درود کاربران عزیز تستچی. این داستان در مورد دختر به نام آلیساست . آلیسا از نژاد سرخ پوست هاست و با خانوادش تو جنگل زندگی میکنه. طی یه سری اتفاقات مجبور میشه به خاطر نجات خانوادش شغل جنگلبانی رو انتخاب کنه و بشه جنگلبان منطقه ای از جنگل که خونه خودشونم همونجاست. روایت از زبان راویه و پی او وی شخصیت های اصلی رو به تصویر میکشه...امیدوارم خوشتون بیاد.
با قدم هایی سنگین به سوی مقصدش حرکت میکرد. مقصد...آری تعریف خوبی برایش بود . چیزی که سال ها به خاطرش زحمت کشیده بود داشت به حقیقت میپیوست . زحمتش نه از روی علاقه بود و نه حتی استعداد خاصی در خود میدید اما مسئولیتی که در قبال خانوده اش روی خود حس میکرد این زمینه را فراهم کرد که دنبالش برود . اما به چه قیمت ؟ نمی دانست حتی نمی دانست میتواند در آن موفق شود یا نه اما میخواست تمام تلاشش را به کار گیرد .
در همین افکار بود که به در آهنین زنگ خورده رسید . سرش را بالا برد و نوشته روی تابلو را از نظر گذراند.
همین دیروز بود که خبر استخدام رسمی اش در محیط بانی به دستش رسید . با اینکه سالها برای این کار درس خوانده و زحمت کشیده بود اما چندان خوشحال نشد از این خبر. اما در خانواده غوغا شده بود . همه دوست و آشنایان جمع شده و جشن بر پا کرده بودند . حق هم داشتند محیط بانی او به سود همه اقوامش تمام میشد. دیگر کسی نمیتوانست آنها را از جنگل بیرون کند و شاید حتی مجوز ساخت خانه های بیشتر هم میگرفتند. نفسی تازه کرده و حیاط محیط بانی را طی کرد و جلوی در اتاقک ایستاد . چند تقه به در زد و وارد شد . درون اتاق یک میز بزرگ و صندلی چرخدار و جلوی میز چند صندلی کوچک قرار داشت که ظاهرا برای نشستن مخاطبان بود . پشت میز مرد میانسالی که به نظر میرسید رئیس محیط بانی باشد نشسته بود و سرش با برگه های جلویش مشغول بود و متوجه آمدن دخترک نشده بود . دختر سرفه ای مصنوعی کرد تا مرد متوجه حضورش شود و بعد سلام خود را معرفی کرد .
_آلیسا کینگ هستم محیط بان جدید ایستگاه
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
کارت بیسته
خیلی خوب بود
خیلی قشنگ بود موفق باشی
ممنون میشم فالوم کنی