او دنبال كرد. پاي فلزي پاتيل
با صداي دلنگ، دولونگ، دلنگ راه مي رفت و جادوگر تا آمد فرني را اش بخورد،
دوباره صداي در زدن شنيد .
پير مردي در آستانه در ي ايستاده او به و بود گفت: "آقا، قضيه درمورد
خرِ پيرم هست. گمشده، شايدم دزديدنش. بدون اون نمي تونم اجناسم به رو مغازه م
ببرم در و نتيجه خانواده ام شب گشنه ميمونند."

جادوگر عربده كشيد و گفت: " منم الان گشنمه!" را در و محكم بر
روي پيرمرد به هم كوبيد .
پاتيل قديمي با تنها پايش با صداي دلنگ، دولونگ، دلنگ داشت كف
اطاق راه مي رفت، اما حالا و سر صداي عجيب تري به هم صداهاي قبليش اضافه
و شد بعد صداي عرعر و خر ناله هاي انساني گرسنه از ژرفاي پاتيل طنين انداز .شد
جادوگر فرياد دلخراشي كشيد و گفت: "ساكت . شو خفه خون بگير!"
اما هيچ كدام از قدرت هاي جادويي او نتوانست پاتيل زيگيلي را ساكت كند كه
تمام طول با روز پاشنه ي پايش داشت ورجه وورجه مي كرد، عرعر مي كرد، ناله
مي و كرد دلنگ دولونگ. فرقي نداشت جادوگر كجا برود يا چكار كند؛ پاتيل
همچنان و سر صدا كنان به دنبال او مي رفت .
غروب آن روز، سومين صداي ضربه در هب شنيده در و شد آستانه در ي
زن جواني ايستاده و بود هق هقي مي كه كرد گويا قلبش شكسته شده باشد .
زن گفت: "بچه به ام شدت مريضه. ميتونم ازتون خواهش ما به كنم
كمك كنيد؟ پدرتون هر وقت كه من به نياز كمك داشتم ميومد..."

ولي جادوگر را در محكم روي او كوبيد .
و حالا پاتيل آزار دهنده، لبريز از آب نمك و. شد سرريز و كرد تمام
كف اطاق پر آن از . شد علاوه آن بر ورجه وورجه مي كرد، عرعر مي كرد، ناله مي
و كرد زيگيل هاي بيشتري آن از جوانه .زد مي
با اينكه در تمام مدت هفته ي از بعد آن، هيچ يك از اهالي روستا براي
درخواست كمك بهكل به جادوگر نيامدند، پاتيل همچنان از و درد مرض هاي اهالي
آنجا خبر مي داد در. طول چند روز بعد، نه تنها عرعر مي و كرد ناله مي از و كرد
كثافت لبريز مي و شد و سر صدا مي از پر و كرد زيگيل مي شد، بلكه حالا صداي
خفه شدن، استفراغ كردن و مثل بچه گريه كردن در هم آو مي و رد مثل سگ ناله
مي و كرد و پنير شير ترشيده بالا مي آورد و طاعون گرفته از يا بود گشنگي مشت
ميزد .
جادوگر نمي توانست با پاتيل كه هميشه در كنارش بود، بخوابد يا
چيزي بخورد، زيرا به هيچ وجه آنجا را ترك نمي كرد. علاوه آن بر نمي توانست
ساكتش يا كند حتي مجبورش كند كه تكان نخورد

در آخر، ديگر تحمل جادوگر تمام شد. نيمه هاي شب از كلبه اش
خارج و شد همان طور كه پاتيل ورجه وورجه كنان به دنبالش مي آمد در طول
دهكده فرياد زنان مي گفت :
" هر چي مشكل، دردسر يا مرضي داريد پيش من بياريد! يالا! بذاريد
درمانتون كنم، درستتون كنم، آر ومتون كنم! من پاتيل معجون ساز پدرم رو دارم و
مطمئنا ميتونم مشكلتون رو حل !كنم "
به و همراه پاتيل كه همچنان ورجه وورجه كنان او كنار مي جهيد،
عرض خيابان به را سرعت طي هر به و كرد طرف طلسم و وردي مي فرستاد

در يكي از خانه هاي روستايي، زيگيل هاي دختر به محض ا ينكه
خوابش برد، ناپديد شدند. خر گم راه از شده دوري با كه گل هاي حاج ترخاني
پوشيده شده بود، فراخوانده به و شد نرمي در اصطبل نشانده . شد كودك بيمار با
پونه كوهي شسته و شد وقتي از خواب بيدا شد، ديگر سالم و شاداب شده بود .
هر در اي خانه كه ناخوشي و دردي وجود داش ت، جادوگر بهترين چاره
را انجام داد، به و تدريج پاتيل كنارش از ناله كردن و بالا آوردن دست كشيد و
ساكت، درخشان و تميز .شد
هنگامي كه خورشيد طلوع كرد، جادوگر با صداي لرزان پرسيد: " خب
پاتيل، حله؟"
پاتيل آروغي و زد لنگه دمپايي او كه را قبلا داخل آن پرت كرده را بود
بيرون انداخت او به و اجازه به را آن كه داد پاي فلزي اش بپوشاند با دو هر. به هم
داخل ي خانه جادوگر رفتند، و حالا ديگر پاتيل موقع راه رفتن صدايي در نمياورد.
آن از اما روز به بعد، به اهالي روستا مانند كاري كه پدرش قبل او از مي كرد،

البوس دامبلدور
تفسیری بر جادوگر و پاتیل جهنده
جادوگر پير مهرباني، تصميم مي گيرد با تا چشاندن طعم و درد مصيبت همسايه
هاي مشنگشان، به پسر سنگدل خود درس هايي بدهد. وجدان جادوگر جوان بي دار
مي با و شود انجام كارهاي جادويي براي كمك به همسايگانش راضي مي گردد.
افسانه اي ساده و دلگرم كننده، در اين مورد شايد اين طور فكر كه شود هر كسي
خود را بي گناه و بي تقصير مي داند در . داستان هاي مشنگي مثبت، پدر مشنگ
دوست داشتني را نشان مي دهد كه در جادوگري نسبت به پسر مشنگ منفور خود
برتري دارد ؟ اين همان قدر تعجب برانگيز است كه هيچ دخل و تصرفي در نسخه
اصلي اين افسانه، نتوانست آن را نابود كند .
تا حدودي، عمر داستان هاي موعظه گرانه ي بيدل با پيام هاي عشق برادرانه نسبت
به مشنگ به ها سر آمده بود. آزار و اذيت جادوگ و ران ساحره در ها قرن پانزدهم،
به سرعت سراسر اروپا فرا را گرفته بود. اوضاع بسياري از جوامع جادوگر به ي هم
ريخته بود. مثلا اگر طلسم از ي جانب جادوگران به خوك مريض همسايه ي

مشنگشان فرستاده مي شد، به معني داوطلب شدن آن جادوگر براي كشته شدن
.بود
1
زماني كه جادوگ ران توسط برادران غير جادوگر خود رانده و ترد شدند، همگي يك
صدا گفتند "بگذاريد مشنگ ها بدون ما امورات خودشان را بگذرانند!". اين شعار
با تنظيم اساسنامه بين المللي رازداري جادوگري در سال 1689 به اوج خود رسيد
و جادوگران با اراده از خود ديد پنهان شدند و تشكيلات زيرزميني را خود تاسيس
كردند .
بچه هاي جادوگران هنوز هم بچه بودند، با اين حال داستان عجيب و غريب پاتيل
جهنده همچنان در ذهن و خاطرشان نقش بسته بود. راه حل پاك كردن ذهن بچه ها
______________________
۱
البته قطعا اين موضوع درست است كه ساحران و جادوگرهاي اصيل به طرز ماهرانه و
عاقلانه از اي گير افتادن، حبس شدن و خفه شدن نجات پيدا كردند به( تفاسير در من مورد
ليزت د لاپين ( Lapin de Lisette در) بخش تفاسير داستان "خرگوشي نام به ببيتي و
كنده ي خندانش" مرا جعه كنيد). ولي با اين حال مرگ و مير زيادي هم اتفاق افتاد: سر
نيكلاس د ميمسي پورپينگتون ( جادوگري در كه طول عمرش در بارگاه سلطنتي زندگي مي
در و كند زمان مرگش، روح برج گريفيندور شد) قبل از اينكه در سياه چال بيافتد،
چوبدستي اش شكسته و نتوانست جلوي اعدام شدن خو را دش بگيرد. عمدتا خانواده هاي
جوان تمايل داشتند اعضاي جوانتر خانواده خود از را دست بدهند، آنهايي در كه كنترل
جادوي خود ناتوان بودند بيشتر خودشان لو را مي دادند و آسيب پذير بودند، به همين ترتيب
قاتلان جادوگران به سرعت را آنها پيدا مي كردند
از اينكه به مشنگ هاي خوب بايد كمك كرد، اين بود كه داستان را تغيير دهند به .
همين دليل در قرن شانزدهم، نسخه متفاوتي از اين افسانه در سطح وسيعي بين
خانواده هاي جادوگري نقل شد. در نسخه تجديد نظر شده ي داستان، پاتيل
جهنده، جادوگر بي گناهي از را آتش گرفتن نجات مي دهد . و بعد پاتيل همسايه ها
را از كلبه جادوگر دور مي كند، دستگيرشان مي كند و همه ي آنها را يك جا
قورت مي دهد. در پايان داستان، پاتيل حساب اكثر همسايه را ها مي رسد و
جادوگر از چندتن از اهالي باقي مانده روستا قول مي گيرد كه آنجا بماند به و تمرين
جادوگريش بپردازد در. بازگشت، به او پاتيل ياد مي دهد كه پدر قرباني هاي باقي
مانده در را آورد كه پاتيل با زدن يك آروغ بزرگ بموقع، موافقت مي كند به تا.
امروز، بعضي از خانواده هاي جادوگري تنها نسخه تجديدنظر ي شده اين داستان را
براي كودكان خود خوانده كه اند اكثر اين والدين، ضد مشنگ هستند و اگر روزي
نسخه اصل را آن بخوانند، خيلي شگفت زده خواهند .شد
همان طور كه پيش از اين اشاره كرده بودم، ايده ي وجود داشتن مشنگ هاي
خوب، تنها دليل خشونت آميز شدن نسخه بازنويسي شده ي داستان "جادوگر و
پاتيل جهنده" نبود. زماني كه قاتلان جادوگران در سطح وسيعي زياد شدند، خانواده
هاي جادوگري شروع به داشتن دو مدل زندگي كردند ( هرظا در مشنگ در و باطن،جادوگر تا دستگير نشوند). آنها از ورد و طلسم براي مخفي نگاه داشتن و
محافظت از و خود خانواده شان استفاده مي كردند در. قرن هفدهم، هر جادوگر يا
ساحره كه اي رابطه اي دوستانه با مشنگي برقرار مي كرد، مورد شك و ظن بقيه
قرار مي گرفت، حتي گاهي اوقا از ت اجتماع جادوگران ترد مي در. شد ميان سيل
توهين هايي به كه جادوگران و ساحره هاي مشنگ زاده نثار مي ( شد توهين هاي
ميوه اي مثل لجن متحرك ، گه خور ، پهن ليس زن به تا كه امروز هم گفته مي شود)
باعث مي كه شد جادوي مشنگ ها زاده ضعيف و نامرغوب به حساب بيايد .
2 جادوگ ران بانفوذ آن زمان مانندبوروتوس مالفوي
، ويرايشگر نشريه ي ضدمشنگي
3 ساحره در اي جنگ
، عبارتي به كار برد كه جاودانه او. شد طرفداران مشنگ به را ها
4 فشفشه
بودن در جادوگري تشبيه كرد. بوروتوس در سال 1675 نوشت :
قادريم با قاطعيت كامل اين سخن را بيان كنيم هر: جادوگري كه انس و
علاقه اي نسبت به جامعه مشنگ ها نشان دهد، از درجه هوشي پاييني بهره
٢
Brutus Malfoy
٣
Warlock at War
4
( فشفشه شخصي است از كه و پدر مادر جادوگر به دنيا مي آيد، اما قدرت جادويي ندارد.
اين افراد بسيار نادر هستند درعوض جادوگران و ساحران مشنگ زاده بيشتر عموميت دارند.
- رولينگ

مي برد، جادوييش بسيار كم قدرت و رقت بار است، به طوري كه تنها در
جمعمشنگ هاي خوك صفت مي تواند را خود بالاتر و ارجح تر فرض .كند
ضعيف شدن جادو هيچ دليل محكم ديگري جز به نقطه ضعف نشان دادن
در مقابل جماعت مشنگ ها ندارد .
اين تعصب سرانجام در مواجهه با اين حقيقت كه بعضي از برجسته ترين چهره هاي
5 جادوگري
، طرفدار مشنگ ها هستند، رنگ باخت .
آخرين مخالفت با داستان "جادوگر و پاتيل جهنده" در ربع قرن اخير به وجود آمد.
6 آخرين حلقه ي اين ماجرا ا كه حتمالا بهترين آن هم بود، توسط بيتريكس بلوكسام
(1910 - 1794 ،) نويسنده بدنام افسانه هاي قارچ سمي
7
، درست به .شد عقيده
خانم بلوكسام، افسانه هاي بيدل قصه گو براي بچه ها مضر بودند. دليل مخالفتش با
كتاب به گفته خودش: "اشغال شدن ناسالم ذهن با هولناك ترين موضوعات مانند
مرگ، بيماري، كشت و كشتار، جادوي سياه، كاراكترهاي منحرف و ابراز
احساسات بدني و فوران نفرت انگيزترين موضوعات" .بود خانم بلوكسام چندين
داستان قديمي، از جمله كتاب بيدل را انتخاب كرد و آنها را مطابق با نظرات
5
مثل خود من.
٦
Beatrix Bloxam
٧
ودش بازنويسي كرد در كه توضيح اين كارش مي گفت "ذهن پاك فرشتگان
كوچك خودمان را بايد با موضوعات سالم و فكرهاي پر شاد كنيم و بگذاريم
خواب شيرين آنها آزاد از روياهاي شرورانه باشد. بايد از بي گناهي گل هايمان
محافظت كنيم."
پاراگراف نهايي از نسخه بازنويسي شده ي داستان "جادوگر و پاتيل جهنده" از
خانم بلوكسام ينا گونه است :
سپس پاتيل طلايي و شاد خندان آواز 'عروسك قشنگ من قرمز پوشيده' را
خواند با و پاهاي گل قرمزي خودش رقصيد! ويي ويليكينز تمام عروسك
هاي را خود تعمير و كرد پاتيل كوچولو از خوشحالي، پر ازشكلات براي ويي
ويليكينز و عروسك ها !شد
پاتيل ناگهان گفت: "ولي ي ادتون نره دندون هاي گوگولي خودتون رو
مسواك بزنيد!"
ويي ويليكينز پاتيل گوگوري مگوري را بوسيد و بقل و كرد قول داد هميشه به
عروسك ها كمك و كند هرگز دوباره فكرهاي ناجور به سرش نزند

داستان خانم بلوكسام پاسخ يكساني از جانب نسل كودكان جادوگر دريافت كرد:
كودكان در درخواستي بلافاصله و غيرقابل درنگ خواستند كه كتاب از دست آنها
گرفته در و شود چاه توالت انداخته شود
14 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
قصه های بید قصه گو به لیست حمایت؟🪄💗 افزوده شد.
توسط 🪄
ممنون💝
عالی
ممنون🌹